میزبان/ علیرضا مجلل
میزبان: علیرضا مجلل
میهمانان: میرزا کوچک خان، لُرتا هایراپتیان، آربی آوانسیان، پونتوس استنسهِل و نعمت حقیقی
موسیقی: تو بمان ای ایران
منوی شام: درازه قاتوق یا اناربیج
میزبان این هفته ما علیرضا مجلل است. آقای مجلل از بازیگران قدیمی تئاتر، تلویزیون و سینماست. بازی درخشان او در سریال تلویزیونی «کوچک جنگلی» که در آن نقش میرزا کوچکخان را بازی میکرد بسیار به یاد ماندنی است. او بازی در نقش میرزا را بزرگترین بخت کارنامه هنری خود میداند.
آقای مجلل بازیگری را از نوجوانی در شهر زادگاهش رشت شروع کرد و بعد برای تحصیل در رشته تئاتر وارد دانشکده هنرهای زیبای تهران شد. او کار جدی بازیگری را در کارگاه نمایش و تئاتر شهر در تهران ادامه داد و با کارگردانان بزرگی همچون آربی آوانسیان و بیژن مفید همکاری داشت.
او بعد از انقلاب در چند مجموعه تلویزیونی دیگر به غیر از «کوچک جنگلی» نقش بازی کرد و در فیلم سینمایی «شاید وقتی دیگر» به کارگردانی بهرام بیضایی هم حضور داشت.
آقای مجلل حدود ۲۵ سال پیش به سوئد مهاجرت کرد و در آن کشور به فعالیت های هنری خود ادامه داد و در چند فیلم سینمایی، مجموعه تلویزیونی و نمایشنامههای مختلف به زبان سوئدی نقش ایفا کرده است. او در استکهلم زندگی میکند و من تلفنی با او گفتوگو کردهام.
Your browser doesn’t support HTML5
درباره علیرضا مجلل
میزبان این هفته ما علیرضا مجلل، از بازیگران قدیمی تئاتر، تلویزیون و سینماست و بازی درخشان او در نقش میرزا کوچکخان، بسیار به یاد ماندنی است. او بعد از انقلاب در چند مجموعه تلویزیونی و نیز فیلم سینمایی «شاید وقتی دیگر» به کارگردانی بهرام بیضایی حضور داشت. آقای مجلل از ۲۵ سال پیش در سوئد زندگی میکند.
آقای علیرضا مجلل خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. لطفاً بفرمایید که برای مهمانی شام از کدام پنج شخصیت میخواهید دعوت کنید؟
من ضمن درود و سپاس از محبت شما و عرض سلام خدمت همه کسانی که از دور قرار است این مهمانی را نظاره بکنند، مهمانانی را که در نظر گرفتم از پنج نفر بیشترند. البته فکر میکنم که به دلیل شخصیتی که توی مهمانی من هست ممکن است که از تمام در و پنجرهها، سوراخ کلید و همه جا همه سر بکشند چون شایقند که بدانند کی اینجاست.
حالا بفرمایید که مهمانان شما کیها هستند؟
اولین مهمان من یونس استاد سرایی یا یونس جنگلی و یا میرزا کوچک خان است.
میرزا کوچک خان معروف که شما نقش او را در سریال معروف «کوچک جنگلی» بازی کردید.
بله این سعادت را داشتم. مهمان دوم من خانم لُرتا هایراپتیان است. مهمان سوم من آربی آوانسیان کارگردان معروف تئاتر ایران است. مهمان چهارم من یک شخصیت هنرمند، بازیگر و کارگردان سوئدی است به نام پونتوس استنس هِل.
مهمان پنجم شادروان نعمت حقیقی فیلمبردار با سابقه سینمای ایران است که فیلمبردار نهضت جنگل هم بودند. و من با اجازه شما یک مهمان ششمی هم دارم که شاید سر میز نیایند اما حضورشان برای من بسیار مغتنم و لازم است و آن مادر بزرگ من به نام سلطان حاجیه است.
