(در قسمتهای پیشین سلسله مطالب «سقوط» پیروزیهای دیپماتیک محمد مصدق در برابر بریتانیا را مرور کردیم؛ اینکه چگونه بعد از ملی شدن نفت ایران، دولت بریتانیا تلاش کرد تا از طریق یک نهاد تازه تأسیس در سازمان ملل به نام شورای امنیت، ایران را متوقف کند. اما مصدق موفق شد از طریق دادگاه لاهه، بریتانیا را خلع سلاح کند و به دنیا بقبولاند که مسئله نفت ایران، مجادله دولتهای ایران و بریتانیا نیست بلکه اختلاف نظری میان ایران و یک شرکت خصوصی است و نباید در شورای امنیت مطرح شود. از اینجای کار مذاکرات نفت به طور جدی آغاز شد.)
در آغاز سال ۱۳۳۰ خورشیدی، دولتمردان ایران و در رأس آنها محمد مصدق، یک مصوبه مجلس در دست داشتند به نام «قانون طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» که به قانون خلع ید معروف شد.
ایرانیها میخواستند نعل به نعل، مواد این قانون را اجرا کنند.
بر اساس این قانون، هیئت مختلطی از نمایندگان مجلس سنا و مجلس شورای ملی به همراه وزیر دارایی تشکیل شد و این هیئت کار تحویل گرفتن ساختمانها و تأسیسات شرکت نفت انگلیس و ایران را آغاز کرد.
نمایندگان این هیئت از جمله حسین مکی – نماینده سرشناس تهران – به جنوب رفتند و تابلوهای شرکت انگلیسی را پایین کشیدند و کنترل شرکت را به دست گرفتند.
بریتانیا هم خیلی زود دست به دامان متحدینش در سراسر جهان شد و به واسطه قدرت بسیار و دوستان بیشمار در عرصه بینالمللی، نفت ایران را به کلی تحریم کرد.
همه قسمتهای پیشین مستند رادیویی سقط را در اینجا بشنوید:
ایران میخواست، خسارت وارد شده به شرکت انگلیسی را بپردازد و بعد کنترل صنعت نفت خود را به دست بگیرد و از راه نوعی مشارکت با یک شرکت انگلیسی، هم از تخصص آنها بهره بگیرد و هم سد تحریم را بشکند و نفتش را بفروشد.
آغاز مذاکرات
مذاکرات نفت برای حل این مناقشه آغاز شد؛ مذاکراتی که خیلی زود به مسئلهای ملی تبدیل شد و چهره بحرانی را پیدا کرد که بسیار بزرگتر از یک اختلاف نظر اقتصادی میان دولت و یک شرکت خصوصی خارجی به نظر میرسید.
مجید تفرشی مورخ ساکن بریتانیا درباره فضای حاکم بر مذاکرات نفت میگوید: «دولت ایران برای حل مشکلاتش، مسئله نفت را تبدیل کرد به یک فوتبال سیاسی داخلی. بعد هم شد یک حماسه و یک پروژه ملی و بعد از وقایع ۳۰ تیر، دولت ایران به موضعی افتاد که هرگونه مصالحه و توافق، حرام و خائنانه تلقی میشد.»
در چنین شرایطی بود که پیشنهادات طرف انگلیسی، هر روز با مخالفت سرسختانه طرف ایرانی روبه رو میشود و از دل هر یک از این پیشنهادات، ایرادی غیرقانونی پیدا میشد.
این میان مطالعه پیشنهادات انگلیسیها و شرح مذاکراتی که وجود دارد، در نگاه بسیاری از ناظران حاکی از آن است که پیشنهادات طرف انگلیسی، پیشنهادات منصفانهای نبودهاند.
تا اینکه به گفته جلال متینی نویسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»، سرانجام پیشنهادی متفاوت از سوی آمریکا و انگلیس به نخست وزیر ارائه شد.
