«آزادی آی!
قوس نشاط آدمی اکنون
در این سرزمین
چندان فرو نشسته و خاموش است
کز شش هزار خاطره انگار خاکستر میپاشند
بر چشم آب.»
محمد مختاری، شاعر، مترجم، منتقد ادبی و عضو فعال کانون نویسندگان که امسال هشتاد سالگی او در غیبت فاجعهبارش و با خاطره جنایت جمهوری اسلامی در کشتن او گرامی داشته میشود، از هر فرصتی برای فریاد زدن آزادی، عدالت و کرامت انسانی بهره میبرد.
آرمانهای زمانناپذیر نویسنده
مختاری در کل دوران فعالیت حرفهایاش، از همان انتشار اولین آثار در نیمه دهه ۱۳۴۰ تا آخرین سالهای زندگی در نیمه دهه ۱۳۷۰، به آرمانها و اصولش پایبند بود: «نویسندگان در آرمانهایشان زمانپذیر نیستند».
او عمیقاً معتقد بود آرمانها و اصولی مثل آزادی، در هیچ دورهای تغییر نمیکند و به همین دلیل، «آرمان نویسندگان نباید جرح و تعدیل شود».
چه در اشعاری که میسرود، چه در شعرهایی که برای ترجمه انتخاب میکرد، چه در کتابهای تحقیقی یا مقالات پراکندهای که مینوشت، مختاری همواره دغدغه مبارزه با استبداد داشت و نسبت به اسرارت انسان در جامعهای استبدادزده از جمله جامعه ایران هشدار میداد.
اساساً به دلیل همین مبارزات فکری و فرهنگی مختاری و دیگر روشنفکران و دگراندیشان بود که جمهوری اسلامی تاب نیاورد و راه متوقف کردن این نوع مبارزات را در حذف فیزیکی آنان دید.
این شاعر آزاده و آزادیخواه پیش از غروب روز پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ از خانهاش در تهران خارج شد و پس از چندی بیخبری از او، جنازهاش پیدا شد.
اما نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی پیش از آنکه مختاری را به قتل برسانند، او را بارها بازداشت، بازجویی یا زندانی کرده بودند. با این حال، این فشارهای سیاسی و امنیتی، نه تنها این شاعر و نویسنده را از ادامه راهش منصرف نکرده بود، بلکه او را در باور به عقاید و آرمانهایش راسختر کرد.
همین استواری و پایداری، بدون هیچ سلاح گرم یا سردی، بدون هیچ فعالیتی جز اندیشیدن و نوشتن و اصرار بر داشتن شرایط حرفهای و کانون صنفی برای نویسندگی، پایهها و ستونهای حکومت سراسر خودکامه را به وحشت انداخته بود.
آزادی، فقط یک آرمان نیست
«خویش من است آب و گل سرخ
خویش من است سرو و آزادی.»
مختاری حتی در آخرین گفتوگویش با رسانهها که کمی پیش از قتلش انجام شد، بارها بر ضرورت آزادی به طور عام، و آزادی اندیشه و بیان به طور خاص تأکید کرد.
او آزادی را فقط یک «آرمان سیاسی» نمیدانست. این مترجم در مقدمه کتاب «زاده اضطراب جهان» که شامل ترجمههایش از شعر شاعران مطرح اروپایی است، آزادی را «مترادف با هستی آدمی» دانسته است: «نمیشود آزادی را کشت و انسان را زنده کرد یا زنده نگاه داشت. خیر آدمی در گرو آزادی است. خیر آدمی تنها در آزادی او قابل شناخت و قابل بقاست.»
همچنین مختاری آزادی را «ابزار کار» نویسنده میدانست که اگر نباشد امنیت شغلی و معیشتی نویسنده به خطر میافتد: «چون کار نویسنده "بیان" اوست. او اندیشه و تخیلاش را بیان میکند. پس واحد صنفی مربوط به او در عین این که خواستار رفع موانع از سر راه کار خود او است، خواستار آزادی بیان است.»
مختاری دولتها و سیاستمداران را متهم میکرد که با سیاسی کردن این خواست صنفی نویسندگان، در تلاش برای سرکوب آنان هستند: «معمولا سیاستها و قدرتهایند که این مشکل صنفی، یعنی درخواست حق کار یا حق بیان را در معنای مورد نظر خودشان سیاسی میکنند. [...] این که آزادی امری سیاسی است یک مسئله است، و این که نویسنده در درخواست آزادی بیان به ماهیت کار و حق صنفی خود نیز پای بند است، امر دیگری است.»