علیرضا مجلل/ تو بمان ای ایران
موسیقی انتخابی: تو بمان ای ایران
با صدای: محمد نوری
آهنگساز: محمد سریر
شعر از: تورج نگهبان
بسیار مهمانی جالبی خواهد شد آقای مجلل با افرادی که هستند از میرزا کوچک خان و مادر بزرگ و هنرمندان دیگر. ولی قبل از اینکه شما به من توضیح بدهید در مورد علاقه خودتان به هر یک از این شخصیتها، شما میخواهید برای اینها چه موسیقی پخش کنید؟
به احترام و بزرگداشت سردار جنگل من میخواهم آن زمزمه شیرین لالایی را که مادران چند نسل توی گوش بچههای گیلان میخواندند که بعد هم با صدای ناصر خان مسعودی توی سریال پخش شد، در مهمانی شنیده شود. بعد فقط میخواهم از شما خواهش بکنم که هنگامی که دوستان دارند شام صرف میکنند ترانه «تو بمان ای ایران» از زنده یاد محمد نوری هم پخش بشود.
آقای مجلل حالا بر میگردیم به مهمانانی که شما انتخاب کردید. در ابتدا گفتید یونس استادسرایی که همه او را با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسند. میرزا کوچک خان را چرا دعوت کردید؟
میهمانان علیرضا مجلل/ میرزا کوچک خان
یونس استاد سرایی (۱۲۵۷ تا ۱۳۰۰ ه.ش.): از مبارزان انقلاب مشروطه و رهبر نهضت جنگل
شهرت: میرزا کوچک خان
دلیل دعوت: من وامدار ایشانم و سالهای سال است که سر سفره حرمت و مهر ایشان نشستهام. بعد از اتمام کار سریال کوچک جنگلی، آنچنان این شخصیت روی من اثر گذاشت که بعد از آن هیچ کار دیگری نکردم و این آخرین کار بود.
من وامدار ایشانم. مدیون ایشانم. سالهای سال است که سر سفره حرمت و مهر ایشان نشستهام و در سایه سبز و پر مهر ایشان زندگی میکنم. من بعد از اتمام کار سریال کوچک جنگلی، آنچنان این شخصیت روی من اثر گذاشت که بعد از آن هیچ کار دیگری نکردم و این آخرین کار بود. به همین خاطر مایل هستم که با تمام اندک بضاعتی که دارم یک شب میزبان ایشان باشم.
به به. چقدر زیبا خواهد بود که میرزا کوچک خان مهمان آدم باشد. ولی آقای مجلل شما شخصیت میرزا کوچک خان را دوست دارید آن طوری که توصیف میکنند یا ایدههای سیاسی او را برای تشکیل یک حکومتی در آن منطقه که فکر میکنم اولین حکومت سوسیالیستی بعد از انقلاب اکتبر بود که برای مدت یک سال در رشت تشکیل دادند.
مجموعه شخصیت ایشان و ایدههایشان برای من ایدهآل است. به هرحال عناوین مختلفی به ایشان نسبت میدهند مثل آنچه که شما اشاره فرمودید تشکیل حکومت سوسیالیستی. اما من اشاره میکنم به دو خط از یک نامهای که به یکی از شخصیتها در روسیه ایشان نوشتند. در آن نامه میفرمایند که: «بنده میگویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک در ایران اعلام جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحتطلبان برهانیم. ولیکن درباریان تن در نمیدهند که کشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام دموکراسی اداره شود».
بنابراین می شود گفت که حالا این خواست ممکن است ترجمه سوسیالیستی بشود. اما همچنانکه این شخصیت بزرگ از زمان مشروطیت فعالیت داشته و بعد هم در این دوران در گیلان، ایشان طرفدار حکومت قانون و نظامی عدالتخواه و مردمی و وطنخواه بود.
من چندی پیش مرامنامه نهضت جنگل را که میخواندم متوجه شدم که حدود صد سال پیش چه مرامنامه پیشروانهای داشتند در مورد برابری زن و مرد، آزادی ادیان و جز اینها. برای من خیلی جالب بود که در شمال ایران در صد سال پیش کسانی به دنبال چنین ایدههایی بودند.