او میگوید: «پیشنهادات اول و دوم به نفع ایران نبود. همه کارشناسانی که با مصدق کار میکردند گفتند که پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان (پیشنهاد دوم)، کاملاً با ملی شدن نفت میخواند. حتی خود مصدق وقتی پیشنهاد به دستش رسید، به یکی دوتا دوستانش تلفن کرد که بیایید، مسئله در حال حل شدن است.»
ناکامی آخرین پیشنهاد
از اینجا پژوهشگران بر سر سرنوشت پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا و چرایی ناکام ماندن نهایی آن، اختلاف نظر دارند.
گروهی از محققین میگویند مصدق در این زمان تحت تأثیر اطرافیان تندروی خود قرار داشت و نفوذ این افراد بر تصمیمات او تاثیر میگذاشت. این روایت، شبیه همان چیزی است که خود انگلیسیها هم میگویند.
سم فال از کارمندان سفارت بریتانیا در تهران در آن سالها، در مصاحبهای با رادیو آزادی در سال ۸۱، مذاکرات نفت را چنین تصویر میکند:
«پیش از هر چیز باید بگویم که شروع این واقعه با اشتباهی از طرف ما یعنی بریتانیا شروع شد. ما باید در همان اول کار میپذیرفتیم که ایران را در شرکت نفت انگلیس و ایران، ۵۰-۵۰ سهیم کنیم. اما تاخیر ما موجب شد تا مصدق نفت را ملی کند. ما بعد کوشیدیم تا با او به توافق برسیم. رئیس من در آن موقع جرج میدلتون دبیر اول سفارت بریتانیا در تهران بود که فرانسه را خوب میدانست. مصدق هم بر زبان فرانسه مسلط بود. آنها ساعتها با هم گفتگو میکردند. بعد از هر یک از این جلسات گفتگو به نظر میرسید که آنها به توافق رسیدهاند. اما بار بعدی که او با مصدق ملاقات میکرد، دکتر مصدق به کلی تغییر عقیده داده بود و نظرات دیگری ابراز میکرد.»
این تصویری که سم فال ارائه میکند، شبیه به خاطرات بیشماری است که درباره مذاکرات نفت از سوی منتقدین مصدق نقل میشود.
ضمن اینکه تحلیلی تکراری درباره برخورد مصدق با مسئله نفت، طرح موضوع علاقه او به «وجهه ملی» و نگرانیاش از رسیدن به توافق با بریتانیاست.
«وجهه ملی» و نفش شایگان و حسیبی
احسان نراقی، مترجم و نویسندهای که در جریان ملی شدن نفت از نزدیکان آیتالله کاشانی بوده، در سال ۸۱ به رادیو آزادی گفت: «مصدق آدم خیلی لجبازی بود. به اعتبار اینکه میگفت من آدم ملی هستم، دیگر بقیه برایش مطرح نبودند. همه مدیران نفت که خود مصدق منصوب کرده بود با آخرین پیشنهاد انگلیس و آمریکا موافق بودند، ولی باز حسیبی و شایگان رفتند بهش گفتند نکن. توافق نکردن برایش از توافق کردن آسانتر بود. میگفت من امضایم را پای هر قراردادی نمیگذارم. از ترس اینکه بگویند برخلاف مصالح ملی سندی را امضا کرده.»
آنچه که احسان نراقی از تأثیر اطرافیان بر مصدق تعریف میکند، روایت غالب در ماجرای رد شدن آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا است. دو نفری که نراقی از آنها نام میبرد، علی شایگان و کاظم حسیبی هر دو از چهرههای بانفوذ و مؤثر جنبش ملی کردن نفت بودهاند.
شایگان حقوقدانی بود که دبیری جبهه ملی را به عهده داشت. حسیبی هم مهندسی بود که به عنوان یکی از بینانگذاران حزب ایران در جبهه ملی حضور داشت و در هفدهمین مجلس شورای ملی، نماینده مردم بود.
یکی دیگر از کسانی که به نفش این دو در جریان رد شدن پیشنهاد دوم اشاره میکند، ایرج امینی است؛ پژوهشگری که پدرش علی امینی بعد از سقوط مصدق مسئولیت مذاکرات نفت را به عهده داشت.
