روز کوروش؛ يک چهره و چند تصوير از گذشته و حال

پاسارگاد، آرامگاه کوروش هخامنشی

با همراهی سازمان ميراث فرهنگی استان فارس «روز کوروش» در ايران نيز از تصويب و تاييد دولت جمهوری اسلامی برخوردار شد.


درحالی که بخشی از ايرانيان خارج از کشور با گرايش های گوناگون سياسی متفاوت با جمهوری اسلامی، هفتم آبان، ۲۹ اکتبر را چون روز بزرگذاشت «شاهی که ۲۵ قرن پيش آزادی مذهب را در امپراتوری گسترده خود به رسميت شناخت» گرامی می دارند، سازمان ميراث فرهنگی نيز اعلام کرد که در مراسم بزرگداشت روز کوروش «که برای نمايش عظمت تاريخی بنای تخت جمشيد» برگزار می شود، نسبت «روايات موجود درباره کوروش با آيات قرآنی و مفاهيمی مانند ذوالقرنين» بررسی شده و بازديد از پاسارگارد و تخت جمشيد در اين روز رايگان است.


در همين حال، از ايران گزارش شده که روز دوشنبه گروه هايی از مردم، در پاسارگار حضور يافتند تا با گذاشتن دسته گل بر مقبره کوروش از او و از تصوير او در خاطره قومی ايرانيان تجليل کنند.


بازگشت به عصر طلايی


در خاطره ملی ايرانيان، کوروش يادآور «عصر طلايی» و پادشاهی است که با بنيانگذاری امپراتوری بزرگ هخامنشی، ايرانيان را چون يک ملت هويت و وحدت بخشيد و ايران و ايرانيان به دوران سلطنت او با «شکوه، عظمت و قدرت» چون ملتی «متمدن و پيشرفته» به تاريخ وارد شدند.


در اين تصوير، کوروش آزادی مذهبی ملت های تابع امپراتوری خود را به رسميت می شناسد، با عدالت و رافت و خرد بر مردم حکومت می کند، با آزاد کردن يهوديان اسير در بابل کهن در «عهد عتيق»، کتاب مقدس يهوديان، تبرک و تقديس می شود.


فراتر از تصويرها و آرزوها و نيازهايی که بر اين يا آن بعد تصوير کوروش در خاطره ملی تاکيد کرده و ابعاد نامطلوب خود را ناديده می گيرند، کوروش برای اغلب ايرانيان، وحدت و هويت ملی، احترام جهانی، تساهل و مدارای مذهبی و عقيدتی، پيشرفت و تمدن و فرهنگ را تداعی می کند؛ عناصری که در بحران کنونی به خواستی به تقريب همگانی بدل شده اند.

در اين تصوير، کوروش بنيانگذار نظام پادشاهی، اولين نويسنده اعلاميه حقوق بشر، نمونه نوعی حاکمی عادل، مردم دوست، خردمند، آزادی خواه و فرهنگ دوست است که ايران و ايرانيان را به تمدن، پيشرفت، فرهنگ و جايگاهی محترم در تاريخ رهبری کرد.


نقد تاريخ و چهره های تاريخی، رها از نيازهای روان شناختی حال در ايران هنوز پا نگرفته است و به زمانی که تاريخ نه چون پاسخی به حال، که چون گذشته ای سپری شده بررسی شود، برخی از رايج ترين ارزش گذاری ها رنگی ديگر خواهند گرفت.


اما کارکرد و کاربرد رخدادها و چهره های تاريخی گذشته در زمان حال، از بحث های آکادميک و نقادانه و از واقعيت های گذشته مستقل بوده و نقشی که گذشته در حال ايفا می کند، گاه، از واقعيت هايی که در گذشته های دور رخ داده، مهم تر و با معناتر است تا جايی که اغلب صاحب نظران تاريخ را نه علم شناخت گذشته که بازآفريتی و خلق دوباره گذشته از منظر حال تعريف می کنند.


در تاريخ همه ملت ها «عصر طلايی»، گذشته ای است که هنوز در خاطره قومی زنده است و آن گاه که نيازهای «زمان حال» ضرورت حضور آن را در «اکنون» احساس کند، از گذشته به حال احضار و از تاريخ به موقعيت معاصر فراخوانده می شود.


تصويرهايی از اين دست، متناسب با نيازهای زمان و زمانه باز آفرينی می شوند و به هر بار خلق شدن از گذشته فاصله می گيرند تا نيازهای اکنون و اکنونيان را برآورده کنند.


تاريخ در بحران


نياز به گذشته و احضار تاريخ به حال اغلب در زمان هايی رخ می دهد که ملتی هستی خود را در خطر می بيند يا آماده است که تعريفی ديگر از خود و نقش خود در تاريخ به دست دهد. ايرانيان نيز در تاريخ خود هر گاه که با بحران های بزرگ رو به رو شده اند، گذشته را به حال احضار کرده اند.

نياز به گذشته و احضار تاريخ به حال اغلب در زمان هايی رخ می دهد که ملتی هستی خود را در خطر می بيند يا آماده است که تعريفی ديگر از خود و نقش خود در تاريخ به دست دهد.


ايرانيان نيز در تاريخ خود هر گاه که با بحران های بزرگ رو به رو شده اند، گذشته را به حال احضار کرده اند.


