لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۲۴

جمهوری اسلامی؛ از مشارکت انتخاباتی تا بیعت با «تمدن نوین اسلامی»


پخش تبلیغات انتخاباتی، تهران، اسفند ۱۴۰۲
پخش تبلیغات انتخاباتی، تهران، اسفند ۱۴۰۲

انتخاباتی که جمهوری اسلامی در ۱۱ اسفند به سبک خود برگزار کرد، شائبه‌های بسیار داشت، اما پس از اتمام آن، حکومت باز هم تلاش کرد حضور رأی‌دهندگان پای صندوق‌ها را به پای «جان‌فدایی» آنان برای «نظام» بنویسد و آن را پیامی «قاطع» خطاب به «دشمن» قلمداد کند.

واکنش علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، به انتخابات نیز در همین چارچوب بود. او از یک سو حضور مردم را به «جهاد» تشبیه کرد و از سوی دیگر آن را «وظیفهٔ تمدنی» خواند.

این نگاه خامنه‌ای از کجا ریشه می‌گیرد، معنایش چیست، پیامدها و نتیجهٔ آن چه بوده و نسبت آن با واقعیت و توهم چیست؟

خامنه‌ای روز ۱۷ اسفند در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، این نگاه تمدنی را با ادبیاتی متفاوت‌تر مطرح کرد و گفت تولد جمهوری اسلامی «یک حادثه‌ای را به وجود آورد که یک دوجبهه‌ای در دنیا ایجاد کرد؛ یک جبهه جبههٔ دموکراسی‌های وابسته به مشی لیبرال دموکراسی... یک جبهه هم جبههٔ جمهوریِ مرتبط با دین و با اسلام، بلکه منشأ گرفته از دین و از اسلام... ناسازگاریِ بین این دو جبهه‌ یک امر طبیعی بود، و این ناسازگاری از روز اول شروع شد».

او توضیح می‌دهد «این ناسازگاری فقط به خاطر مسئله‌ی پایبندی به دین است، که یک طرف به دین پایبند است، یک طرف نسبت به دین بی‌تفاوت.»

به واقع رهبر جمهوری اسلامی با چنین درکی از جهان و موقعیت خود در آن عمل می‌کند و احتمالاً منشأ نارضایتی گسترده مردم ایران در تفاوت همین دیدگاه با چیزی است که در کشورهای غربی تحت نام حقوق و آزادی‌های مدنی جریان دارد.

دوقطبی دیدن جهان از منظر تقابل بین اسلام به مرکزیت ایران و جهان غرب در نظرگاه خامنه‌ای امر جدیدی نیست، اما نگاه کردن به انتخابات از منظر «وظیفهٔ تمدنی» و قرار دادن آن در تقابل با غرب از منظر «جهاد» امری نسبتاً جدید است.

«تمدن نوین اسلامی»، نظریه‌ای اصیل؟

بسیاری از طرفداران ادعای «تمدن‌سازی» در جمهوری اسلامی می‌گویند که اسلام اساساً دینی «تمدن‌ساز» است. آن‌ها به دورهٔ شکوه اسلامی اشاره می‌کنند و می‌گویند بر بنیاد همین تمدن می‌توان تمدن جدیدی را بنا نهاد. در عین حال آن‌‌ها این دیدگاه را «اصیل» می‌دانند.

اما نگاه به لحظهٔ برآمدن ایدهٔ «تمدن نوین اسلامی» نشان از آن دارد که خود این ایده به صورتی که در آغاز مطرح شد، از غرب آمده بود. می‌توان گفت این ایده پس از آن مطرح شد که نظریهٔ «برخورد تمدن‌ها» توسط ساموئل هانتینگتون، نظریه‌پرداز مشهور سیاسی، منتشر شد. مقالهٔ او با فاصله‌ای اندک از زمان چاپ، در سال ۱۳۷۲ به فارسی ترجمه شد.

در آن‌جا هانتینگتون از قدرت‌یابی تمدن اسلامی در برابر تمدن غرب سخن گفته و سویه‌های نظامی این تمدن را نیز برجسته کرده بود. اندکی بعد، یعنی در سال ۱۳۷۳ آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با فرماندهان سپاه، از ایدهٔ تمدن اسلامی و لزوم رسیدن به آن سخن می‌گوید که اساس آن در تقابل با غرب است.

رهبر جمهوری اسلامی می‌گوید تمدن غرب با متون اسلامی رشد یافته اما از آن‌جایی که این تمدن رو به افول است، فرصت مناسبی فراهم است تا بار دیگر تمدن اسلامی است جایگاه خود را بازیابد. از نظر او می‌توان تمدن اسلامی را بازساخت و بازسازی آن با تکیه بر «ایمان و مجاهدت» ممکن است.

چند سال بعد رهبر جمهوری اسلامی ایدهٔ خود را گسترش می‌دهد و می‌گوید برخورد تمدنی آغاز شده و مقامات جمهوری اسلامی بیشتر باید کار کنند. او در سال ۱۳۷۹ دو دستور کار هم تعیین می‌کند «برای ایجاد یک تمدن اسلامی -مانند هر تمدن دیگر- دو عنصر اساسی لازم است: یکی تولید فکر، یکی پرورش انسان».

