مهمانی علی‌اکبر صادقی؛ «سهراب پاهایش را در آب می‌شوید»

علی‌اکبر صادقی و مهمانانش/ کاری از توکا نیستانی

میزبان/ علی‌اکبر صادقی

میزبان: علی‌اکبر صادقی
میهمانان: فردوسی، مولوی، مارکز، عارف قزوینی، و سهراب سپهری
موسیقی: سونات مهتاب
منوی شام: قورمه سبزی و خورش فسنجان

میزبان این هفته ما علی‌اکبر صادقی است. آقای صادقی یکی از نامدارترین نقاشان ایرانی است و از سبک نقاشی او به عنوان «سوررئالیسم ایرانی» نام برده می‌شود. او بیش از شصت سال سابقه هنری دارد و در نقاشی‌هایش از اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی بهره می‌گیرد و حضور جنگاوران با کلاهخود و شمشیر و سپر در کارهای او چشمگیر است.

او کار هنری خود را در ابتدا با ساختن فیلم‌های انیمیشن در پیش از انقلاب آغاز کرد و چند اثر مهم ساخت از جمله «زال و سیمرغ» در سال ۵۶ که آخرین کار انیمیشن او بود و پس از آن کلاً به نقاشی روی آورد. آقای صادقی نقاشی پرکار و موفق است و آثار او هم در بین هنرشناسان حرفه‌ای و هم در بین مردم عادی طرفدار دارد.

فیلم‌های انیمیشن و کارهای نقاشی او برایش جوایز زیادی به همراه آورده و در سال گذشته مجموعه کامل آثار او در کتابی با عنوان «زندگی، عشق و گم‌گشتگی» منتشر شد.

آقای صادقی در تهران زندگی می‌کند و من تلفنی با او گفت‌وگو کرده‌ام.

Your browser doesn’t support HTML5

مهمانی علی‌اکبر صادقی؛ «سهراب پاهایش را در آب می‌شوید»

درباره علی‌اکبر صادقی

علی‌اکبر صادقی، یکی از نامدارترین نقاشان ایرانی است و از سبک نقاشی او به عنوان «سوررئالیسم ایرانی» نام برده می‌شود. او کار هنری خود را در ابتدا با ساختن فیلم‌های انیمیشن در پیش از انقلاب آغاز کرد اما بعدتر کلاً به نقاشی رو آورد و آثارش هم در بین هنرشناسان حرفه‌ای و هم در بین مردم عادی طرفدار دارد.

آقای علی اکبر صادقی خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. لطفا به من بگویید که برای مهمانی شام کیها را می خواهید دعوت کنید؟

ببینید من یک سناریوی خیلی کوچولویی نوشتم به این صورت. خُب صادق خان خوش آمدید که به من کمک بکنید برای اینکه ما مهمانان خیلی عزیزی داریم تا یک موقعی من خجالت زده نشوم.

بسیار خوب. عالی است.

خُب خُب خُب. باید یواش یواش بلند شوم و قلم مو را کنار بگذارم و آماده شوم برای بزرگترین مهمانی که در زندگی ام دارم. ساعت هشت عزیزان می‌آیند. صادق خان مثل اینکه در می‌زنند. لطفاً در را باز کنید. سلام حکیم ابوالقاسم خان فردوسی. خسته نباشید. بعد از سی سال کاخت را ساختی. و حالا شبی خوب در کنار بزرگان عالم. بفرمایید میوه‌ای بخورید تا بقیه دوستان از راه برسند. خُب راه شما از توس تا اینجا نزدیک بود. اما بعضی از عزیزان از راه‌های دور می‌آیند. بفرمایید انگور پدر شراب عشق. باز در می‌زنند. ببخشید.

سلام مولانا. با پیراهن سفید رقص سماع. چقدر زیبا و پاک. بفرمایید. ابوالقاسم خان هم اینجا هستند. از قونیه تا اینجا راه درازی است. با صد من کتاب مثنوی. بار سنگینی را حمل کردید. خسته نباشید. بفرمایید دانه یاقوت. ابوالقاسم خان هم چند دقیقه قبل از شما آمدند. بقیه دوستان هم از راه می رسند. باز در می زنند. صادق خان ممکن است در را باز کنید.