از نظر این نویسنده، حکومتهای خودکامهای چون جمهوری اسلامی، فقط به انجمنهای صنفی، انگ سیاسی بودن نمیزنند و فقط با آنها به عنوان یک «مخالف حکومت» رفتار نمیکنند، بلکه حتی از این هم فراتر میروند و به این انجمنها «نسبتهای ناروایی چون وابستگی به بیگانه یا توطئه و امثال آن» میدهند: «حال آن که نهاد نویسندگان اصلاً ربطی به مشارکت یا دخالت در قدرت ندارد. بلکه فقط در پی حفظ و صیانت خلاقیت و نوشتن و استقلال قلم است و انتقال اندیشه و بیاناش به مخاطب.»
این عضو کانون نویسندگان همچنین فقط حکومتها و دولتها را مسئول مخدوش کردن معنا و کارکرد انجمنها و کانونهای صنفی در ایران نمیدانست، هرچند در این زمینه سهم عمدهای داشتند: «پیداست که وقتی میگوییم اهل سیاست، بیش از همه حکومتها و دولتها را باید در نظر داشت. پس از آنها هم احزاب و گروههای سیاسی و غیره را.»
مختاری گفته بود در جامعهای که دچار فقدان یا ضعف تجربه دموکراتیک است، حتی گروههای سیاسی تلاش میکنند «کانونهای دموکراتیک و اتحادیههای صنفی و انجمنهای فرهنگی را به زیر مجموعه خود تبدیل کنند.»
در جستوجوی ریشههای استبداد
محمد مختاری در کتابی در آخرین سال زندگیاش و کمی پیش از آن که به قتل برسد، منتشر کرد، به خوبی دغدغههایش را برای ایرانی آزاد و دموکراتیک بیان کرده و مسیری را که از آن میتوان به چنین ایرانی رسید، با ظرافت ترسیم کرده است.
کتاب «تمرین مدارا» که سال ۱۳۷۷ در تهران منتشر شد، شامل ۲۰ مقالهای است که این نویسنده در نیمه اول دهه هفتاد نوشته و بیشتر آنها در نشریات مختلف به چاپ رسیده بود.
این کتاب از این نظر مهم است که مختاری در مقالات آن، به «مسائل نهادی و مشکلات ساختی و ریشهای» در فرهنگ ایران میپردازد و فقط حکومتها، سیاستمداران یا احزاب را متهم نمیکند؛ این که چگونه حتی در آثار بزرگان ادب فارسی در گذشته، همین موانع اجتماعی و فرهنگی در بستری استبدادزده بازتولید و ارائه شده است.
در دومین مقاله این کتاب، به دوره بیش از صد سال گذار جامعه ایران از ارزشهای کهن به ارزشهای نو میپردازد که «دچار پیچیدگیها و عارضههایی» شده است.
نویسنده برای درک این پیچیدگیها و عارضهها به سنت، فرهنگ و به ویژه ادبیات کهن ایران مراجعه میکند و رابطه «شبان-رمگی» را مسلط بر این سنت کهن و روابط اجتماعی آن میبیند.
جامعه دچار رابطه «شبان-رمگی» از نظر مختاری یعنی جامعهای که به برخی در برابر برخی دیگر، به هر دلیل و علتی «امتیازهایی» میدهد و «به بخشی از جامعه حق مالکیت و معنویت و امتیاز تعیین سرنوشت خویش و سرنوشت دیگران را میدهد».
در چنین جامعهای، انسان «در حکم کودک صغیری است» که «به قیم نیازمند است. یا در کلیت اجتماعی خود، در حکم رمهای است که بیشبان و چوبدستش، از هم میپاشد».
مختاری با ذکر نمونههای از ادبیات کهن ایران نوشت: «به هر گوشه از ادب پارسی که بنگریم رنگ و نشانی از هستی استبدادزده ما، و رابطه شبان – رمگی دیرینه، پدیدار میشود. حتی اگر کتابی به هیچ روی و از هیچ راه به این "مفهوم رایج" مربوط نشود، گویی مقدمه و دیباچه آن محمل مناسبی بوده است برای بازتاب این ابتلای عمومی».
