فاطمه باقرینژادیان یکی از قربانیان حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ است که در دی ماه ۹۰ پس از حضور بر آرامگاه عزتالله سحابی، به خانه بازنگشت و بعدها جسد بیجانش به خانوادهاش تحویل داده شد. جسدی که بر خود آثار ضرب و جرح و شوک الکتریکی داشت.
همکلاسی امیر یوسفزاده عکسی از سنگ قبر امیر میاندازد و در شرح عکس مینویسد: «به امیر حسودیام میشود که با عزت رفت و ما ماندیم... بعضیها چه ناشناس برای آزادی هزینه میدهند...»
احمد نجاتی کارگر در ۲۴ خرداد ۸۸ بازداشت، و پس از چند هفته بازداشت به قید کفالت آزاد میشود اما در اثر عوارض رفتار دوره بازداشت در مرداد ماه جانش را از دست میدهد. با این حال صدا و سیما مدعی میشود که او همچنان زنده است.
هشت روز پس از انتخابات خرداد ۸۸ است، و حمید خود را در میان معترضان میبیند. مادرش میگوید: «پسرم با جان و دل رأی داد، ولی حتی خودش هم فکر نمیکرد که هشت روز بعد در این راه از بین برود.»
مادرش میگوید، فرزندم نانآور خانهام بود. درس نخواند تا برادرانش راحتتر زندگی کنند. در خرداد ۸۸ هم رأی نداد اما حتی اگر با معترضان همراه شد حقش نبود که بدنش را با باتوم تکهپاره کنند و بیگناه او را بکشند...
مسعود هاشمزاده جوان ۲۷ سالهای است که اگرچه سیاسی نبود اما حوادث پس از انتخابات او را بیتاب کرد. مادرش میگوید: «پسرم به خاطر رأی خودش و به به خاطر آزادی رفت به خیابان...»
بیش از سه ماه از ۲۵ خرداد میگذرد و امید این زن رفتهرفته کم شده است. علی حسنپور بر خلاف امید همسرش جزو زخمیشدگان نیست. بعد از صد و پنج روز به خانوادهاش میگویند برای گرفتن جسد و سپس دیه اقدام کنند...
خانواده محمد کامرانی، ۲۴ تیر ۸۸، با حکم آزادی او راهی اوین شدند اما آنچه نصیب خانواده محمد کامرانی شد، نه آزادی که پیکر کمجان محمد کامرانی در اغما بود. محمد دو رو بعد چشم از جهان فرو بست.
رامین آقازاده قهرمانی در تیرماه ۸۸، ۱۴ روز بعد از اینکه به همراه مادرش خودش را به نهادهای امنیتی معرفی کرد، آزاد شد. اما وقتی به خانه برگشت، دیگر آن رامین قبلی نبود. آثار ضرب شتم روی بدنش پیدا بود و کمتر حرف میزد و زندگیاش در ۲۷ تیر ۸۸ تمام شد.
پدر و برادر امیر جوادیفر جمعه ۱۹ تیر ماه ۸۸ او را تحویل پلیس امنیت میدهند. او پاهای زخمیاش را به سختی روی زمین میکشد و دور میشود. سوم مرداد ۸۸ به آنها خبر میدهند که امیر در زندان جانباخته است.
خانواده محسن روحالامینی نیز همانند برخی دیگر از خانوادههای ایرانی، اعضایی با گرایشهای متفاوت دارد. پدر خانواده مشاور انتخاباتی محسن رضایی و نتایج انتخابات خرداد ۸۸ را پذیرفته بود اما فرزندش محسن به جمع معترضان به نتایج این انتخابات در خیابانهای تهران پیوست.
مادر علیرضا صبوری نشسته و به عکسها نگاه میکند. پسر بزرگ او در دهه ۶۰ در جنگ میان ایران و عراق کشته شد و پسر کوچکش، علیرضا، در تهران زخمی شد، در بوستون آمریکا در گذشت و سرانجام در آلمان به خاک سپرده شد.
علی حبیبی موسوی سیاستمدار نبود، پست سیاسی هم نداشت. به همین دلیل چهرهاش ناآشنا بود، او خویشاوند موسوی بود. خواهرزاده و کمک دست او در روزهای پر تب و تاب تبلیغات و سپس اعتراضات انتخاباتی...
پچپچهای دخترک مفهوم نیست. عروسکی را بغل کرده و چهار زانو روی زمین نشسته، دارد برای عروسکش قصه تعریف میکند. مادر سر نگین را میبوسد و آرام به او میگوید که بعد از گرفتن نذری زود به خانه بر میگردد.
چند روز دیگر تولد ۲۲ سالگی رامین است. هم برای انتخابات شور و هیجان دارد و هم دلش میخواهد روز تولد کنار خانوادهاش باشد. مادر غذایی را که رامین دوست دارد پخته و حالا خانه پر از خندههای خانوادهای است که سر سفره غذا از هر دری حرف میزنند. ..
قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
پس از انتخابات مناقشهبرانگیز خرداد ۸۸، مناسبتهای تقویم ایران نیز رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته است. بهنود رمضانی یکی از دانشجویان معترضی بود که با دوستانش قرار میگذارد تا در چهارشنبهسوری آخر سال برای اعتراض به خیابان برود.
مصطفی کریمبیگی جوان ۲۶ سالهای بود که در نخستین خبرها دلیل جان باختنش، پرتاب از پل عابر پیاده عنوان شد. اما مادر مصطفی، در این باره روایت دیگری دارد و میگوید که فرزندش هدف اصابت گلوله قرار گرفته است.
بیشتر