سلام گابریل گارسیا مارکز. شما مثل اینکه راه تان از همه دورتر بود. از کلمبیا تا اینجا بعد از صد سال تنهایی بالاخره به جمع ما آمدید. خسته نباشید. بفرمایید. حکیم ابوالقاسم خان از توس آمدند. با گرز و کمان و سپر. و مولانا با یک شاخه نی که از نیستان نیم سوخته آمدند. گابریل بفرمایید میوه تا بقیه دوستان بیایند. باز در زدند.

سلام عارف (قزوینی). با سه تارت آمدی. پس بزمی هم داریم. بفرمایید. حکیم و مولانا و مارکز آمده‌اند. بفرمایید. ایشان حکیم ابوالقاسم خان فردوسی هستند. تو که ایرانی هستی او را می‌شناسی. بعد از سی سال این افتخار را داریم که به این مهمانی آمده‌اند. و ایشان مولانا جلال‌الدین هستند که شما او را خوب می‌شناسید و عاشق او هستید. و ایشان گابریل گارسیا مارکز هستند که از راه دور و با صد سال سفر به ما پیوستند. شما هم که از قزوین آمده‌اید با سه تار آزادی‌تان.

باز در می زنند. دیگر حتماً سهراب است. سلام سهراب. این تابلوی نقاشی درختانت چیست. برای من هدیه آورده‌ای؟ خُب حتما پایه ات را می شستی و تکه ای نان خشکیده در آب می زدی. همه را می‌شناسی. و من می‌دانم از کاشان تا اینجا راهی نبود. خسته نباشید. بفرمایید. گپی بزنیم و میوه‌ای بخوریم تا شام حاضر شود.

علی‌اکبر صادقی/ سونات مهتاب

موسیقی انتخابی: سونات مهتاب
اثر: بتهوون

بسیار خوب آقای صادقی. مهمانان تان معلوم شدند. فردوسی و مولانا و مارکز و عارف قزوینی و سهراب سپهری. من بعداً از شما می‌پرسم که توضیح بدهید به مخاطبان ما که چرا این شخصیت‌ها را دعوت کردید. ولی قبل از آن، شما می‌خواهید برای مهمانان‌تان چه موسیقی پخش کنید؟

من فکر کردم که سونات مهتاب بتهوون یک آرامش خیلی قشنگی دارد و برای این صحبت‌های ما خیلی خوب است.

حالا آقای صادقی مهمانانی که شما انتخاب کردید اول گفتید حکیم ابوالقاسم فردوسی. شما علاقه‌تان به او بیشتر برای این است که زبان فارسی را زنده کرد و به ما هدیه کرد؟

میهمانان علی‌اکبر صادقی/ فردوسی

ابوالقاسم فردوسی (۳۲۹ تا ۴۱۶ ه.ق.): شاعر نامدار ایرانی
اثر مهم: شاهنامه فردوسی
دلیل دعوت: کاری که فردوسی کرد اتفاقی است که در دنیا نیفتاده. اینکه یک مرتبه کسی بیاید و زبان قدیمی‌اش را که می‌خواستند حراج بکنند، دوباره زنده کند.

کاری که فردوسی کرد یک اتفاقی است که می‌خواهم بگویم در دنیا نیفتاده است، که یک مرتبه کسی بیاید و زبان قدیمی‌اش را که می‌خواستند حراج بکنند، دوباره زنده کند. این اینقدر برای من و تمام ایرانی‌ها مهم است که ما نمی‌دانیم چه جوری و چه موقع خاک گور فردوسی را ببوسیم.

من فکر می کنم که به دلیل همین علاقه شما به فردوسی بود که شما در سال ۱۳۵۶ بر اساس داستان «زال و سیمرغ» فردوسی انیمیشن درست کردید.

