در حالی که انتخاب حسن روحانی به ریاستجمهوری و آغاز گفتوگوهای ایران با کشورهای گروه ۱+۵ روزنههای امیدی برای بهبود فضای سیاسی در ایران باز کردهاست، مخالفتهایی که با این مذاکرات از گوشه و کنار به گوش میسد نشان از آن دارد که ظاهراً تغییر فضای سیاسی حاکم در هشت سال گذشته چندان کار آسانی نیست.
در این گفتوگوی ویژه پای صحبت عیسی سحرخیز روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی که پس از چند سال زندان به تازگی از زندان آزاد شده نشستیم و این گفتوگو را با این پرسش آغاز کردیم که با توجه به رویدادهای سیاسی پس از انتخابات چه چشماندازی برای فرآیند سیاسی آینده در ایران قابل تصور است؟
عیسی سحرخیز: همینطور که آقای روحانی هم به طور مکرر اعلام کرده دولت جدید یک دولت اعتدالی است و میانه چه در روش کار که میانهروی است و چه در قرار گرفتن بین نیروهای سیاسی فعال در جامعه. اما در یک ارزیابی کلی دولت اعتدال به دلیل اینکه حمایت اصلیاش از اصلاحطلبان و تحولخواهان ایران بوده که بسیاری از آنها در جنبش سبز هم فعال بودند و بعد از انتخابات ۸۴ و به ویژه ۸۸ در صحنه سیاسی حضور داشتند، به نظر من برآیندی که بر دولت اعتدال گذاشت یک اصلاحطلبی محافظهکارانه است.
این دولت با یارگیری از نیروهایی از محافظهکاران و به ویژه محافظهکاران اصلاحطلب سعی میکند محاصرهای را که از طریق جریان اقتدارگرا به ویژه جریان رانتی امنیتی برایش پیش میآید و همینطور جریان افراطی سیاسی که آقای شریعتمداری و جبهه پایداری در واقع نماد آن هستند بتواند روزنههایی را برای پیشرفت و تحول در جامعه ایجاد کند. اما راهی طولانی و سخت در پیش داریم و اگر مردم در صحنه نباشند و نیروهای حامی آن و نیروهای مخالف جریان افراطی راست اگر خودشان را از صحنه کنار بکشند من فکر میکنم کارها بسیار سختتر خواهد بود و جریان مقابله قدم به قدم پیش میآید و محاصره خودش را تنگ میکند. به گونهای که به سمت جذب و هضم دولت روحانی پیش خواهد رفت یا به یک مقابله و تقابل جدی شکل خواهد داد.
خب شما خودتان اشاره کردید به مقاومتهایی که در برابر این فرآیند میشود. ولی دلیل اینکه بخشی از کسانی که موافق با یک چنین حرکتی نبودند چه عواملی باعث شده که اینها تا اندازهای روی خوش به یک سلسله از اقدامات دولت نشان بدهند چیست؟ چون به هر حال میتوانستند که در مقابل آن هم بایستند؟
این افراد از یک جریان به هر حال از جبهه پایداری، جریان افراطی و آقای احمدینژاد، به ویژه بخش دیگری از لایههای زیرین قدرت خودش را به نمایش نمیگذارد ولی اعمال نفوذ و اعمال حاکمیت میکند، دلخور هستند و فکر میکنم بگوییم که در مباحث اقتصادی آنها به گونهای دور زده شدهاند، کنار زده شدهاند و از پول هنگفتی که در این سالها نصیب کشور شده بهرهای نبردهاند. بلکه این پولها به صورت دفینههایی درآمده یا به صورت جریانهای زیرزمینی مورد استفاده قرار گرفته و حتی بخشی از آن به خارج از کشور منتقل شده و خب اینها نصیبی نبردهاند و شاید در یارگیریهای جدید بتوانند خودشان را به دولت نزدیک کنند و بعد بتوانند منافع خودشان را چه عادلانه و چه غیرعادلانه و چه منصفانه به دست بگیرند.
