با دفتر مرحوم امام تماس گرفتم ببینم آیا معظمله برنامهای، رهنمودی، چیزی برای جشنهای ۴۰ سالگی انقلاب ندارند. مرحوم احمد آقا گفت تلویزیون دارد برنامه تونل زمان نشان میدهند و امام چون علاقه خاصی به این برنامه دارند موقع پخشش در اتاقشان را قفل می کنند و جواب هیچکس را نمیدهند.
بنا به اصرار هموطنان عزیز در هر دو عالم، تصمیم گرفتیم ادامه خاطرات روزانه مان را بعد از وفات از برزخ قلمی کنیم. هر چند مثل باقی ساکنان برزخ دستمان از دنیا کوتاه است اما به هرحال ما هم به حقوق میتی خود واقفیم.
حسن روحانی آمده بود به خوابم. یک کتابچه هم دستش بود. رویش نوشته بود: دلتنگیهای برجامی سروده حسن روحانی مقام معظم رهبری آینده کشور.
خواب دیدم در اتاقی هستم کم نور و موزیک آرامی پخش میشود. وسط اتاق دو نفر داشتند دست در دست هم تانگو میرقصیدند.
خواب دیدم در محضر مقامات ارشد نظام در بیت رهبری در حال برگزاری مراسم شب یلدا هستیم. رهبر انقلاب برای اینکه نشان دهند چقدر به شب یلدا احترام میگذارد عبای قرمز با خالخالهای مشکی انداخته بود تا ارادتشان را به نقش هندوانه در نظام ابراز کنند.
خواب دیدم در یک مجلس خواستگاری هستم. خیلی سعی کردم که با براندازیِ نرمِ افرادِ حاضر بفهمم خواستگار کیست اما هیچکدام از حاضرین شبیه خواستگارها نبودند.
خواب خدمت ابومحمّد مُشرفالدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) رسیدم. فکر کنم سمت آب رکنآباد و گلگشت مصلا آن طرفها بود. سعدی روی تخته سنگی نشسته بود و به افق خیره شده بود.
خواب دیدم در یک مراسم پرشور انقلابی شرکت کردهام. چیزی شبیه صبحگاههای نظامی.تعدادی از فرماندهان سپاه، چند فرمانده سابق سپاه با کت و شلوار و یک روحانی در محل حاضر بودند.
خواب دیدم به اذن خدا به حجت الاسلام والمسلمین صدیقی تبدیل شدهام و دارم خطبههای نماز جمعه تهران را برای حضار میخوانم.
خواب دیدم در یک مهمانی هالووین شرکت کردهام. محل مهمانی عجیب و غریب بود. جایی شبیه حسینیه یا هیات. از یکی از مهمانان که خودش را شبیه آبدزدک درآورده بود پرسیدم اینجا کجاست؟
خواب دیدم رفتم به جلسه هیئت دولت و با توجه به اینکه در آستانه اربعین هستیم خودم را آماده کردم تا با نوحهخوانی رئیسجمهور جوری گریه و زاری راه بیاندازم تا روی همه کم شود.
خواب دیدم با شورت و پیراهن ورزشی وارد دفتر حجتالاسلام منتظری دادستان کل کشور شدهام. حاج آقا مشغول نوشتن مطلبی بود و خوشبختانه هنوز متوجه حضورم نشده بود.
بیشتر