از من دعوت کرده بودند که در باره شاهنامه یک فیلم انیمیشن بسازم. من گفتم این کار خیلی مشکل است. ولی گفتند که در هر صورت باید بسازی. من کاری که کردم این بود که پرسوناژها را یک مقدار از روی نقش‌های تخت جمشید ایده گرفتم و از معماری استفاده کردم که خودم به وجود آوردم ولی مثل آن دوران است.

من اینقدر این فیلمم را دوست داشتم که بعد از آن دیگر جرئت نکردم فیلم انیمیشن بسازم. این فیلم را من آنقدر دوست دارم که حدی ندارد. گفتم من که روی سکوی اول ایستاده‌ام اگر ادامه بدهم ممکن است که از سکو بیفتم پایین.

مهمان دومی که شما انتخاب کردید مولاناست. می‌خواستم ببینم که مولانا چه تأثیری در افکار شما و در زندگی و کار شما داشته که می‌خواهید درمهمانی شما حضور داشته باشد؟

میهمانان علی‌اکبر صادقی/ مولوی

مولانا جلال‌الدین بلخی رومی (۵۸۶ - ۶۵۲ ه.ش.): شاعر و عارف نامدار
اثر مهم: مثنوی معنوی، فیه ما فیه، کلیات شمس تبریزی
دلیل دعوت: مولانا درست عین استاد من بوده است. شما ببینید چقدر ایده دارد، آدم نمی‌داند که از کجا ممکن است این شعرها، این تفسیر و این زیبایی آمده باشد.

مولانا درست عین استاد من بوده است. شما ببینید چقدر ایده دارد… آدم نمی‌داند که از کجا ممکن است این شعرها آمده باشد… این تفسیر و این زیبایی آمده باشد. من واقعاً گریه می‌کنم از شادی ای که این اشعار به من می‌دهد.

مثلاً وقتی می‌گوید: «پیش چشمت داشتی شیشه کبود/زان سبب عالم کبودت می‌نمود». به ما یاد داد که این شیشه کبود را بر دارید. جهان اینقدر زیباست، اینقدر چیزهای نهفته دارد که هنوز کشف نشده. مولانا به ما می‌گوید که بروید و پیدا کنید. من از هیچ چیزی گریه نمی‌کنم. ولی وقتی که شعر مولانا را می‌خوانم گریه‌ام می‌گیرد از زیبایی اشعار او. محو زیبایی‌اش می‌شوم. نمی‌دانم، نمی‌دانم… الان هم یک خرده بغض کردم… یک چیز دیگر درباره مولانا… یکی دوسال پیش شنیدم که پرفروش‌ترین کتاب در آمریکا کتاب مولانا بود. این خبر مرا خیلی شاد و خوشحال کرد که دارند این گنج جهانی را پیدا می‌کنند، گنجی که می‌تواند به تمام انسان‌ها عشق و آزادی و زیبایی بدهد. بله صادق خان.

حالا می‌خواستم بپرسم که در کنار فردوسی و مولانا چرا رفتید آمریکای لاتین و یک نویسنده آن طرفی را آوردید، چرا مارکز را دعوت کردید؟

میهمانان علی‌اکبر صادقی/ مارکز

گابریل گرسیا مارکز (۱۹۲۷ تا ۲۰۱۴ م.): روزنامه‌نگار و رمان‌نویس کلمبیایی
آثار مشهور: صد سال تنهایی، پاییز پدرسالار، عشق سال‌های وبا، و آثار دیگر
دلیل دعوت: کتاب «صد سال تنهایی» مارکز پر از ایده‌های سوررئال است. او مثل یک معلم به من یاد داد و گفت اینها هستند و من رفتم و آن چیزی را که می‌خواستم پیدا کردم.

البته خود ما خیلی آدم‌های بزرگی داریم. ولی من کسانی را انتخاب کردم که روی زندگی من و هنر من تأثیر گذاشتند. کتاب «صد سال تنهایی» مارکز پر از ایده‌های سوررئال است، که سالوادر دالی و بیشتر نقاشان سوررئالیست دنیا از این ایده‌ها استفاده کردند. من بعد از خواندن این کتاب چند سال نمی‌توانستم کتاب دیگر بخوانم. می‌ترسیدم که اگر کتاب بخوانم ایده‌های خودم را نتوانم پیاده کنم و دیوانه بشوم و بروم سر چهارراه‌ها بایستم و عین نقال‌ها کتاب صد سال تنهایی مارکز را بخوانم.

