لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۲:۰۷

تصرف نظامی اوکراین؛ لقمه آماده یا گلوگیر؟


تیراندازی به تصویر پوتین در خط مقدم در منطقه لوهانسک اوکراین، ۱ فوریه ۲۰۲۲
تیراندازی به تصویر پوتین در خط مقدم در منطقه لوهانسک اوکراین، ۱ فوریه ۲۰۲۲

یادداشتی از حسین آرین: تحرکات گسترده ارتش روسیه در سه ماه گذشته در امتداد مرز‌های اوکراین و استقرار بیش ۱۲۰ هزار سرباز در مجاورت این مرزها زنگ‌های خطر را برای اروپا و آمریکا به صدا درآورده است.

گزارش‏‌هایی که نهاد‌های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا تهیه کرده‏‌اند، حاکی از تدارک روسیه برای حملهٔ عن‌قریب به اوکراین است.

بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا که بارها در مورد حمله احتمالی روسیه به اوکراین هشدار داده است، سه‌شنبه ۱۲ بهمن، در یک کنفرانس مطبوعاتی در کی‌یف با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین، تصریح کرد که تمامیت ارضی و حاکمیت اوکراین باید محترم شمرده شود و تهاجم روسیه به اوکراین به یک فاجعه انسانی، سیاسی و نظامی برای روسیه و جهان منتهی خواهد شد.

پیشتر، او گفته بود که درباره اطلاعات مربوط به نیت روسیه بزرگ‌نمایی نمی‌کند. او در هفته گذشته وزیران خارجه و دفاع خود را برای گفت‌وگو به مسکو فرستاد و در ضمن کارکنان سفارت بریتانیا در مسکو را کاهش داد.

به‌تازگی، جو بایدن در مکالمه‌ای تلفنی با ولودیمیر زلنسکی تصریح کرد: «احتمال بارزی وجود دارد که روس‌ها در ماه فوریه حمله خواهند کرد.» رئیس‌جمهوری ایالات متحده به شهروندان آمریکایی هشدار داده است که هرچه سریع‌تر از اوکراین خارج شوند.

او همچنین روز شنبه ۲۳ بهمن، طی یک گفت‌ وگوی تلفنی یک‌ساعته، به پوتین هشدار داد که حمله روسیه به اوکراین واکنش «قاطع و سریع» غرب را در پی خواهد داشت و جایگاه روسیه را در جامعه جهانی تنزل خواهد داد.

روسیه هرگونه برنامه‌ای برای حمله نظامی به اوکراین را تکذیب می‌کند، ولی مقام‌های ارشد این کشور هشدار داده‌اند که عدم پذیرش درخواست‌های مسکو با واکنش «نظامی- فنی» آن کشور رو‌به‌رو خواهد شد.

بر پایه ارزیابی مقام‌های ارشد اطلاعاتی و نظامی آمریکا که روز ۱۳ بهمن به اطلاع کنگره رسید:

  • روسیه برای تهاجم گسترده زمینی به اوکراین به ۱۵۰ هزار سرباز نیاز دارد که تا نیمه دوم فوریه در مرزهای این کشور مستقر خواهند شد؛
  • در صورت حملهٔ روسیه، دولت کی‌یف در طی دو روز سقوط خواهد کرد؛
  • چنین حمله‌ای به مرگ ۲۵ تا ۵۰ هزار غیرنظامی، حدود ۲۵ هزار نظامی اوکراینی و ۱۰ هزار سرباز روسیه منتهی خواهد شد؛
  • و یک تا پنج میلیون پناهجوی اوکراینی به کشور‌های همسایه به‌ویژه لهستان سرازیر خواهند شد.
مشکل روسیه با حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین

پوتین کماکان با استقلال اوکراین در اوت ۱۹۹۱، یعنی حدود چهار ماه پیش از فروپاشی شوروی که بر پایه یک همه‌پرسی با ۹۰ درصد آرا به تصویب رسید، مشکل دارد.