اما جریان دیگر خودش را هم از لحاظ سیاسی بازنده میداند و اما نمیخواهد با اعلام بازنده بودن و کنار کشیدن و در نقش اپوزیسیون ظاهر شدن همه چیز را از دست بدهد. و سعی میکند این جریان به گونهای که تاکید کردم به جذب و هضم دولت بپردازد. و در یک مسیر میانمدت و بلندمدت این را به سمت خودش بکشد و سیاستهای خودش را به صورت غیرمستقیم در کشور به مرحله اجرا بگذارد.
اما این جریان افراطی طبیعتا سعی میکند در دو سوی این جریان حضور داشته باشد. هم مواضع رادیکال خودش را نشان دهد، در سیاست داخلی و خارجی نقش اپوزیسیون را بازی کند و هر حرکتی را نقد کند. از همین الان شما میبینید سیاست خارجی هر گفتوگویی که انجام میشود این جریان سعی میکند در آن یک سری بحث را مطرح کند و نشان بدهد که دولت ناکارآ است و میخواهد نقش یک جریان آمریکایی را بازی کند و در مسائل اقتصادی هم دولت باز توانایی لازم را ندارد و تورم دارد پیش میرود، مشکلات سر جایش هست و اشتباه را نمیتواند حل کند در نتیجه برای بلندمدت برای خودش نقشی را در نظر گرفته. به همین دلیل هم در مورد کوچکترین حرکتی که انجام میشود در مورد انتخابات مجلس و به ویژه مجلس خبرگان اینها واکنش نشان میدهند و سعی میکنند رقبای خودشان را در قدرت حذف کنند یا آنها را مورد هجمه قرار دهند.
با چه سیاستی دولت و هواداران دولت میتوانند برای تقویت این حداقل امکاناتی که تا حال به دست آوردهاند انجام دهند که مانع برگشت کامل به گذشته شود؟
یک ضعف اساسی در فضای سیاسی کشورمان وجود داشته و آن هم این است که مردم در یک نقطههای حساس و زمانهای سرنوشتساز حضور پیدا میکنند و بعد برمیگردند به خانههایشان و محل کارشان و فراموش میکنند که در پروسه سیاسی اگرچه رای دادن مهم است و در صحنه آمدن مهم است ولی مقطعی نیست. بلکه بعد از اینکه قدرت را کسب کردند یا حتی در موضع تدافعی قرار گرفتند باید در صحنه حضور داشته باشند.
از آن سو در شرایطی که دولت را در واقع جریان اصلاحطلب تحولخواه را اعتدالیون به دست گرفتهاند اینها هم باید از فضای ممکن استفاده کنند. در سریعترین زمان ممکن باید اجازه دهند احزاب و گروههای سیاسی خودشان را بازسازی کنند یا جریانهای سیاسی جدید شکل بگیرند. نهادهای مردمی، سازمانهای غیردولتی و جریانهای سیاسی و صنفی بتوانند سریع خودشان را ثبت کنند، بازسازی کنند، خانههای خودشان را، محلهای استقرار خودشان را بازگشایی کنند، در آنها فعالیت خودشان را انجام دهند و در واقع جامعه مدنی را تقویت کنند. اگر جامعه مدنی تقویت بشود در فضایی که دولت به سمت دموکراسی و حقوق بشر برود این جریان هم به دلیل اینکه از این مقوله حمایت میکند و خواستار صلح و امنیت است در کنار دولت قرار میگیرد و یک رابطه متقابلی را شکل میدهد. اگر هر کدام از این موارد که عرض کردم انجام نشود طبیعتا این حلقه ارتباطی از بین میرود و در نتیجه جریانی که حامی بوده بعدا در مقابل دولت قرار میگیرد یا دولتی که بر اساس آرای مردم قدرت گرفته شروع میکند با خواستهها و مطالبات مردم برخورد کردن. در صورتی که به صورت یک جریان یکپارچه باید پیش برود و هر دو برنامههایی را باید ارائه دهند و ارتباطهای تنگاتنگی بگذارند، تجمعاتی که شکل باید بگیرد و تا الان ما میدانیم یک چنین مسئلهای وجود نداشته دولت و مردم در کنار هم قرار گیرند. به ویژه دولت و شخص رئیس جمهور باید به طور مکرر و دورهای با رهبران جریانهای سیاسی جلسه داشته باشد و نشست داشته باشد و بسیار شفاف هم بگوید که این جریانها حامی من بودند و من ازشان حمایت میکنم و هیچ شرمنده نیستم که با این افراد صحبت میکنم.