شما می‌گویید که در نقاشی سبک سوررئالیسم تان تا حدی از صد سال تنهایی مارکز الهام گرفتید؟

الهام نگرفتم که مارکز بگوید این و این و بعد من مثل آن نقاشی بکنم. او مثل یک معلم به من یاد داد و گفت اینها هستند و خودت حالا برو فکر کن و پیدا بکن که من رفتم و آن چیزی را که می‌خواستم پیدا کردم. ولی خُب بالاخره یک نفر راه را به آدم نشان می‌دهد.

حالا آقای صادقی می‌رسیم به یک شاعر و ترانه‌سرا و نوازنده ایرانی عارف قزوینی.

میهمانان علی‌اکبر صادقی/ عارف قزوینی

عارف قزوینی (۱۲۵۹ - ۱۳۱۲ ه.ش.): شاعر و تصنیف‌ساز ایرانی
اثر مهم: از خون جوانان وطن لاله دمیده، افتخار آفاق
دلیل دعوت: افرادی مثل عارف روی اجتماع ما تأثیر می‌گذارند، تأثیر می‌گذارند که ما چگونه زندگی بکنیم. باید از این افراد استفاده بکنیم.

ببینید چند نفر هستند در موسیقی ایرانی که واقعاً خیلی بزرگند. عارف با موسیقی‌ای که به وجود آورد، و بعد‌ها خیلی از او پیروی کردند، و اشعار آزادی‌خواهی‌اش تمام اینها روی من اثر گذاشت. توی آتلیه من همیشه موزیک هست. اگر بخواهم موسیقی بگذارم حتماً از ساخته‌های عارف می‌گذارم، سه تار لطفی را می‌گذارم و یا مثلاً صدای بنان را می گذارم.

اهمیت شعر عارف برای شما چه هست؟

آدم وطن‌دوست است و عشق به وطن دارد. من وقتی که بخواهم قسم بخورم می گویم به خلیج همیشه فارس قسم. ایران اینقدر برای من عزیز است که حدی ندارد. من از زیبایی‌ها و قشنگی‌هایش گریه می‌کنم. امیدوارم که قدر این وطن را همه بدانند. افرادی مثل عارف روی اجتماع ما تأثیر می‌گذارند، تأثیر می‌گذارند که ما چگونه زندگی بکنیم. باید از این افراد استفاده بکنیم.

از عارف چه استفاده‌ای می‌توانیم بکنیم و اهمیت او الان در چه هست؟

ببینید من وقتی اینجا نشستم و دارم نقاشی می‌کنم باید یک کسی به من روحیه بدهد. وقتی که اشعار و موسیقی عارف را می‌گذارم به من یک آرامش خاصی می‌دهد که مرا وادار می‌کند بیشتر نقاشی کنم. من الان هشتاد سالم است. این پیرمرد یک چیزی باید بغل دستش باشد که خوشحالش بکند و موسیقی و شعر عارف مرا خوشحال می‌کند.

می‌رسیم به بزرگ دیگری در مهمانی شما و آن سهراب سپهری است. سهراب را برای چه دعوت کردید به مهمانی شما؟

میهمانان علی‌اکبر صادقی/ سهراب سپهری

سهراب سپهری (۱۳۰۷ تا ۱۳۵۹ ه.ش.): شاعر، نویسنده و نقاش ایرانی
آثار: مرگ رنگ، شرق اندوه، صدای پای آب، حجم سبز، ما هیچ ماه نگاه، و آثار دیگر​
دلیل دعوت: سهراب دوست و همدوره من بود. خیلی از خاطرات زندگی مرا سهراب به شعر گفته است. وقتی کسی زندگی مرا اینقدر تحت تأثیر قرار می‌دهد و هر شعری که از او می‌خوانم یک مقداری از گذشته در من زنده می‌شود، برای من خیلی با ارزش است.