او در نوشته‌ای که ژوئن سال پیش انتشار داد، با اشاره به این موضوع می‌گوید که روس‌ها و اوکراینی‌ها «فضای تاریخی و معنوی واحد» و مشترکی دارند و «حاکمیت واقعی اوکراین تنها در صورت مشارکت با روسیه امکان‌پذیر است و ما همیشه با هم چندین برابر قوی‌تر و موفق‌تر بوده و خواهیم بود، چون ما یک ملت هستیم». البته این نظر نه تازگی دارد و نه منحصر به پوتین است، اکثر مقام‌های روسیه عقیده مشابهی دارند.

به‌رغم این، بر پایه «تفاهم‌نامه بوداپست در مورد تضمین‌های امنیتی» که در سال ۱۹۹۴ میان روسیه، اوکراین، بریتانیا و آمریکا امضا شد، اوکراین که در آن زمان دارای سومین زرادخانه هسته‌ای جهان بود، از زرادخانه خود صرف‌نظر کرد و در مقابل قدرت‌های بزرگ متعهد شدند تمامیت ارضی و استقلال سیاسی این کشور را محترم بشمارند؛ تعهدی که در سال‌های بعد پوتین آن را نادیده گرفت.

نشست سران ناتو در بخارست، موضوع عضویت اوکراین

در مقابل، پوتین هم بارها استدلال کرده که آمریکا در سال ۱۹۹۷ تضمین داد که ناتو به سمت شرق گسترش نیابد ولی این قول را شکسته است. از آن سال تا کنون، ۱۴ کشور که همه آن‌ها در زمان شوروی و جنگ سرد جزو بلوک شرق بودند، به عضویت ناتو درآمده‌اند.

نشست سران ناتو در بخارست، پایتخت رومانی، از دوم تا چهارم آوریل ۲۰۰۸، نگرانی روسیه را در مورد گسترش بیش از پیش ناتو تشدید کرد.

در این نشست، جورج بوش رسماً خواستار پذیرش گرجستان و اوکراین در ناتو شد. او گفت: «موضع آمریکا در این مورد روشن است و از عضویت این دو کشور در ناتو پشتیبانی می‌کند و به‌رغم مخالفت روسیه، پیمان ناتو باید به روی همه کشورهای اروپایی گشوده باشد.»

این در حالی بود که فرانسه و آلمان با پیوستن گرجستان و اوکراین، به دلیل این‌که هنوز شرایط عضویت ناتو را ندارند، مخالفت کردند و پوتین نیز که در روز دوم نشست بخارست به سران ناتو پیوست، ضمن مخالفت شدید با پیوستن دو کشور مذکور به ناتو، ایجاد سپر دفاع موشکی اروپا در جمهوری چک و لهستان را مایه افزایش تنش در اروپا توصیف کرد.

اظهارات جورج بوش در واقع نقطه‌عطفی بود که برای پوتین برنامه پیوستن اوکراین به ناتو را بیش از پیش مسجل کرد.

انقلاب میدان، انضمام کریمه و ظهور جمهوری‌های لهانسک و دونتسک

برخلاف نظر پوتین که روس‌ها و همه شهروندان اوکراین را یک ملت می‌داند، کشور اوکراین را از نظر قومی می‌توان به دو بخش مجزا تقسیم کرد. اکثر شهروندان غرب کشور اوکراینی هستند و در مقابل بیشترین شهروندان شرق آن روس‌اند.

با این‌همه، روس‌ها یا روس‌تباران این بخش حدود ۱۷ درصد جمعیت ۴۱ میلیونی کشور اوکراین را تشکیل می‌دهند. ساکنان غرب کشور متمایل به غرب‌اند و پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو را می‌پسندند درحالی‌که ساکنان شرق آن به روسیه گرایش دارند و الحاق به اتحادیه اروپا و ناتو را طرد می‌کنند.