بله واقعاً افتخارآمیز است.
حالا میرویم سراغ مهمان دوم شما خانم لُرتا. در مورد خانم لرتا به ما بگویید که چه علاقهای به ایشان دارید؟
میهمانان علیرضا مجلل/ لرتا هایراپتیان
لرتا هایراپتیان (۱۲۹۰ تا ۱۳۷۷ ه.ش.): هنرپیشه ایرانی سینما و تئاتر
آثار: اتلو، اوژنی گرانده، شب اعدام، با شرفها، اسرار گنج دره جنی، و آثار دیگر
دلیل دعوت: شخصیت فوقالعاده برجستهای بودند، بازیگر فوقالعاده توانایی بودند و زندگی بسیار جالب و پرماجرایی داشتند و من این افتخار را داشتم که در چند کار ایشان را به عنوان بازیگر همراهی کنم.
خانم لرتا هاراپتیان من این افتخار را داشتم که در چند کار در خدمت ایشان به عنوان بازیگر همراه باشم. ایشان شخصیت فوقالعاده برجستهای بودند، بازیگر فوقالعاده توانایی بودند و زندگی بسیار جالب و پرماجرایی داشتند.
خانم لرتا در زمانی که هنوز مردان لباس زنانه میپوشیدند و زنپوش میشدند و در صحنه بازی میکردند، جزو زنانی است که به صحنه آمد به عنوان یک زن و حتی توی کارهای موزیکال خواند و بازی کرد. از این جهت یک شخصیت برجستهای است که تاریخ تئاتر ایران ایشان را هرگز نباید فراموش بکند. هر چند که بسیار مورد بیمهری واقع شدند و مدتهای طولانی از عمرشان را دور از وطن زندگی میکردند. من ایشان را مثل مادر دوست داشتم و ایشان هم بسیار به من محبت داشتند.
خانم لرتا همان طور که شما گفتید از هنرپیشگان بزرگ و از پیشروان بازیگری زنان در ایران هستند. حالا از لحاظ شخصیتی چه جور آدمی بودند و در این مهمانی شام شما فکر میکنید که چه شخصیتی از خودشان نشان بدهند؟
شخصیت بسیار جذاب و فاخری داشتند. همانطور که صحبت کردنشان و استفاده از جملات و کلماتشان هم بسیار فاخر بود. خیلی حالت محترم و مادرانهای داشتند. امشب هم فکر میکنم به خاطر نگاه وطندوستانهشان، ایشان ایران را بسیار دوست داشتند، بسیار احساس خوبی خواهند داشت که با میرزا دور یک میز بنشینند.
به به چه شبی خواهد بود! آقای مجلل حالا میرویم سراغ آربی آوانسیان مهمان سوم شما و از بزرگترین کارگردانهای تئاتر در ایران.
میهمانان علیرضا مجلل/ آربی آوانسیان
آربی آوانسیان (۱۳۲۱ ه.ش.): نمایشنامهنویس و کارگردان ایرانی
آثار: مادموازل ژولی، ویس و رامین، باغ آلبالو، کالیگولا، شوهر آهو خانم، و آثار دیگر
دلیل دعوت: آربی آوانسیان به اعتقاد من به مثابه چشمهای است که من دیدم و نگاهم را به صحنه و تئاتر و هنر و بازیگری در آن چشمه شستم. او اصلاً نگاه من را نسبت به کار بازیگری و کار تئاتر تغییر داد.
آربی آوانسیان به اعتقاد من به مثابه چشمهای است که من دیدم و نگاهم را به صحنه و تئاتر و هنر و بازیگری در آن چشمه شستم. آربی آوانسیان دنیایی را روی صحنه به من نشان داد که تا پیش از آن با سالها کاری که انجام داده بودم نگاه دیگری به تئاتر و اجرا داشتم.