«تمدن نوین اسلامی» شکست در آغاز راه؟

لشکری از شارحان در نهادهای مختلف و حتی دانشگاه‌ها به دنبال آن هستند که بیانات رهبر جمهوری اسلامی را تبیین کنند و برای این امر هم از بودجهٔ عمومی کشور ارتزاق می‌کنند. برخی از آن‌ها، مانند عبدالحسین خسروپناه که اکنون دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است، می‌گویند ما باید این تمدن را «تولید» کنیم و تنها ایران قابلیت ایجاد این تمدن را دارد.

در واقع شارحان این نظریه زیربنای این تمدن نوین را «انقلاب اسلامی» می‌دانند که به انسان ایرانی «هویت» خود را بازگرداند. از این رو آن‌ها می‌گویند بنا باید بر فرهنگ‌سازی اسلامی باشد تا با حفظ هویت «امت»، نظام سیاسی بتواند در مقابل تهدید‌ها بایستد و در مقابل هر امر خلاف سد بسازد. تلاش برای گسترش «عفاف و حجاب» و یا صیانت از اینترنت، در چارچوب فهم جنگ نرم، همه در راستای این ایدهٔ کلان هستند.

از سوی دیگر، مقولهٔ «هویت‌یابی ایرانی» در نزد شارحان حرف‌ها و ادعاهای علی خامنه‌ای به مقولهٔ «استقلال» نیز گره خورده است و می‌گویند در دورهٔ معاصر تنها حکومتی که نگذاشته استقلال ایران خدشه‌دار شود، «نظام اسلامی» است. بدین معنا تمدن نوین اسلامی به دنبال استقلال است و این را با پیشرفت در امور نظامی به دست خواهد آورد. از این رو آن‌ها وجود جبهه‌هایی تحت عنوان «محور مقاومت» در منطقه را بر همین اساس توجیه می‌کنند.

آنان در عین تأکید می‌کنند که مسئله تنها استقلال و یا داشتن توان نظامی نیست، بلکه پیش‌رانی در دانش و مدنیت جهانی نیز از ویژگی‌های این تمدن است و همهٔ این‌ها برای انسانی که در این تمدن زندگی می‌کند، «حیات طیبه» را به ارمغان خواهد آورد؛ حیاتی که در آن علم و معنویت توأمان هستند و تمدن غرب از آن بی‌بهره است.

اما نگاه کلی به آن‌چه مفهوم‌پردازان تمدن نوین اسلامی مدعی آن هستند، نشان می‌دهد که در حداقل‌هایی که مطرح کرده‌اند تا کنون ناکام مانده‌اند و به صورت کلی می‌توان گفت که این ایده هیچ نسبتی با واقعیت ندارد.

آخرین پژوهش «ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان» (موج چهارم) که اتفاقاً در مرکزی زیر نظر وزارت ارشاد دولت جمهوری اسلامی انجام شد و زمستان ۱۴۰۲ گزارشی از آن به رسانه‌ها راه یافت، نشان از آن دارد که عموم ایرانیان نسبتی با دولت اسلامی که بخشی از تمدن اسلامی است، ندارند.

بر اساس این پژوهش که گزارش آن هنوز به‌طور رسمی و عمومی منتشر نشده، ۷۳ درصد مردم ایران نمی‌خواهند که دین در امور حاکمیتی دخالت کند، همچنین اعتماد عمومی آن‌ها به روحانیت به ۱۱ درصد کاهش یافته و تقریباً تمام شاخص‌های اقتصادی نشان از آن دارد که این نظام سیاسی ناتوان از پاسخ‌گویی به ابتدایی‌ترین خواسته‌های جمعی ایرانیان است.

فاصلهٔ قابل توجه تورم و میزان افزایش دستمزدها، تداوم نظام تبعیض در حوزه‌های مختلف، تفاوت خواست حاکمیت و مردم و گسترش بی‌عدالتی در بخش‌های مختلف، زیست جمعی را بیش از هر زمان دیگری تهدید و تحدید کرده است.

بیعت به جای رأی، تمدن اسلامی به جای دموکراسی

جهت‌یابی ایدهٔ تمدن نوین اسلامی تقابل‌جویانه است و خصمی به نام غرب را در خود جای داده است. علی خامنه‌ای در سخنرانی‌‌های متعدد ازجمله در سال ۱۳۸۷ تقابل این دو قطب (غرب و ایران) را مواجههٔ حق و باطل قلمداد می‌کند و مسیر را در «تحقق کامل وعده‌ الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت قرآن و تمدن نوین اسلامی» می‌داند. او معتقد است که نشانه این «تفوق» در پیروزی انقلاب اسلامی مستتر است.