نتایج این گرایش‌های متضاد توأم با برخی دیگر از مسائل ریشه‌دار، در سال ۲۰۱۴ به انقلاب میدان انجامید که خود در واقع ادامه تظاهرات ضددولتی سال ۲۰۱۳ بود. پوتین و دیگر مقام‌های روسیه انقلاب میدان را کودتا می‌نامند که به‌کارگردانی آمریکا و برخی کشور‌های اروپای غربی انجام شد.

جرقه این انقلاب با اقدام ویکتور یانوکوویچ، رئیس‌جمهوری وقت اوکراین و طرفدار جناح روسیه، زده شد. او با کنار گذاشتن توافق همکاری با اتحادیه اروپا با این استدلال که نزدیکی اقتصادی بیشتر با این اتحادیه می‌تواند به بنیان‌های نحیف اقتصاد این کشور ضربه بزند، به بروز اعتراضات گسترده خیابانی دامن زد. در نهایت، در ۲۲ فوریه ۲۰۱۴، دولت ویکتور یانوکوویچ سقوط کرد و خود او به روسیه گریخت.

در پی این رویداد‌ها که یک فرصت آرمانی به پوتین داد تا به برخی خواسته‌های خود در مورد اوکراین جامه عمل بپوشاند، نیروی‌های روسی تحت لوای محافظت از روس‌های ایالت خودمختار کریمه وارد این شبه‌جزیره شدند. سپس با برگزاری یک همه‌پرسی خودسرانه در کریمه که طی آن، بنا به گزارش‌ها، ۹۷ درصد ساکناش خواهان پیوستن به روسیه شدند، پوتین کریمه را در ۱۸ مارس ۲۰۱۴ رسماً به خاک روسیه منضم کرد.

به‌موازات این، روس‌تبار‌های شرق اوکراین در دنباس (منطقه غیررسمی تاریخی، اقتصادی و فرهنگی شرق اوکراین که بخش‌هایی از سه استان اوکراین را در بر می‌گیرد)، با توجه به بدبینی تاریخی‌شان به جهت‌گیری شهروندان غرب اوکراین و نیرو‌هایی که در کی‌یف قدرت را به دست گرفته‌اند، با حمایت روسیه علیه دولت مرکزی به پا خاستند و در نهایت دو جمهوری لهانسک و دونتسک شکل گرفت. این جمهوری‌ها در ۱۲ مه ۲۰۱۴ اعلام استقلال کردند.

با ادامه نبرد میان یکان‌های ارتش اوکراین با این جمهوری‌های خودخوانده، «پروتکل مینسک» که به‌عنوان یک قرارداد ۱۲ ماده‌ای در سپتامبر ۲۰۱۴ میان اوکراین و روسیه و «سازمان امنیت و همکاری‌های اروپا» با میانجی‌گری فرانسه و آلمان بسته شده بود، نتوانست آتش‌بس را برقرار کند. همچنین، این قرارداد نتوانست به یکی از اهداف اصلی‌اش که تصویب قانونی در پارلمان کی‌یف برای اعطای خودمختاری به دو جمهوری یادشده بود، جامه عمل بپوشاند.

در نتیجه، قرارداد دیگری به نام «مینسک ۲» در ۱۳ ماده در ۱۲ فوریه ۲۰۱۵ با حضور نمایندگان همان اعضا و میانجی‌گران و همچنین رهبران دو جمهوری دونتسک و لهانسک به امضا رسید. این قرارداد هم راه به جایی نبرد. «مینسک ۲»، که از نظر بسیاری کارشناسان بر اختلافات عمیق روسیه و اوکراین سرپوش گذاشته، دربرگیرنده یک رشته اقدامات در هم پیچیده و نکات ضد و نقیضی است که در مجموع از دو نظرِ مانعة‌الجمع و ناسازگار حمایت می‌کند.

از نظر کی‌یف، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی اوکراین خدشه‌ناپذیر و قطعی و حتمی است، ولی مسکو می‌خواهد که اوکراین در حوزه نفوذ روسیه باشد، به ناتو نپیوندد، با تغییر قانون اساسی‌اش به صورت فدرال اداره شود و عجالتاً به جمهوری‌های خودخوانده دونتسک و لهانسک خودمختاری بدهد.