آربی آوانسیان یکپارچه طراح بود و یکپارچه خالق بود. هنرپیشهها و کار را به جایی میبرد که به ذهن ساده و معمولی گروه بازیگران خطور نمیکرد. آربی دید بسیار وسیعی داشت و من چند سالی که در خدمت ایشان بودم و شاگرد ایشان بودم، بسیار آموختم. او اصلاً نگاه من را نسبت به کار بازیگری و کار تئاتر تغییر داد.
آقای مجلل مهمان چهارم شما یک سوئدی است، آقای پونتوس استنسهِل که گفتید یک هنرپیشه است. استنسهل را شما چطور میشناسید و چه علاقهای به او دارید؟
من این طور خدمتان بگویم که امشب با بضاعت کم خود میزبان این جمع کوچک هستم. اما خودم سالهای سال است، که به همراه خیل عظیمی از هموطنان ایرانیمان، مهمان میزبان بزرگتری هستیم که کشور سوئد است.
میهمانان علیرضا مجلل/ پونتوس استنسهِل
پونتوس استنسهِل: هنرمند، بازیگر و کارگردان سوئدی
دلیل دعوت: با پونتوس به عنوان بازیگر در یکی دو کار با هم بودیم و الان هم رئیس «تئاتر شهر» شهر گوتنبرگ است. او را دعوت کردم به خاطر اینکه از این میزبان ما که هموطنان ما را در اینجا پذیرا شدند در کشور خودشان قدردانی کرده باشم.
من پونتوس را به عنوان یک همکار، که به عنوان بازیگر در یکی دو کار با هم بودیم و الان هم رئیس «تئاتر شهر» شهر گوتنبرگ است یکی از تئاترهای بزرگ سوئد، من ایشان را دعوت کردم به خاطر اینکه از این میزبان ما که هموطنان ما را در اینجا پذیرا شدند در کشور خودشان قدردانی کرده باشم.
به شکلی من وامدار این کشور هستم که این امکانات را به ما داده است و کشوری است که مبنایش بر اساس شایسته سالاری است. ما الان در حد وزیر کشور آقای اردلان شکرآبی جوان ایرانی را داریم و یا خانم مینو اختر زند که ایرانی هستند و استاندار یکی از استان های بزرگ سوئد هستند.
بسیاری از پزشکان، جراحان و مسئولین ادارات کسانی هستند که در اینجا تحصیلاتشان را ادمه دادند و یا همینجا تحصیلاتشان را به پایان رساندند و در مراکز مختلف سر کار هستند و مشغولند. حتی در جامعه هنری هم ماها توانستیم راه پیدا بکنیم و این جامعه میزبان ماها را پذیرفت و میدان داد و کسانی را که شایستگی داشتند این امکانات را در اختیارشان گذاشت بدون ملاحظه به اینکه کی غیرسوئدی است و کی سوئدی. برای سپاسگزاری از این میزبان من پونتوس را دعوت کردم به نمایندگی که توی این جمع باشد.
مضافاً بر اینکه ایشان یکی دو سال پیش ظاهراً خودشان به ایران رفته بودند. بعد توی یک مهمانی که با هم بودیم به دوستان دیگر می گفتند که وقتی که من به ایران رفته بودم و می گفتم که دوست علیرضا مجلل هستم همه خیلی مرا تحویل میگرفتند و میگفتند که او در اینجا بازی کرده و نقش یک سرداری را هم بازی کرده. به همین خاطر من ایشان را امشب دعوت کردم که خودش با میرزا کوچک خان روبهرو بشود و ببیند چه شخصیت بزرگی است.
چه شب خاطرهانگیزی برای پونتوس خواهد بود که میرزا را ببیند! حالا میرویم سراغ مهمان پنجم شما آقای نعمت حقیقی که فیلمبردار و اهل سینما بودند.
