شش هفت روز پیش بود که ماه آگاهی یا شناخت نسبت به «دوارفیسم» به پایان رسید، ماه اکتبر که طی آن انجمنهای مربوط به آدمهایی که قد خیلی کوتاهی دارند، تلاش میکنند منزلت بیشتری برای آنها دست و پا کنند.
ما این آدمها را آدم کوچولو مینامیم یا از آنجا که چندان نسبت به واژهها و تاریخچهاشان حساس نیستیم و عادت هم نداریم که از زاویه نگاه آن جامعهی اقلیت به ماجرا نگاه کنیم، گاه واژه «کوتوله» یا «کوتولگی» را برای توصیف آنها و ویژگیشان بهکار میبریم، ناآگاه و بیتفاوت نسبت به بار حسی و روانی که چنین واژگانی میتواند برای آنان داشته باشد.
در این تلاش ناخودآگاه برای به حاشیه راندن یا تحقیر انسانهای متفاوت نیز ما فارسیزبانان بههیچ وجه تنها نیستیم، بلکه دست در دست همه دنیا داریم. در واقع، تاریخی به قدمت هزارهها پشت این واکنشها قرار دارد که در فرهنگهای مختلف مدام بازتولید میشود، حتی در جوامع تکثرگرایی مثل آمریکا که در دهههای اخیر شاهد حرکتهای چشمگیری برای پر کردن شکاف میان مایِ «نرمال» با آن دیگرانی بوده است که برچسب «غیرنرمال» خوردهاند.
چند وقت پیش یکی از سیاستمداران آمریکا در برنامهای تلویزیونی واژه Midget را بهکار برد، واژهای که نظر به بار معنایی آن در فرهنگ آمریکایی، شاید بتوان با تسامح معادل «کوتوله» را برای آن در زبان فارسی بهکار برد، اگرچه واژه «کوتوله» هم نمیتواند تمام آن حس تلخی و تحقیر واژه Midget را منتقل میکند، چرا که بیگانه با آن بارمعنایی است که تاریخ فرهنگی آمریکا به این واژه میبخشد، واژهای که از اواخر سده نوزدهم برای توصیف آدم کوچولوهایی که در سیرکها نمایش میدادند به کار میرفت و از ترکیب Midge به معنای پشه ریزه و پسوند تصغیر et- ساخته شده است.
این مسئله اعتراض گری آرنولد، رئیس انجمن «آدم کوچولوهای آمریکا» (little people of America) را به دنبال داشت که در نشریه هافینگتون پست نوشت: «بعضیها این بحث را مطرح میکنند که Midget فقط یک واژه است، اما همین واژه پشت دهها هزار نفر را که در آمریکا هستند میلرزاند، بهخصوص وقتی که یک چهره سیاسی آن را در یک رسانه پرمخاطب بهکار میبرد.»
اما قابل تاملتر از نوشته اعتراضی گری آرنولد در این باره، ویدیوهاییست که او در یک ماه گذشته در وبسایت یوتیوب منتشر کرده تا رسالت خود را به عنوان رئیس انجمن آدم کوچولوهای آمریکا در اکتبرِ «شناخت نسبت به دوارفیسم» به انجام رسانده باشد.
این ویدیوها بهطرز حیرتآوری حاوی مفاهیم و اطلاعاتی بسیار ابتدایی نسبت به دوارفیسم و زندگی کسانی است که دوارفیسم دارند. انگار که دستهایم را به شما نشان بدهم و بگویم که این دست است، و بعد پاهایم، بینی، گوشها، همه را یکییکی نام ببرم و همزمان به نمایششان بگذارم تا مخاطب قانع شود که با موجودی انسانی طرف است.
به همین شکل گری آرنولد در این ویدیوها به پرسشهایی که اینور و آنور از او شده است، پاسخ میدهد: آیا کسانی که دوارفیسم دارند، میتوانند بچهدار بشوند؟ بله، میتوانند...