او در تشریح چرایی ناکام ماندن پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا، به خاطرات فواد روحانی اشاره میکند. روحانی از مهمترین کارشناسان نفتی ایران بود که از زمان ملیشدن نفت تا انقلاب سال ۵۷، در صنعت نفت ایران پستهای کلیدی داشت.
ایرج امینی میگوید: «من از خود روحانی که رئیس اداره حقوقی شرکت نفت بود و بعد هم رئیس اوپک شد، شنیدم که در زمان طرح این پیشنهاد، رفتند پیش آقای دکتر مصدق. به گفته ایشان آقای دکتر مصدق بسیار پیشنهاد را پذیرفته بودند. از آقای روحانی شنیدم که دو روز بعد، و بعد از ملاقات دکتر مصدق با دکتر شایگان و مهندس حسیبی، به کل نظر دکتر مصدق عوض میشود و مسئله غرامت مطرح میشود که اینکه بر اساس این پیشنهاد ایران باید برای سالهای سال، غرامت بدهد.»
خسارت عدمالنفع
اما همین مسئله غرامت که بر اساس روایت ایرج امینی، نگرانی ناشی از گفتههای اطرافیان مصدق بوده، از نظر برخی دیگر از صاحبنظران، ایراد اساسی پیشنهاد نهایی آمریکا و بریتانیا بوده است.
در این پیشنهاد که عملاً آخرین و مهمترین پیشنهاد برای حل مناقشه نفت است، ایران باید متعهد میشد تا به طرف انگلیسی خسارت عدمالنفع بپردازند. یعنی خسارت ضررهای شرکت انگلیسی از عدم فروش نفت ایران از سال ملی شدن نفت تا سال پایان قرارداد نفت یعنی سال ۱۹۹۳ میلادی (۱۳۷۱ خورشیدی).
یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب کودتا معتقد است که پیشنهاد آخر، ایران را به مدت ۶۰ سال به بریتانیا بدهکار میکرد.
این مورخ ساکن نیویورک، مسئله «خسارت عدمالنفع» و ایراد پیشنهاد آخر را چنین تشریح میکند:
«آنچه پیشنهاد دادند این بود که ایران باید خسارت بدهد، اما میزان خسارت بعدا در جایی خارج از کنترل ایران تعیین شود. قطعاً مصدق میخواست خسارت شرکت انگلیسی را بدهد. او میگفت که بر اساس داراییهای این شرکت در ایران، حاضر است خسارت بپردازد. آمریکاییها و بریتانیاییها میگفتند که نه! نباید بر اساس داراییها در سال ۱۹۵۳ خسارت تعیین شود بلکه باید بر اساس سودی که میتوانست تا دهه ۹۰ به شرکت انگلیسی برسد، ایران خسارت بدهد. یعنی بر اساس سود آینده. همان زمان در یک روزنامه آمریکایی نوشتند که پولی که ایران باید بپردازد یک رقم نجومی خواهد بود. اگر مصدق میپذیرفت ایران تا دهه ۹۰ به بریتانیا بدهکار میشد. به هیچ وجه ایران نمیتوانست چنین رقمی را به خاطر ملی کردن نفت بپردازد.»
بدین ترتیب مصدق در پاسخ به آخرین پیشنهاد از طرف بریتانیایی خواست که به جای تأکید توافق بر خسارت عدمالنفع، رقمی تعیین شود و این رقم در توافق میان دو طرف به عنوان خسارت نهایی در نظر گرفته شود و بعد ایران متعهد شود تا آن رقم را بپردازد.
بریتانیا نپذیرفت.
و در عوض، همه تلاشها بر روی یک هدف نهایی متمرکز شد. اینکه به جای رسیدن به توافق با نخست وزیر، او سرنگون شود.
(در قسمت بعدی سلسله برنامههای سقوط، یکی از کلیدیترین رویدادهای دوره زمامداری مصدق را بررسی میکنیم: ۳۰ تیر. نقطه عطفی تاریخی که مسیر دولت ملی را تغییر داد. در ۳۰ تیر چه اتفاقی افتاد و تأثیر این رویداد بر مصدق و هوادارنش چه بود؟ سقوط هر سهشنبه ساعت شش و نیم عصر از رادیو فردا پخش میشود.)