شاهنامه فردوسی به دورانی خلق شد که نه فقط استقلال و وحدت ايران که هويت ايرانی و زبان فارسی در خطر بود.


شاه اسماعيل را از متعصب ترين پادشاهان ايران از منظر مذهبی توصيف می کنند، اما بنيانگذار سلسله صفوی، به دورانی که وحدت ملی تنها راه نجات ايران بود، نام پسران خود را از شاهنامه اقتباس کرد و به هنرمندان عصر خود دستور داد تا شاهنامه را مصور کنند تا به جانشين خود طهماسب هديه کند.


پسر کار پدر را ادامه داد و از اين رهگذر «شاهنامه شاه طهماسبی»، يکی از نفيس ترين آثار هنری ايران بعد از اسلام، خلق شد.


شاه اسماعيل، به رغم تعصب مذهبی خود، گذشته غير اسلامی ايران را به حال احضار کرد تا پشتيبانی مردم را از وحدت ملی و جنگ با عثمانی به دست آورد.


متفکران دوران مشروطه، عظمت از دست رفته عصر طلايی را به ياد آوردند و پهلوی اول تقديس ايران باستان را به دستمايه ايدئولوژيک بازسازی ايران بدل کرد.


در مشروطه و به دوران رضا شاه، گذشته به حال احضار شد تا زمينه ساز « وحدت ملی» شود.


بازگشت به عصر طلايی و صدر اسلام را در انقلاب اسلامی می توان واکنش ايرانيان به پديده ای تلقی کرد که به دوران پهلوی دوم بحران هويت لقب گرفته بود.


اين بار «اسلام ناب محمدی »، از گذشته به حال فراخوانده شد تا نياز زمانه را در قالب فرهنگ ايرانی برآورده کند.


پيروزی ملی گرايی در جمهوری اسلامی


قرائتی که از اسلام در ايران حاکم شد، بر مفهوم امت اسلامی متکی و مخالف ملی گرايی بود، اما تضاد بين مذهب و مليت در جمهوری اسلامی به سرعت به سود مليت حل شد.


در تاريخ همه ملت ها «عصر طلايی»، گذشته ای است که هنوز در خاطره قومی زنده است و آن گاه که نيازهای «زمان حال» ضرورت حضور آن را در «اکنون» احساس کند، از گذشته به حال احضار و از تاريخ به موقعيت معاصر فراخوانده می شود.

جمهوری اسلامی نه فقط در جنگ با عراق که درهمه بحران ها و تنش های بين المللی بر طبل ناسيوناليزم ايرانی کوبيده و می کوبد.


موقعيت ژئوپوليتيکی ايران و صف بندی های منطقه ای و جهانی نيز احضار ملی گرايی و تاريخ را به ضرورتی مبرم بدل کرده است.


ملی گرايان و چپ هايی که هنوز از منظر تعاريف دوران جنگ سرد به جهان می نگرند، جمهوری اسلامی را يکی از ملی ترين يا ضد امپرياليستی ترين حکومت های تاريخ ايران ارزيابی می کنند.


از اين منظر، جمهوری اسلامی تهاجم عراق را بدون از دست دادن بخشی از خاک ايران پاسخ داد، برای بدل کردن ايران به بزرگ ترين قدرت منطقه و تجهيز آن به بمب اتمی تلاش می کند، بيش از هر حکومتی در جهان با امپرياليزم آمريکا سر ستيز دارد و..


جمهوری اسلامی نيز با توسل به گفتمان و سنت های ناسيوناليستی و چپ سنتی، اين تصوير را تقويت می کند تا پشتيبانی بيشتر مردم را به دست آورد.


از اين منظر کوروشی که برای عظمت کشور و ايرانی قدرتمند می جنگيد و می توان او را با ذوالقرنين، شاهی در قرآن که از او به نيکی ياد شده است نزديک کرد، پيوند ديرينه دو عنصر دين و ناسيوناليزم را در فرهنگ ايرانی تضمين می کند.


يک چهره و چند تصوير


اما تصوير کوروش در برخی اسناد تاريخی و در خاطره ملی ايرانيان ابعادی ديگری نيز دارد که به خواست های منتقدان و مخالفان رنگارنگ جمهوری اسلامی نزديک تر است.


کوروشی که «آزادی مذهبی اتباع خود را تضمين کرد»، با استبداد جمهوری اسلامی ناسازگار و به حاکم مطلوب ليبرال ها شباهت می برد؛


کوروشی که با شيوه های خردمندانه حکومت و با طرفداری از تمدن و فرهنگ «عظمت و شکوه و نام نيک ايرانيان را درتاريخ جاودانه کرد»، با حاکم مطلوب ناسيونالست هايی که از تصوير کنونی ايران در رسانه های جهانی رنج می برند، نزديک تر است؛


کوروشی که «نظام شاهنشاهی را بنيان گذاشت»، آرزوی هواداران بازگشت سلطنت را توجيه می کند و...


اما فراتر از تصويرها و آرزوها و نيازهايی که بر اين يا آن بعد تصوير کوروش در خاطره ملی تاکيد کرده و ابعاد نامطلوب خود را ناديده می گيرند، کوروش برای اغلب ايرانيان، وحدت و هويت ملی، احترام جهانی، تساهل و مدارای مذهبی و عقيدتی، پيشرفت و تمدن و فرهنگ را تداعی می کند؛ عناصری که در بحران کنونی به خواستی به تقريب همگانی بدل شده اند.