لشکرکشی پوتین

در سایه چنین برداشت‌ها و شرایطی است که پوتین بخشی مهمی از نیروی زمینی ارتش روسیه را در امتداد مرزهای اوکراین مستقر کرده و به تبع آن گمانه‌زنی‌ها درباره حمله نظامی علیه اوکراین نیز افزایش یافته است.

رزمایش مشترک ۱۰روزهٔ روسیه و بلاروس در خاک بلاروس در نزدیکی مرز اوکراین نیز مزید بر علت شده است. نزدیک به ۳۰ هزار نظامی روسیه برای اجرای این رزمایش به داخل خاک بلاروس اعزام شده‌اند و به‌گفته وزارت دفاع روسیه «رزمایش با هدف آمادگی برای توقف و عقب راندن تهاجم خارجی در چارچوب یک عملیات دفاعی صورت می‌گیرد».

آمریکا و متحدانش می‌گویند طرح‌ریزی‌ها و تمهیدات گسترده نظامی روسیه برای حمله به اوکراین است، اما مسکو این ادعا را رد می‌کند.

عموماً دولت‌ها قبل از آغاز جنگ، با دست زدن به یک رشته اقدامات، جامعه خود را از نظر فکری و ایدئولوژیکی آماده می‌کنند و بعد با اقداماتی دیگر آغاز جنگ را توجیه می‌کنند. مسکو هم همین روند کلاسیک را تا به حال دنبال کرده است.

کرملین رویدادهای سال ۲۰۱۴ اوکراین را کودتا می‌داند و با نمایش تصویری تاریک از رهبران اوکراین، دولت کی‌یف را «پیشگامان فاشیسم» و «نئونازی» خوانده است. پوتین در ژوئیه ۲۰۱۲، در یک نامه سرگشاده، ضمن تأکید بر جدایی‌ناپذیری اوکراین از روسیه، مقام‌های اوکراین را به‌خاطر نادیده گرفتن گذشته تاریخی خود و اعلام استقلال در حین فروپاشی شوروی سخت به باد انتقاد گرفت. فرماندهان ارتش روسیه مطالعه این نامه پوتین را برای نظامیان اجباری کرده‌اند.

متعاقب این نامه، در اکتبر همان سال، دیمیتری مدودف، معاون رئیس شورای امنیت فدراسیون روسیه و رئیس‌جمهوری سابق، در نامه‌ای که روزنامه کامرسانت منتشر کرد، رهبران اوکراین را افراط‌گرا و فاسد و تحت کنترل خارجیان توصیف کرد.

با توجه به این اظهارات و یک رشته اقدامات دیگری که در هشت سال گذشته در روسیه جریان داشته است، مرحله بعدی توجیه‌پذیری جنگ در جامعه روسیه خواهد بود که آن هم می‌تواند صحنه‌آرایی برای یک درگیری کوچک و به‌دقت تنظیم‌شده باشد و در واقع جرقه جنگ را بزند.

اظهارات اخیر سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، در وب‌سایت رسمی کرملین می‌تواند نمونه‌ای از این‌گونه صحنه‌آرایی باشد. شویگو، با متهم کردن اوکراین به صحنه‌آرایی، ادعا کرد که «مزدوران آمریکایی» با سلاح‌های شیمیایی در اوکراین می‌خواهند آتش جنگ را شعله‌ور کنند.