در آغاز سال ۱۳۳۰ خورشیدی، دولتمردان ایران و در رأس آنها محمد مصدق، یک مصوبه مجلس در دست داشتند به نام «قانون طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» که به قانون خلع ید معروف شد.
ایرانیها میخواستند نعل به نعل، مواد این قانون را اجرا کنند.
بر اساس این قانون، هیئت مختلطی از نمایندگان مجلس سنا و مجلس شورای ملی به همراه وزیر دارایی تشکیل شد و این هیئت کار تحویل گرفتن ساختمانها و تأسیسات شرکت نفت انگلیس و ایران را آغاز کرد.
نمایندگان این هیئت از جمله حسین مکی – نماینده سرشناس تهران – به جنوب رفتند و تابلوهای شرکت انگلیسی را پایین کشیدند و کنترل شرکت را به دست گرفتند.
بریتانیا هم خیلی زود دست به دامان متحدینش در سراسر جهان شد و به واسطه قدرت بسیار و دوستان بیشمار در عرصه بینالمللی، نفت ایران را به کلی تحریم کرد.
همه قسمتهای پیشین مستند رادیویی سقط را در اینجا بشنوید:
ایران میخواست، خسارت وارد شده به شرکت انگلیسی را بپردازد و بعد کنترل صنعت نفت خود را به دست بگیرد و از راه نوعی مشارکت با یک شرکت انگلیسی، هم از تخصص آنها بهره بگیرد و هم سد تحریم را بشکند و نفتش را بفروشد.
آغاز مذاکرات
مذاکرات نفت برای حل این مناقشه آغاز شد؛ مذاکراتی که خیلی زود به مسئلهای ملی تبدیل شد و چهره بحرانی را پیدا کرد که بسیار بزرگتر از یک اختلاف نظر اقتصادی میان دولت و یک شرکت خصوصی خارجی به نظر میرسید.
مجید تفرشی مورخ ساکن بریتانیا درباره فضای حاکم بر مذاکرات نفت میگوید: «دولت ایران برای حل مشکلاتش، مسئله نفت را تبدیل کرد به یک فوتبال سیاسی داخلی. بعد هم شد یک حماسه و یک پروژه ملی و بعد از وقایع ۳۰ تیر، دولت ایران به موضعی افتاد که هرگونه مصالحه و توافق، حرام و خائنانه تلقی میشد.»
یشنهادات اول و دوم به نفع ایران نبود. همه کارشناسانی که با مصدق کار میکردند گفتند که پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان (پیشنهاد دوم)، کاملا با ملی شدن نفت میخواند. حتی خود مصدق وقتی پیشنهاد به دستش رسید، به یکی دوتا دوستانش تلفن کرد که بیایید، مسئله در حال حل شدن است.جلال متینی
این میان مطالعه پیشنهادات انگلیسیها و شرح مذاکراتی که وجود دارد، در نگاه بسیاری از ناظران حاکی از آن است که پیشنهادات طرف انگلیسی، پیشنهادات منصفانهای نبودهاند.
تا اینکه به گفته جلال متینی نویسنده کتاب «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق»، سرانجام پیشنهادی متفاوت از سوی آمریکا و انگلیس به نخست وزیر ارائه شد.
او میگوید: «پیشنهادات اول و دوم به نفع ایران نبود. همه کارشناسانی که با مصدق کار میکردند گفتند که پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان (پیشنهاد دوم)، کاملاً با ملی شدن نفت میخواند. حتی خود مصدق وقتی پیشنهاد به دستش رسید، به یکی دوتا دوستانش تلفن کرد که بیایید، مسئله در حال حل شدن است.»
ناکامی آخرین پیشنهاد
از اینجا پژوهشگران بر سر سرنوشت پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا و چرایی ناکام ماندن نهایی آن، اختلاف نظر دارند.