میهمانان علیرضا مجلل/ نعمت حقیقی
نعمت حقیقی (۱۳۱۸ تا ۱۳۸۹ ه.ش.): فیلمبردار ایرانی
آثار مشهور: نفرین، تنگسیر، گوزنها، رد پایی بر شن، عروس، شوکران و آثار دیگر
دلیل دعوت: نعمت حقیقی شخصیت بسیار بسیار بزرگ، توانا، با مطالعه و مسلط در کار خودش، در کار فیلمبرداری بود. ایشان را به حق میگویند که شاعر سینماست، شاعر فیلمبرداری و تصویربرداری است.
نعمت حقیقی شخصیت بسیار بسیار بزرگ، توانا، با مطالعه و مسلط در کار خودش، در کار فیلمبرداری بود. ایشان را به حق میگویند که شاعر سینماست، شاعر فیلمبرداری و تصویربرداری است. واقعاً در این زمینه، به خصوص در کارهای سیاه و سفید، نورپردازی و فیلمبرداری یکی از شخصیتهای بزرگ سینمای ایران هستند.
من این سعادت را داشتم که وقتی که سریال میرزا تهیه میشد ایشان مدیر فیلمبرداری و فیلمبردار بودند. من هر صحنهای را که کار میکردیم و هر سکانسی و پلانی را که فیلمبرداری میشد نگاهم به ایشان بود. اگر میگفتند که فلان پرده را باید کنار بزنیم و یکبار دیگر صحنه را بگیریم من میفهمیدم که باید تلاش بیشتری بکنم.
وقتی دوباره این کار را میکردم فقط با پلک به هم زدن و یا سر کوچک تکان دادن به من، این اطمینان را به من میداد که من کارم را در حدی که بضاعت دارم و قابل قبول است انجام دادهام. به همین خاطر امشب ایشان را دعوت کردم، دلتنگش هستم، و خواستم بیاید در این ضیافت شام و این جمع را با حضور خود میرزا شاعرانه به تصویر بکشد.
آقا چه شبی دارد میشود. کاش این شب واقعاً پیش میآمد! مهمان دیگرتان که گفتید شاید در سایه قرار بگیرند مادربزرگتان سلطان حاجیه است. از مادر بزرگ شما چه خاطرهای دارید؟
میهمانان علیرضا مجلل/ سلطان حاجیه
سلطان حاجیه: مادربزرگ علیرضا مجلل
دلیل دعوت: زندگیام را مدیون مادربزرگم هستم.
من مدیون و وامدار و مرهون همه این شخصیتهایی هستم که دعوتشان کردم. یکی از آنها مادر بزرگ من است که من زندگیام را مدیونش هستم.
در شبی که من قرار بود پا به دنیا بگذارم، پنج اسفند ۱۳۲۷، حکومت نظامی بود به دلیل ترور شاه و در رشت برف سنگینی هم باریده بود. تقریباً بعد از شروع ساعات حکومت نظامی، ساعت ده/یازده شب، اهالی خانه احساس کردند که مادر دارد احتمالاً بچهاش را به دنیا میآورد. بنابراین آدم فرستادند که ماما را به خانه بیاورد. توی خانه ما آن طور که من بعداً فهمیدم منهای پدرم، دایی، مادر بزرگ و چندین نفر دیگر آن شب آنجا بودند.
هر دو نفری که رفتند دنبال ماما دستگیر شدند و آنها را به کلانتری بردند. تا آخرین نفر و حتی پدرم که رفتند بیرون همه را بازداشت کردند و به کلانتری بردند. تنها کسی که توی خانه باقی ماند زائو یعنی مادرم بود و مادر بزرگ که او هم سن کمی داشت و تقریباً جوان بود. و مادر بزرگ مرا به دنیا آورد به کمک یک دختر عموی هفت/هشت ساله کوچک که کنار دستش بود.
چه داستان زیبایی آقای مجلل…
بله بله. صبح که همه از کلانتری برگشتند به همراه پاسبان که ببیند آیا اینها درست میگفتند و زائو داشتند یا نه، وقتی به خانه آمدند دیدند که بچه به دنیا آمده و زمستان دنیا را دارد نظاره میکند. من از همانجا و از همان شب حکومت نظامی که به دنیا آمدم، بعدها به خودم می گفتم که سالی که نکوست از بهارش پیداست.