گزینه‌های نظامی روسیه، محور‌های احتمالی حمله

با توجه به این اظهارات، چه از نظر آماده‌سازی جامعه روسیه و چه در راستای توجیه‌پذیری جنگ و همچنین استقرار نیروی‌های روسی در مرز اوکراین و هدف‌های پوتین، بر پایه ارزیابی مشروحی که «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی» آمریکا انجام داده است، روسیه چند گزینه دارد:

  • ۱) عقب کشیدن بخشی از نیروهای زمینی خود از مرز اوکراین در صورت موفق بودن گفت‌وگو‌ها با اوکراین و کشور‌های غربی به‌ویژه با آمریکا و ادامه کمک به جدایی‌طلبان لهانسک و دونتسک؛
  • ۲) استقرار واحد‌هایی از ارتش روسیه در منطقه جدایی‌طلبان و ادامه حضور آن‌ها تا به نتیجه رسیدن گفت‌وگو‌ها و اجرای مینسک ۲ توسط اوکراین برای اعطای خودمختاری به دو جمهوری خودخوانده لهانسک و دونتسک؛
  • ۳) پیشروی در خاک اوکراین تا رودخانه دنیپر و استفاده از اراضی تصرف‌شده به‌عنوان ابزار چانه‌زنی و یا حتی انضمام آن به فدراسیون روسیه؛
  • ۴) علاوه بر پیشروی تا رودخانه دنیپر، پیشروی در جنوب اوکراین و اشغال بندر اودسا (دریای سیاه) و رسیدن به کشور کوچک مولداوی (کشور محصور بین اوکراین و رومانی)؛ به عبارت دیگر، قطع دسترسی اوکراین به دریای سیاه؛
  • ۵) پیشروی فقط در جنوب اوکراین و تصرف بنادر ماریوپول (در کرانه دریای آزوف)، خِرسون (دریای سیاه) و اودسا و در نتیجه قطع دسترسی اوکراین به دریای سیاه و آزوف؛
  • ۶) تصرف کامل اوکراین.

بسته به این‌که روسیه چه گزینه و یا گزینه‌هایی را انتخاب کند، پیشروی این کشور در سه محور شمالی، مرکزی و جنوبی خواهد بود. طول مرز زمینی اوکراین با روسیه ۱۹۷۴ کیلومتر است.

موازنه نظامی دو کشور

روی کاغذ روشن است که اوکراین شانسی ندارد. ارتش روسیه یک‌سوم نیروی زمینی خود را آماده رزم کرده است. هزاران تانک و نفربر زرهی، صدها توپ و راکت‌‏انداز، ده‏‌ها لانچر موشک بالیستیک و ۱۲۰ هزار نیروی پیاده، با پوشش هوایی جنگنده‏‌ها و بمب‌‏افکن‌‏ها و هلیکوپترهای هجومی روسیه، می‌‏توانند به‌سرعت هر یک از گزینه‌های نظامی یادشده، از جمله تصرف کامل اوکراین، را عملی کنند.

روسیه کیفیت جنگیدن خود را از زمان جنگ ۲۰۰۸ با گرجستان و سپس مداخله پنهانی و مستقیم در جنگ ۲۰۱۴ دنباس به میزان قابل‌توجهی ارتقا داده است. روسیه به‌کارگیری یک سیستم یکپارچه مدیریت میدان نبرد را آموخته و می‌داند چگونه با واحدهای زمینی و هوایی‌اش ارتباط مستقیم داشته باشد و از برتری اطلاعاتی بهره بگیرد و در نهایت «عملیات تأثیرمحور» را به سبک و روش آمریکایی تقلید کند.

روسیه، به‌احتمال بسیار قوی، قبل از اجرای عملیات نظامی علیه اوکراین به حملات سایبری دست خواهد زد که یکی از اهداف مهم آن ناکارآمد کردن سیستم فرماندهی و کنترل، ارتباطات عمومی و شبکه‌های برق‌رسانی خواهد بود. عملیات و جنگ فعالانه احتمالاً با حملات هوایی و موشکی علیه نیروی هوایی اوکراین و سامانه‌های پدافند هوایی آن خواهد بود. پس از تثبیت برتری هوایی، یکان‌های زمینی روسیه وارد میدان خواهند شد.