او در سخنرانی دیگری می‌گوید «در این نظم جدیدی که من می‌گویم، آمریکا دیگر جایگاه مهمی ندارد و منزوی است». شارحان این ایده، با توجه به گفته‌های رهبر جمهوری اسلامی، تمدن غربی را «تمدن مهاجم» می‌دانند و ادعا می‌کنند که بر «لذت‌گرایی و شهوت‌پرستی استوار است». آن‌ها تمدن غرب را غیراخلاقی، «بار کجی که به منزل نمی‌رسد» و تمدنی «به لحاظ محتوی تهی» و «در حال فروپاشی» توصیف می‌کنند.

یکی از ابعاد تمدن غربی که طرفداران ایده تمدن نوین اسلامی برجسته می‌کنند، مسئلهٔ سیاست است. آن‌ها با سیاست غربی مشکل دارند و می‌گویند مشروعیت قدرت در «نگاه ما» اساساً با دموکراسی غربی مغایرت دارد. این افراد می‌گویند علت رجوع غرب به دموکراسی «نبود قدرت برتر» بود.

اما از نظر طرفداران این ایده، جهان شیعه خلأ قدرت برتر ندارد. یا امام وجود دارد که «انسان کامل» است و قدرت کامل در اختیار دارد یا در عصر «غیبت» هستیم و در آن هم نواب عام حضور دارند. پس خلأ قدرتی در این اندیشه وجود ندارد. یعنی «اصولا احتیاجی به دموکراسی غربی نیست».

آن‌ها به تبعیت از رهبر خود، دموکراسی غربی را دیکتاتوری می‌دانند. خود خامنه‌ای می‌گوید «آن‌چه امروز در دنیا اسم دموکراسی و مردم‌سالاری را روی آن گذاشته‌اند، همان دیکتاتوری‌های قدیمی است که لباس جدید بر تن کرده است؛ یعنی دیکتاتوری گروه‌ها.» اما جالب آن‌که این ایران است که در اکثر شاخص‌های حاکمیتی به سمت دیکتاتوری غلتیده به گونه‌ای که شاخص «حاکمیت قانون» در ایران در یکی از پایین‌ترین سطوح جهانی جای گرفته است.

با این حال جمهوری اسلامی مدعی مردم‌سالاری دینی است؛ فهمی از سیاست که در آن انتخابات نماد این مردم‌سالاری و در عین حال تصدیق مدام «قدرت برتر» است. از نظر طرفداران این ایده، رأی مردم در آغاز انقلاب به جمهوری اسلامی راه این تمدن را گشوده است. خامنه‌ای می‌گوید «ما جمع کردیم بین جمهوری و بین اسلامی؛ جمع کردیم بین حضور مردم و آراء مردم و معارف الهی؛ جمع بین این دو کارِ آسانی نیست... نه، نقص‌هایی داریم اما حرف، منطق، یک منطق جدیدی است در دنیا.»

شاید براساس همین منطق باشد که نمایندهٔ علی خامنه‌ای در استان خراسان رضوی، مردمی را که در انتخابات ۱۱ اسفند امسال شرکت نکردند، «اکثریت عاصی و متمرد» خواند و گفت آن‌ها در برابر اقلیت «جایگاهی» ندارند.

به‌گفتهٔ احمد علم‌الهدی، «در اسلام اکثریت به خودی خود مورد پذیرش قرار ندارد» و «مراد از اکثریت، اکثریت متدین و متعبد است، نه اکثریت عاصی و متمرد... بنابراین برای اکثریتی که به دستور و فرمان رهبری در خصوص شرکت در انتخابات عمل نکردند، در مقابلِ رجحانِ اثباتیِ اقلیت جایگاهی وجود ندارد.»

اساس سیاسی ایده تمدن نوین اسلامی که بر افکار مصباح یزدی نیز تکیه دارد، بر ولایت فقیه است؛ از این رو دیگر مقامات به نوعی تشریفاتی هستند. طرفداران این ایده می‌گویند رئیس‌جمهوری که با انتخابات بر سر کار می‌آید، نمی‌تواند مستقل باشد و «بر خود مشروعیتی فرض کند». آن‌ها معتقدند که «رأی مردمی ارتباطی با مشروعیت ندارد» و رئیس‌جمهورهایی که «علیه آقا قد علم کردند»، از چیزی در ساختار نظام استفاده کردند که اساساً ربطی به آن‌ها نداشته است.

در واقع در این نگاه، اصل بر بیعت مردم با رهبر است. یعنی «وظیفه تمدنی» مردم در همین حد است و این بیعت هم فقط در دو جا انجام می‌شود؛ مشارکت در انتخابات و شرکت در راهپیمایی‌های حکومتی مانند ۲۲ بهمن. در این نظرگاه، اگر حکومت حقی بر مردم دارد، فقط وفا به بیعتی است که قبلاً انجام شده است.

حال برخی از طرفداران این ایده می‌گویند مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان «جهاد اصغر» انجام داده‌اند، ولی «جهاد اکبر» باقی است؛ جهادی که وظیفهٔ «انسان تراز انقلابی» است و آن ساخت تمدن نوین اسلامی با چارچوب‌های مشخص‌شده است؛ ایده‌ای که زمانی بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در دانشگاه‌های ایران، آن را «توهم» خوانده بود.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
XS
SM
MD
LG