یادداشت: کتابفروشی در ایران؛ خدمتی زائد به مشتریانی ناباب؟

کتابفروشی در ایران رفته‌رفته از حرفه‌ای جذاب و سودآور به شغلی زیان‌ده بدل می‌شود. (عکس: AFP)

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اوایل هفته جاری از تدوین لایحه‌ای جدید خبر داد که، اگر تصویب شود، کتابفروشی‌ها از پرداخت «هزینه و مالیات تبدیل واحدهای مسکونی به واحدهای تجاری» معاف خواهند شد.


این لایحه، که با استقبال رییس هیأت مدیره تعاونی توزیع کنندگان کتاب نیز روبه‌رو شده است، قرار است با تزریق کمک‌هایی از این دست، حرفه در حال نابودی کتابفروشی را در ایران از زوال نجات دهد.


بر اساس آخرین آمارهای اعلام شده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در ایران حدود شش هزار و ۶۵۹ مؤسسه دولتی، نیمه‌دولتی و خصوصی به «فروش لوازم التحریر، کاست، نوار صدا، سی.دی و لوح‌های فشرده موسیقی و آموزشی اشتغال» دارند و «کتاب» نیز ارائه می‌کنند.


از این تعداد، تنها حدود سه هزار واحد فقط کتاب عرضه می‌کنند و می‌توان آنان را «کتابفروشی» با تعریف رایج آن تلقی کرد.


در این آمار اما مشخص نشده است که چه تعداد از این سه هزار کتابفروشی دولتی یا نیمه‌دولتی‌اند و چه تعداد به ناشران خصوصی تعلق دارد.


با توجه به جمعیت بیش از هفتاد میلیونی و شمار بالای شهرستان‌های کوچک و بزرگ ایران، و همچنین با توجه به پراکندگی مراکز فرهنگی در ایران، که بر اساس آن اغلب مراکز فرهنگی از جمله کتابفروشی‌ها در تهران و مراکز استان‌ها قرار دارند، کاهش کتابفروشی‌ها به سه هزار واحد بدین معناست که در برخی از شهرستان‌های ایران کتابفروشی وجود نداشته و کتابخوانان این شهرستان‌ها به کتاب دسترسی ندارند.


رقم سه هزار کتابفروشی برای کشوری به وسعت ایران و برای جامعه‌ای با بیش از هفتاد میلیون جمعیت، از بحرانی فرهنگی یا فرهنگی درگیر بحران خبر می‌دهد و با تیراژ نازل کتاب، نرخ پایین گرایش به مطالعه، نرخ بالای بی‌سوادی، سلطه فرهنگ شفاهی و روان‌شناسی جمعی جامعه ایرانی هماهنگ و همخوان است.


سه هزار کتابفروشی، حتا در جامعه‌ای که میانگین تیراژ کتاب هزار تا سه هزار، و میانگین نسخه‌های به فروش رفته کتاب از این ارقام نیز کم‌تر است، ابعاد گسترده بحرانی فرهنگی را در جامعه‌ای نشان می‌دهد که از کتاب و کتابخوانی فاصله گرفته و از فرهنگ مکتوب و مطالعه دور می‌شود.


اگر سنگ آسیاب سانسور و خودسانسوری بر همان روالی بچرخد که تا کنون چرخیده است، اگر کتابخوانان افرادی «ناباب» و فروش کتاب حرفه‌ای «مشکوک» تلقی شود، کتابفروشی در ایران به تدریج به حرفه‌ای زوال یافته یا نادر و کمیاب بدل می‌شود که به لایه‌ای بسیار کم‌شمار و «ناباب و نامطلوب» از جامعه خدمتی «حاشیه‌ای و زائد و مشکوک» ارائه می‌دهد.


مقامات دولتی ایران برای نشان دادن «رشد و تعالی فرهنگی جامعه اسلامی ایران» آمار ناشران و عناوین کتاب‌های چاپ شده را در ایران با کشورهای آسیایی و آفریقایی مقایسه می‌کنند.


در این مقایسه بی‌تناسب بودن تعداد ناشران و عناوین کتاب‌ها با تیراژ واقعی، نقش یارانه‌های دولتی در رونق کاذب و کمی نشر، نقش سانسور و خودسانسوری و حاکمیت فرهنگ تک‌صدایی در رکود و کاهش واقعی و کیفی تیراژ کتاب پوشیده می‌ماند؛ اما افت تیراژها و کاهش تعداد کتابفروشی‌ها، آسیب‌شناسی مقایسه متکی بر تناسب‌های ناهمخوان فرهنگی را آشکار می‌کند.