سهراب اولاً که دوست و همدوره من بود. یعنی تا وقتی که زنده بود من می‌شناختمش. من یک خاطره از سهراب بگویم که برایم خیلی جالب است. یک شب با خانم‌ام نشسته بودیم و تلویزیون نگاه می‌کردیم. صدا را کم کردم و گفتم اشرف جان می‌خواهم یک شعری از سهراب برایت بخوانم و ببین چقدر زیباست. تا شروع کردم به خواندن شعر یک دفعه بغضم گرفت. گفتم یک دقیقه صبر کن. خلاصه دو سه بار بغض مرا گرفت و نتوانستم بخوانم. خانم گفت نمی‌خواهد بخوانی. کتاب را بده به من خودم می‌خوانم.

خیلی از خاطرات زندگی مرا سهراب به شعر گفته. مثل همین «دختر همسایه فقه می‌خواند» (در شعر «چه کسی بود صدا زد سهراب») یا «می‌چرد گاوی در کَرْد» (در شعر «در گلستانه»). ما تابستان‌ها سه ماه می‌رفتیم افجه (از روستاهای اطراف تهران در لواسانات). تمام آن چیزهایی که آنجا می‌دیدم از ده بالا، ده پایین و زاغچه‌ای که کنار باغچه می‌نشسته همه اینها برای من خاطره است.

وقتی کسی زندگی مرا اینقدر تحت تأثیر قرار می‌دهد و هر شعری که از او می‌خوانم یک مقداری از گذشته در من زنده می‌شود، برای من خیلی با ارزش است. بعد نقاشی‌های سهراب. الان بزرگترین نقاش ایران که کارهایش را متأسفانه در حراجی‌ها می‌فروشند سهراب است. سهرای گران‌ترین نقاش ایران است.

می‌خواستم ببینم شما که خودتان نقاش هستید، نقاشی‌های سهراب سپهری چه ویژگی‌هایی دارد که جالبش می‌کند؟

ببینید در دنیای امروز هر کسی نوآوری کند خیلی مهم است. شما ممکن است که یک آجر را بچسبانید روی یک بوم دو متر در دو متر و تا به حال هیچ کسی این کار را نکرده باشد. بعضی خواهند گفت ببین این هنرمند چه کار کرده. سهراب یک تکنیک خاص و ایده‌های خاص داشته که بعد از او خیلی‌ها آمدند که از او کپی کنند ولی هیچکس نتوانسته و هیچکسی نمی‌تواند.

سهراب آنچه که می‌خواست می‌کشید. اصلاً برای پول کار نمی‌کرد. فقط به خاطر هنر کار می‌کرد. اشعارش را هم به خاطر هنر می‌سرود. اصلاً به پول فکر نمی‌کرد. حالا امروزه تابلوهای او میلیاردی فروش می‌رود.

خودش حتماً انتظار نداشت که تابلوهایش یک روزی چنین گرانقیمت بشوند.

بله بدون شک. حالا یک عده‌ای متأسفانه دارند از این سوء استفاده می‌کنند. در حالی که این تابلوها باید توی موزه باشند نه توی خانه‌ها.

حالا آقای صادقی این پنج مهمان نازنین شما پیش شما هستند. شما دارید برای آنها سونات مهتاب بتهوون را پخش می‌کنید. ولی از شام چه خبر، هنوز به آنها شام ندادید.

اینقدر صحبت‌ها با این بزرگان زیاد است، آدم عجیب و غریب فراموش کار می‌شود.

حالا می‌خواهید به اینها شام چه بدهید؟

من شام فکر کردم که قورمه سبزی و خورش فسنجان بدهم. البته این بزرگان قرمه سبزی و فسنجان خوردند چون یک غذای ایرانی است. ولی مارکز می‌دانم که هنوز نخورده. ولی مارکز اگر بخورد حتماً خوشش می‌آید و بعد به قول معروف همینجا رختخوابش را می‌اندازد و از ایران خارج نمی‌شود. عین پروفسور [آرتور] پوپ.