کسانی که دوارفیسم دارند، چگونه میتوانند رانندگی کنند؟ پاسخ: بسیاری از کسانی که دوارفیسم دارند وقتی به ۱۶ سالگی برسند، مثل همه آموزش رانندگی میبینند، امتحان میدهند و گواهینامه میگیرند. آنها از ابزار سادهای استفاده میکنند، مثل وسیلهای که پدال را بالا میآورد.
پرسش بعد: چطوری از بالای فرمان میتوانید ببینید؟ و پاسخ: نیمتنه برخی کسانی که دوارفیسم دارند، اندازه معمول همه است. برخی موارد هم از بالش استفاده میکنند.
ویدیوی دیگری از گری منتشر شده است که نشان میدهد برای خرید به یک سوپرمارکت رفته و چهارپایه کوچکی همراه دارد که برای دسترسی به اجناسی که در قفسههای بالاتر چیده شدهاند از آن استفاده میکند. با این حال توصیه او به کسانی که دوارفیسم دارند این است که از کارکنان فروشگاه هم در صورت نیاز کمک بخواهند.
مجموعه همه این ویدیوها در اوج سادگی، گویای یک وضعیت ناعادلانه انسانی است؛ گروهِ اقلیتی به حاشیههایی آنقدر دور و پرت رانده شدهاند که رفتهرفته تصویر انسانی خودشان را در ذهن گروهِ اکثریت از دست دادهاند و حالا که درهای جهان تا حدی به رویشان گشوده شده و قدم به صحنه گذاشتهاند، همانند موجودات فضایی، بیگانه مینمایند؛ باید همه خصلتها و تواناییهای انسانی خود را یک به یک اثبات کنند و به یادمان بیاورند که آنها هم انسان هستند، مشابه ما و فقط در بعضی ویژگیها و تواناییها با جماعت «نرمال» «تفاوت» دارند.
چند ماه قبل ویدیویی منتشر شد از گروهی افراد با نشانگان داون که موقعیت حاشیهای ایشان و شکاف بیاندازهای را که میان اکثریتِ «نرمال» و آنان شکل گرفته است به خوبی نمایان میکند.
ویدیو بهظاهر پیامیست به زن حاملهای که گویا کودک درون رحِم او نشانگان داون دارد و حالا افرادی با نشانگان داون که شانس حیات یافتهاند، تلاش میکنند ترس آن مادرِ آینده از این موجود بیگانه و ناشناخته را از بین ببرند.
پیامهایی که به او میدهند به همین سادگیست: من میتوانم بدوم به سوی تو و در آغوشت بگیرم، میتوانم بخندم و تو را دوست داشته باشم، میتوانم خواندن و نوشتن یاد بگیرم، میتوانم کاری یاد بگیرم و درآمد داشته باشم و میتوانم از درآمدم برایت هدیهای تدارک ببینم.
این پیامها با آنچه در سطح و اعماق ذهن ما میگذرد به شدت تفاوت دارد. برای سدهها یا شاید هزارهها اقلیتی که برچسب «غیرنرمال» خوردهاند - از افراد با دوارفیسم گرفته تا سندرم داون و بسیاری از معلولیتهای فیزیکی و ذهنی - آنچنان از صحنه حذف شدهاند که بازنمایی خصلتها و توانایی انسانی آنان در ذهن اکثریتِ «نرمال» امری اگرنه محال، به غایت دشوار مینماید. آنها تبدیل به کلیشه شدهاند، موجوداتی تک وجهی که یا به کار ترحم و تاسف میآیند یا تمسخر. و این تصویر شباهتی به موجود انسانی ندارد، موجودیست بیگانه و هراسآور که ورودشان به جهان را هیچ خانوادهای توقع ندارد. آنها مخربند چون حضورشان در میان ما به معنای فروپاشی خیلی از انگارههای ذهنی ماست.