گروهی از محققین میگویند مصدق در این زمان تحت تأثیر اطرافیان تندروی خود قرار داشت و نفوذ این افراد بر تصمیمات او تاثیر میگذاشت. این روایت، شبیه همان چیزی است که خود انگلیسیها هم میگویند.
سم فال از کارمندان سفارت بریتانیا در تهران در آن سالها، در مصاحبهای با رادیو آزادی در سال ۸۱، مذاکرات نفت را چنین تصویر میکند:
«پیش از هر چیز باید بگویم که شروع این واقعه با اشتباهی از طرف ما یعنی بریتانیا شروع شد. ما باید در همان اول کار میپذیرفتیم که ایران را در شرکت نفت انگلیس و ایران، ۵۰-۵۰ سهیم کنیم. اما تاخیر ما موجب شد تا مصدق نفت را ملی کند. ما بعد کوشیدیم تا با او به توافق برسیم. رئیس من در آن موقع جرج میدلتون دبیر اول سفارت بریتانیا در تهران بود که فرانسه را خوب میدانست. مصدق هم بر زبان فرانسه مسلط بود. آنها ساعتها با هم گفتگو میکردند. بعد از هر یک از این جلسات گفتگو به نظر میرسید که آنها به توافق رسیدهاند. اما بار بعدی که او با مصدق ملاقات میکرد، دکتر مصدق به کلی تغییر عقیده داده بود و نظرات دیگری ابراز میکرد.»
این تصویری که سم فال ارائه میکند، شبیه به خاطرات بیشماری است که درباره مذاکرات نفت از سوی منتقدین مصدق نقل میشود.
ضمن اینکه تحلیلی تکراری درباره برخورد مصدق با مسئله نفت، طرح موضوع علاقه او به «وجهه ملی» و نگرانیاش از رسیدن به توافق با بریتانیاست.
«وجهه ملی» و نفش شایگان و حسیبی
احسان نراقی، مترجم و نویسندهای که در جریان ملی شدن نفت از نزدیکان آیتالله کاشانی بوده، در سال ۸۱ به رادیو آزادی گفت: «مصدق آدم خیلی لجبازی بود. به اعتبار اینکه میگفت من آدم ملی هستم، دیگر بقیه برایش مطرح نبودند. همه مدیران نفت که خود مصدق منصوب کرده بود با آخرین پیشنهاد انگلیس و آمریکا موافق بودند، ولی باز حسیبی و شایگان رفتند بهش گفتند نکن. توافق نکردن برایش از توافق کردن آسانتر بود. میگفت من امضایم را پای هر قراردادی نمیگذارم. از ترس اینکه بگویند برخلاف مصالح ملی سندی را امضا کرده.»
آنچه که احسان نراقی از تأثیر اطرافیان بر مصدق تعریف میکند، روایت غالب در ماجرای رد شدن آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا است. دو نفری که نراقی از آنها نام میبرد، علی شایگان و کاظم حسیبی هر دو از چهرههای بانفوذ و مؤثر جنبش ملی کردن نفت بودهاند.
شایگان حقوقدانی بود که دبیری جبهه ملی را به عهده داشت. حسیبی هم مهندسی بود که به عنوان یکی از بینانگذاران حزب ایران در جبهه ملی حضور داشت و در هفدهمین مجلس شورای ملی، نماینده مردم بود.
یکی دیگر از کسانی که به نفش این دو در جریان رد شدن پیشنهاد دوم اشاره میکند، ایرج امینی است؛ پژوهشگری که پدرش علی امینی بعد از سقوط مصدق مسئولیت مذاکرات نفت را به عهده داشت.
او در تشریح چرایی ناکام ماندن پیشنهاد مشترک آمریکا و بریتانیا، به خاطرات فواد روحانی اشاره میکند. روحانی از مهمترین کارشناسان نفتی ایران بود که از زمان ملیشدن نفت تا انقلاب سال ۵۷، در صنعت نفت ایران پستهای کلیدی داشت.