به عنوان مثال اگر زندانی سیاسی که دولت دنبالش بوده و وعده داده بود که آزاد شود هیچ اشکالی ندارد که آقای روحانی برود با آنها ملاقات کند. به هر حال حتما دلیلی داشته که فکر میکرده اینها باید بیرون باشند. یا با رهبرانی که در حصر هستند چه اشکالی دارد که آنها را به طور مکرر صحبت کند که من درپی آن هستم. یا حتی بیاید گزارش بدهد که من برای آزادی سرکار خانم رهنورد برای دو عزیز دیگر آقای موسوی و کروبی چه کار دارم میکنم و با کیها ملاقات کردم، چه حرفهایی را زدم و چه چیزهایی را گفتم و چه چیزهایی را شنیدم؟
در این گفتوگوی ویژه پای صحبت عیسی سحرخیز روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی که پس از چند سال زندان به تازگی از زندان آزاد شده نشستیم و این گفتوگو را با این پرسش آغاز کردیم که با توجه به رویدادهای سیاسی پس از انتخابات چه چشماندازی برای فرآیند سیاسی آینده در ایران قابل تصور است؟
عیسی سحرخیز: همینطور که آقای روحانی هم به طور مکرر اعلام کرده دولت جدید یک دولت اعتدالی است و میانه چه در روش کار که میانهروی است و چه در قرار گرفتن بین نیروهای سیاسی فعال در جامعه. اما در یک ارزیابی کلی دولت اعتدال به دلیل اینکه حمایت اصلیاش از اصلاحطلبان و تحولخواهان ایران بوده که بسیاری از آنها در جنبش سبز هم فعال بودند و بعد از انتخابات ۸۴ و به ویژه ۸۸ در صحنه سیاسی حضور داشتند، به نظر من برآیندی که بر دولت اعتدال گذاشت یک اصلاحطلبی محافظهکارانه است.
این دولت با یارگیری از نیروهایی از محافظهکاران و به ویژه محافظهکاران اصلاحطلب سعی میکند محاصرهای را که از طریق جریان اقتدارگرا به ویژه جریان رانتی امنیتی برایش پیش میآید و همینطور جریان افراطی سیاسی که آقای شریعتمداری و جبهه پایداری در واقع نماد آن هستند بتواند روزنههایی را برای پیشرفت و تحول در جامعه ایجاد کند. اما راهی طولانی و سخت در پیش داریم و اگر مردم در صحنه نباشند و نیروهای حامی آن و نیروهای مخالف جریان افراطی راست اگر خودشان را از صحنه کنار بکشند من فکر میکنم کارها بسیار سختتر خواهد بود و جریان مقابله قدم به قدم پیش میآید و محاصره خودش را تنگ میکند. به گونهای که به سمت جذب و هضم دولت روحانی پیش خواهد رفت یا به یک مقابله و تقابل جدی شکل خواهد داد.
خب شما خودتان اشاره کردید به مقاومتهایی که در برابر این فرآیند میشود. ولی دلیل اینکه بخشی از کسانی که موافق با یک چنین حرکتی نبودند چه عواملی باعث شده که اینها تا اندازهای روی خوش به یک سلسله از اقدامات دولت نشان بدهند چیست؟ چون به هر حال میتوانستند که در مقابل آن هم بایستند؟
این افراد از یک جریان به هر حال از جبهه پایداری، جریان افراطی و آقای احمدینژاد، به ویژه بخش دیگری از لایههای زیرین قدرت خودش را به نمایش نمیگذارد ولی اعمال نفوذ و اعمال حاکمیت میکند، دلخور هستند و فکر میکنم بگوییم که در مباحث اقتصادی آنها به گونهای دور زده شدهاند، کنار زده شدهاند و از پول هنگفتی که در این سالها نصیب کشور شده بهرهای نبردهاند. بلکه این پولها به صورت دفینههایی درآمده یا به صورت جریانهای زیرزمینی مورد استفاده قرار گرفته و حتی بخشی از آن به خارج از کشور منتقل شده و خب اینها نصیبی نبردهاند و شاید در یارگیریهای جدید بتوانند خودشان را به دولت نزدیک کنند و بعد بتوانند منافع خودشان را چه عادلانه و چه غیرعادلانه و چه منصفانه به دست بگیرند.