پروفسور پوپ، ایرانشناس آمریکایی که در اصفهان دفنش کردند. حالا آقای صادقی مهمانان شما در سر میز شام درباره چه چیزی صحبت می‌کنند؟

شاید همین صحبت‌ها را دیگران بشنوند برایشان یک دنیای دیگری یک درِ دیگری باز بشود. خواهند دانست که چه کسانی توی این دنیا هستند. این آدم‌ها چقدر زحمت کشیدند، چقدر به قول معروف خون دل خوردند. ما باید این چیزها را به بچه‌هایمان و به اطرافیان‌مان یاد بدهیم. آن وقت تصاعدی می‌شود. اگر من بتوانم یک نفر را به این محفل‌ها بیاورم و از آن لذت ببرد او می‌رود به یک نفر دیگر می‌گوید و یک مرتبه تمام ایران و تمام جهان می‌تواند مدینه فاضله بشود.

آقای صادقی فردوسی که برای ایران شعر گفت و عارف هم که وطن‌دوست بود این دو که همدیگر را در مهمانی شما می‌بیننند به هم چه می‌گویند؟

من فکر می‌کنم که عارف آنقدر گیج بشود که نتواند چیزی بگوید. فردوسی هم به او می‌گوید پسرم من از تو راضی هستم. چقدر آن شعرهایت را من دوست دارم. چقدر خوب گفتی. تو مثل من عاشق ایران بودی. من هم عاشق ایران بودم… فردوسی توی کتابش آورده که تمدن ایران به تمام جهان زیبایی داد. وقتی که سهراب خنجر می‌خورد این پدر [رستم] چه می‌کشد. من روی تمام اینها یک به یک فکر می‌کنم و شب‌ها هم که می‌خواهم بخوابم اینقدر درباره اینها با خودم حرف می‌زنم تا اینکه خوابم ببرد. صبح هم که بیدار می‌شوم ادامه می‌دهم.

آقای صادقی برای مهمانان‌تان قرار است کار دیگری هم بکنید؟

اول می‌خواهم یک چای با قند پارسی بهشان بدهم و آبش را هم از رکن‌آباد آوردیم. من ۱۰ سال پیش افسرده شده بودم و هر کاری که می‌کردم نمی‌توانستم نقاشی بکنم. ولی در عرض یکسال حدود صد و پنجاه تا دویست بار یک چیزهایی نوشتم که یکی از آنها را که خیلی در رابطه با موضوع امشب ماست با خجالت می‌خوانم. مرا تشویق کنید!

یعنی شعری گفتید که می‌خواهید برای مهمانان‌تان بخوانید؟

بله.

بفرمایید.

جوی آبی و درختی/ با خیام جام بر دست/ او ساقی است/ و سهراب پاهایش را در آب می‌شوید/ از دور مولانا با خورشیدی در کنارش/ تبریزی‌ها سایه‌هاشان را به یک جام به آنان فروخته‌اند/ باد در تدارک حمله به گلستان سعدی است/ حافظ می‌آید با خمره‌ای بر دوش/ و لبالب می‌کنند جام‌ها را تا بنوشند و بسرایند جهانی را که از ننگ لبالب شده است/ سهراب سبدهای آبی‌اش را هدیه می‌کند/تا لمس نمایند عشق و آزادی را/ رنگ عشق آبی است/ زنبوری که شهدش را به کندویش می‌برد آبی است/ کور رنگ هستیم/ همه چیز را سیاه می‌بینیم/ باید عینک‌مان را عوض کنیم/ و با عینک آبی به قدر یک حس پاک.

بسیار خوب. آقای صادقی من فکر می‌کنم که مهمانان شما از شعر شما و این مهمانی که شما برایشان به راه انداختید حتماً خوششان می‌آید و شعر می‌خوانید و موسیقی گوش می‌دهید و لذت می‌برید. ولی وقت برنامه ما دارد تمام می‌شود. آقای علی‌اکبر صادقی خیلی ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردید.

خواهش می کنم. من خیلی خوشحالم که تو برنامه شما شرکت کردم. چقدر خوب است که یادی از این بزرگان کردیم.