بسیار خوب. حالا آقای مجلل شما میخواهید در این شب تاریخی که خواهید داشت چه غذایی به مهمانان بدهید؟
من یک نکته کوچکی را هم باید بگویم. سلطان حاجیه مادر بزرگ من پدرشان آشپز قشون میرزا بود. ما یک نسبتی هم با میرزا داریم. و مادر بزرگ من در سفرهایی که میرزا به شهر رشت میآمد و پیش خانوادهاش حضور مییافت، چندین بار قلمدوش میرزا نشست و میرزا هم سلطان حاجیه را خیلی دوست داشت.
حالا به همین خاطر من خواستم که سلطان حاجیه بیاید که دستپخت پدرش را بتواند برای میرزا تکرار بکند و برای میرزا که سالهاست در جنگل مانده و یخ زده و غذای گرم و نرمی نخورده امشب شام مفصلی تهیه کند.
شام را من فکر کردم به کمک مادر بزرگ یک خورشی درست کنیم که به آن می گوییم «درازه قاتوق»، چون درست کردن آن خیلی طول میکشد، و اسم دیگرش «انار بیج» است. به همراه «سیر قلیه»، ماهی شور و روده ماهی سفید سرخ کرده و ماهی.
این تنوع برای آن است که دوستانی که هستند در مهمانی از جاهای مختلف هستند و میتوانند هر چه را که با ذائقهشان جور میآید و دوست دارند مصرف کنند. انار بیج را من خودم بارها درست کردم با گوشت قلقلی و سبزی مخصوصی که فقط در گیلان پیدا میشود و اسمش «خالیواش» یا پونه کوهی است و عطر بسیار خوبی دارد.
من میدانم که پونتوس این «انار بیج» را بسیار دوست دارد. چون یکی دو بار آن را خورد و میگوید آن خورشی را که شکل مرداب است آن را دوست دارم.
آقا دهان ما آب افتاد! ما را هم دعوت کنید.
آقای صبا من دسر هم میخواهم بدهم.
دسر شما چیست؟
«رشته خشکار» و « گول پالدوه» یعنی پالوده گل با چای بهاره لاهیجان.
به به. بسیار ضیافت شاهانهای خواهد بود. خُب آقای مجلل حالا با این غذای مفصلی که شما برای مهماناتان درست کردید، در سر میز شام چه خبر است؟
در سر میز شام فکر میکنم که همه، از خود میرزا گرفته تا لُرتایی که در غربت رفت و آربی که در غربت نشسته و نعمت حقیقی که دیگر در میان ما نیست، همهمان درد وطن داریم. من میخواستم خواهش بکنم که ترانه «تو بمان ای ایران» محمد نوری را در خلال مدتی که این عزیزان شام میخورند بشنویم.
فکر میکنم که صحبت بر سر این است که چرا این شایستهسالاری که در سوئد دربارهاش حرف میزنیم در سرزمین خود ما نیست. چرا این شخصیتها، این آدمها و این کسانی که توانایی دارند جامعه را اصلاح بکنند و کمک بکنند و کارساز باشند و فرهنگ و هنر را پیش ببرند و مملکت را پیش ببرند در زمینههای مختلف اقتصادی، چرا باید اینطور پراکنده شده باشند و همه مثل میرزا که سر به جنگل گذاشت و دیگر برنگشت همه باید یک همچنین سرنوشتی داشته باشند. من فکر میکنم که صحبتها در اطراف این موضوع است و همه در این باره درد دارند.
آقای مجلل فکر کنم که مهمانی بسیار جالبی خواهید داشت با این مهمانان با این موسیقی و با این غذا، و با صحبتهایی که میکنید حتماً شب درازی خواهید داشت. خیلی از شما ممنونم آقای علیرضا مجلل که در برنامه میزبان شرکت کردید.
از شما هم سپاسگزارم که این اجازه را به ما دادید. خیلی خیلی ممنونم از محبت شما.