اما جریان دیگر خودش را هم از لحاظ سیاسی بازنده میداند و اما نمیخواهد با اعلام بازنده بودن و کنار کشیدن و در نقش اپوزیسیون ظاهر شدن همه چیز را از دست بدهد. و سعی میکند این جریان به گونهای که تاکید کردم به جذب و هضم دولت بپردازد. و در یک مسیر میانمدت و بلندمدت این را به سمت خودش بکشد و سیاستهای خودش را به صورت غیرمستقیم در کشور به مرحله اجرا بگذارد.
اما این جریان افراطی طبیعتا سعی میکند در دو سوی این جریان حضور داشته باشد. هم مواضع رادیکال خودش را نشان دهد، در سیاست داخلی و خارجی نقش اپوزیسیون را بازی کند و هر حرکتی را نقد کند. از همین الان شما میبینید سیاست خارجی هر گفتوگویی که انجام میشود این جریان سعی میکند در آن یک سری بحث را مطرح کند و نشان بدهد که دولت ناکارآ است و میخواهد نقش یک جریان آمریکایی را بازی کند و در مسائل اقتصادی هم دولت باز توانایی لازم را ندارد و تورم دارد پیش میرود، مشکلات سر جایش هست و اشتباه را نمیتواند حل کند در نتیجه برای بلندمدت برای خودش نقشی را در نظر گرفته. به همین دلیل هم در مورد کوچکترین حرکتی که انجام میشود در مورد انتخابات مجلس و به ویژه مجلس خبرگان اینها واکنش نشان میدهند و سعی میکنند رقبای خودشان را در قدرت حذف کنند یا آنها را مورد هجمه قرار دهند.
با چه سیاستی دولت و هواداران دولت میتوانند برای تقویت این حداقل امکاناتی که تا حال به دست آوردهاند انجام دهند که مانع برگشت کامل به گذشته شود؟
یک ضعف اساسی در فضای سیاسی کشورمان وجود داشته و آن هم این است که مردم در یک نقطههای حساس و زمانهای سرنوشتساز حضور پیدا میکنند و بعد برمیگردند به خانههایشان و محل کارشان و فراموش میکنند که در پروسه سیاسی اگرچه رای دادن مهم است و در صحنه آمدن مهم است ولی مقطعی نیست. بلکه بعد از اینکه قدرت را کسب کردند یا حتی در موضع تدافعی قرار گرفتند باید در صحنه حضور داشته باشند.
باید از فضای ممکن استفاده کنند. در سریعترین زمان ممکن باید اجازه دهند احزاب و گروههای سیاسی خودشان را بازسازی کنند یا جریانهای سیاسی جدید شکل بگیرند. نهادهای مردمی، سازمانهای غیردولتی و جریانهای سیاسی و صنفی بتوانند سریع خودشان را ثبت کنند، بازسازی کنند.
به عنوان مثال اگر زندانی سیاسی که دولت دنبالش بوده و وعده داده بود که آزاد شود هیچ اشکالی ندارد که آقای روحانی برود با آنها ملاقات کند. به هر حال حتما دلیلی داشته که فکر میکرده اینها باید بیرون باشند. یا با رهبرانی که در حصر هستند چه اشکالی دارد که آنها را به طور مکرر صحبت کند که من درپی آن هستم. یا حتی بیاید گزارش بدهد که من برای آزادی سرکار خانم رهنورد برای دو عزیز دیگر آقای موسوی و کروبی چه کار دارم میکنم و با کیها ملاقات کردم، چه حرفهایی را زدم و چه چیزهایی را گفتم و چه چیزهایی را شنیدم؟