نرخ پایین مطالعه و تیراژ اندک کتاب بر درآمد و سود آن دسته از ناشرانی که از یارانه‌های دولتی بهره می‌گیرند تاثیر چندانی ندارند.


درآمد و سود این گونه ناشران نه در مرحله فروش کالا، که در مرحله تولید و از منبع یارانه‌های دولتی تامین شده و این گونه ناشران از فروش کتاب و بازاریابی برای آن بی‌نیازاند.


اما نرخ پایین مطالعه و تیراژ ناچیز کتاب، کتابفروشان مستقل، واحدهای صنفی که به ناشران یا مؤسسات دولتی و نیمه‌دولتی تعلق نداشته و فقط کتاب عرضه می‌کنند، را با خطر ورشکستگی روبه‌رو و کتابفروشی محروم از یارانه‌های دولتی را به حرفه‌ای زیان‌بار و به عرضه کالایی بی‌خریدار در بازاری بی‌مشتری بدل می‌کند.


در چنین موقعیتی کتابفروشی از حرفه‌ای جذاب و سودآور به شغلی زیان‌ده بدل و زمینه برای تبدیل کتابفروشی به واحدهای ضنفی دیگر فراهم می‌شود.


چندی پیش شهرداری تهران اعلام کرد که در مقابل هر دو خانواده مقیم تهران یک واحد خرده فروشی و توزیع کالاهای مصرفی در این شهر وجود دارد. تعداد بالا و نامناسب واحدهای خرده فروشی توزیع کننده خدمات و کالاهای مصرفی در شهرهای ایران را از نمودارهای آسیب‌شناسی اقتصاد متکی به توزیع درآمدهای نفت و گاز و دلالی می‌دانند.


این نسبت بیمارگونه در عرصه کتاب معکوس است و ایران شاید تنها کشوری است که در آن تعداد توزیع کنندگان یک کالا، کتابفروشان، به تعداد تولید کنندگان آن کالا، ناشران، نزدیک شده است.


سانسور کتاب در اداره بررسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که در سه سال اخیر دامنه و شدت بیش‌تری به خود گرفته است، قطع ارتباط خالقان آثار مکتوب ادبی، هنری و نظری با مخاطبان و خوانندگان بالفعل و بالقوه، ممنوع بودن نشست‌های داستان و شعرخوانی و بحث و گفت‌وگوی آزاد برای اغلب پدیدآورندگان غیردولتی آثار فرهنگی، غیبت نشریات فرهنگی، حذف اندیشه و ادب و هنر مستقل غیر حکومتی از رسانه‌های جمعی از جمله صدا و سیما و از دانشگاه‌ها و مدارس، فضای رعب و وحشت و خودسانسوری تحمیلی و... را می‌توان از عوامل کاهش تیراژ کتاب، نرخ پایین مطالعه و در نتیجه زوال کتابفروشی‌ها دانست.


وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که در خلق بخشی از این عوامل نقش کارایی دارد، در لایحه جدید خود بر عوامل واقعی و مؤثر چشم‌بسته و با اعطای کمک‌های مالی که برای دولت هزینه‌ای در بر ندارد، ــ معاف کردن کتابفروشی‌ها از پرداخت هزینه تجاری کردن محل مسکونی ــ وانمود می‌کند که برای نجات حرفه کتابفروشی از نابودی همت کرده است.


وزارت ارشاد شاید بتواند تعداد ناشران و تعداد عناوین کتاب‌های چاپ شده را به یاری یارانه‌های دولتی و بودجه بالای ناشران دولتی و نیمه‌دولتی افزایش دهد اما غلبه بر کاهش تیراژ کتاب و نرخ اندک مطالعه جز با از میان برداشتن عوامل اصلی ممکن نیست.


اگر سنگ آسیاب سانسور و خودسانسوری بر همان روالی بچرخد که تا کنون چرخیده است، اگر کتابخوانان افرادی «ناباب» و فروش کتاب حرفه‌ای «مشکوک» تلقی شود، کتابفروشی در ایران به تدریج به حرفه‌ای زوال یافته یا نادر و کمیاب بدل می‌شود که به لایه‌ای بسیار کم‌شمار و «ناباب و نامطلوب» از جامعه خدمتی «حاشیه‌ای و زائد و مشکوک» ارائه می‌دهد.