این شاعر و منتقد ادبی تأکید کرد که چگونه حتی «عشق که شریفترین و آرمانیترین رابطه بیواسطه میان انسانهاست» در چنین ساختی که بر نابرابری استوار است، مخدوش شده و «رابطه هماهنگ و یگانه میان زن و مرد را از بین برده» و به رابطهای یکسویه تبدیل کرده است.
مختاری حتی فراتر میرود و میگوید «جامعهای که اساسش بر ساخت استبدادی قدرت و معرفت است»، منجر به ایجاد «ساخت استبدادی ذهن»ها میشود: «رابطه بالا – پایین نه تنها در جامعه و نظام مناسبات، بلکه در اساس ارزشها و طرح ذهنی و معرفتی افراد نیز برقرار است... پس هر کسی درون خود شبانی است که به خود حق میدهد چوبدستش را بر سر رمه [ذهن و فکر و احساس]اش فرود آورد».
این نویسنده در مقاله دیگری مینویسد: «استبداد تنها در وجود یک سلطان خودرای یا رئیس حکومت مستبد متبلور نیست. بلکه در نظمی ذهنی و عینی هم معنا میشود که به حق فردی و اجتماعی افراد جامعه باور ندارد».
ابزارهای مبارزه با استبداد
اما از نظر مختاری راه چاره برای برونرفت از انواع استبداد در جامعهای استبدادی چیست؟
این نویسنده تنها ابزارهای رسیدن به یک جامعه دموکراتیک و غیراستبدادی را «آزادی، خرد، تفکر انتقادی، مدارا و گفتوگو» میداند.
مختاری در گفتوگویی تاکید کرد: «اهل قدرت فشار میآورند که درخواست جامعه مدنی و نهاد دموکراتیک تعطیل و متوقف شود. راه حل این مشکل تنها در تبادل نظر، بسط تفکر انتقادی، توضیح شفاف و گفت و شنید است، نه در دست برداشتن از درخواستها.»
او همچنین در مقالاتش جامعهای را میستاید که «حق انتخاب» را فقط «در جهت موازنه میان حقوق دموکراتیک و برابر مردم» به کار میبرد، نه صرفاً در راستای عقلانیت و منافع اقتصادی.
در دورهای که مختاری این مقالهها را مینوشت و منتشر میکرد دولت اکبر هاشمی رفسنجانی «سیاستهای تعدیل» را پیش میبرد که از نظر مختاری، همساز و هماهنگ با «عقلانیت اقتصادی» جهانی بود.
این نویسنده و روشنفکر نه برای آزادی و حق انتخاب مرزی میشناسد، نه برای تفکر انتقادی. حتی انتقاد از روشنفکران و «طرح معایب و کاستیها و اشتباهها و انحرافهای»شان را از ملزومات کارکرد خود آنان میداند.
سرنوشت غمانگیز روشنفکر در جامعه استبدادی
اما در یک جامعه استبدادی همچون جامعه ایران، روشنفکران و دگراندیشان، از دیگر گروهها بیشتر در معرض خطرند؛ زیرا آنان اساساً تحمل نمیشوند و حکومت نیز راههای مختلفی را برای از میان برداشتن آنان به کار میبرد.
مختاری در مقاله «دفع و نفی روشنفکران» نوشت که سه نوع شیوه برای حذف روشنفکران به کار برده شده که شامل شیوههای مستقیم، غیرمستقیم و نظری است.
در جامعهای سنتی همچون جامعه ایران که به نوشته مختاری، «رابطه هرم قدرت و ساخت فرهنگ بر موازنه جباریت و ثبات استوار است»، حکومت با روشنفکران به ستیز میپردازد و آنان را «طرد» میکند.
دشمنی حکومت استبدادی با روشنفکران به حدی است که حتی «با سالمترین و دلسوزترین روشنفکران نیز از در قهر و تضاد در میآید، و به حذف آنان میگراید».
این نوشتههای محمد مختاری هم تحلیل شرایط گذشته و حال ایران بود و هم پیشبینی دقیق جنایتی که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در روز پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ وقتی او از خانهاش در تهران خارج شد، مرتکب شدند.