ایرج امینی میگوید: «من از خود روحانی که رئیس اداره حقوقی شرکت نفت بود و بعد هم رئیس اوپک شد، شنیدم که در زمان طرح این پیشنهاد، رفتند پیش آقای دکتر مصدق. به گفته ایشان آقای دکتر مصدق بسیار پیشنهاد را پذیرفته بودند. از آقای روحانی شنیدم که دو روز بعد، و بعد از ملاقات دکتر مصدق با دکتر شایگان و مهندس حسیبی، به کل نظر دکتر مصدق عوض میشود و مسئله غرامت مطرح میشود که اینکه بر اساس این پیشنهاد ایران باید برای سالهای سال، غرامت بدهد.»
خسارت عدمالنفع
اما همین مسئله غرامت که بر اساس روایت ایرج امینی، نگرانی ناشی از گفتههای اطرافیان مصدق بوده، از نظر برخی دیگر از صاحبنظران، ایراد اساسی پیشنهاد نهایی آمریکا و بریتانیا بوده است.
در این پیشنهاد که عملاً آخرین و مهمترین پیشنهاد برای حل مناقشه نفت است، ایران باید متعهد میشد تا به طرف انگلیسی خسارت عدمالنفع بپردازند. یعنی خسارت ضررهای شرکت انگلیسی از عدم فروش نفت ایران از سال ملی شدن نفت تا سال پایان قرارداد نفت یعنی سال ۱۹۹۳ میلادی (۱۳۷۱ خورشیدی).
همان زمان در یک روزنامه آمریکایی نوشتند که پولی که ایران باید بپردازد یک رقم نجومی خواهد بود. اگر مصدق میپذیرفت ایران تا دهه ۹۰ به بریتانیا بدهکار میشد.یرواند آبراهامیان
این مورخ ساکن نیویورک، مسئله «خسارت عدمالنفع» و ایراد پیشنهاد آخر را چنین تشریح میکند:
«آنچه پیشنهاد دادند این بود که ایران باید خسارت بدهد، اما میزان خسارت بعدا در جایی خارج از کنترل ایران تعیین شود. قطعاً مصدق میخواست خسارت شرکت انگلیسی را بدهد. او میگفت که بر اساس داراییهای این شرکت در ایران، حاضر است خسارت بپردازد. آمریکاییها و بریتانیاییها میگفتند که نه! نباید بر اساس داراییها در سال ۱۹۵۳ خسارت تعیین شود بلکه باید بر اساس سودی که میتوانست تا دهه ۹۰ به شرکت انگلیسی برسد، ایران خسارت بدهد. یعنی بر اساس سود آینده. همان زمان در یک روزنامه آمریکایی نوشتند که پولی که ایران باید بپردازد یک رقم نجومی خواهد بود. اگر مصدق میپذیرفت ایران تا دهه ۹۰ به بریتانیا بدهکار میشد. به هیچ وجه ایران نمیتوانست چنین رقمی را به خاطر ملی کردن نفت بپردازد.»
بدین ترتیب مصدق در پاسخ به آخرین پیشنهاد از طرف بریتانیایی خواست که به جای تأکید توافق بر خسارت عدمالنفع، رقمی تعیین شود و این رقم در توافق میان دو طرف به عنوان خسارت نهایی در نظر گرفته شود و بعد ایران متعهد شود تا آن رقم را بپردازد.
بریتانیا نپذیرفت.
و در عوض، همه تلاشها بر روی یک هدف نهایی متمرکز شد. اینکه به جای رسیدن به توافق با نخست وزیر، او سرنگون شود.
(در قسمت بعدی سلسله برنامههای سقوط، یکی از کلیدیترین رویدادهای دوره زمامداری مصدق را بررسی میکنیم: ۳۰ تیر. نقطه عطفی تاریخی که مسیر دولت ملی را تغییر داد. در ۳۰ تیر چه اتفاقی افتاد و تأثیر این رویداد بر مصدق و هوادارنش چه بود؟ سقوط هر سهشنبه ساعت شش و نیم عصر از رادیو فردا پخش میشود.)