اوکراین، در مقابل روسیه که یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های جهان را از نظر کمی و کیفی دارد، توانمندی چندانی ندارد. با ارتشی قدیمی و فرسوده و به‌رغم کمک‏‌های ناتو فرسنگ‌‏ها با سطح برابری با روسیه حتی به‌طور حداقلی فاصله دارد. نیروی هوایی اوکراین شامل جنگنده‏‌های رهگیر میگ ۲۹ و سوخو ۲۷ مربوط به دوران شوروی است که روی‌هم‌رفته شمارشان کمتر از هشتاد فروند جنگنده عملیاتی است. موشک‌‏های هوابه‌هوای اوکراین نیز، با فناوری دوران گذشته، بختی در برابر جنگنده‌‏های پیشرفته‌تر روسیه مثل سوخو۳۰ و سوخو ۳۵ ندارند.

هواپیماهای هجومی سوخو ۲۴ و سوخو ۲۵ اوکراین هم که در مجموع تعدادشان به سی فروند نمی‌‏رسد، به هیچ رو توان عبور از سد پدافند زمینی و جنگنده‏‌های روسی را ندارند. اوکراین قرارداد بزرگ خرید ۴۸ پهپاد خوشنام «بیرقدار تی بی -۲» را با ترکیه امضا کرده، اما فقط شش فروند از آن‌ها را در خدمت دارد که نمی‌توانند تأثیری بر میدان نبرد بگذارند. در ضمن، در شرایط حضور جنگنده‏‌های رهگیر، بسیار بعید است بیرقدار بتواند مثل جنگ‌‏های سوریه و لیبی و قره‌‌باغ خوش بدرخشد.

دفاع هوایی اوکراین هم هیچ سیستم دفاع هوایی جدیدی ندارد. سیستم‏های منسوخ و قدیمی پدافند هوایی مثل سام-۳ و سام-۶ و گونه‏های اولیهٔ باک، تور و اس-۳۰۰ بعید است شانسی در برابر حملات هوایی روسیه داشته باشند.

اوکراین از نظر توان زرهی و توپخانه هم قادر به برابری با حجم نیروهای روسی متمرکزشده در مرزهایش نیست. از نظر در اختیار داشتن سلاح‏‌های موسوم به «ضد دسترسی» هم اوکراین وضع چندان خوبی ندارد. گرچه اوکراین ساخت و آزمایش موشک‌‏های بالیستیک برد کوتاه مانند هریم-۲ و ساپسان و موشک کروز زمین‌پایهٔ کورشون-۲ را ادعا کرده و بهینه‌سازی راکت‌‏انداز اسمرچ موسوم به ویلخا را هم رونمایی کرده، اما مشخص نیست این تسلیحات به چه تعداد و چه میزان آمادگی در اختیار ارتش اوکراین قرار گرفته‌‏اند.

در عرصه دریا هم نیروی دریایی کوچک اوکراین با توان ۶۵۰۰ نفر و دو پایگاه در بنادر اودسا و مایکولایو در سواحل غرب کریمه، با یکان‌های محدود‌ از جمله دو ناو و سه ناوچه و یک مین‌جمع‌کن، نمی‌تواند خطری برای ناوگان روسیه در دریای سیاه و یا پایگاه آن در سواستوپول در کریمه باشد. اوکراین تنها سامانه ضدکشتی «نپتون» را رونمایی کرده که از کمیت و کارایی آن اطلاع دقیقی وجود ندارد.

به‌طور خلاصه، اوکراین در زمین و هوا و دریا و نیز در زمینه جنگ الکترونیکی، توان سایبری و اطلاعات و ارتباطات نظامی در مرتبه‌‏ای بسیار فروتر از روسیه قرار دارد.

از نظر جغرافیایی هم روسیه با مشکل زیادی روبه‌رو نیست. اوکراین کشوری کوهستانی نیست و تانک‏‌های روسی در دشت‏‌های وسیع و پست اوکراین مانعی برای پیشروی ندارند. گرچه اوکراین مناطق جنگلی هم دارد، اما این مناطق رسوخ‌پذیر هستند و مانع مهم برای پیشروی روسیه ایجاد نمی‏‌کنند.

رودخانه بزرگ دنیپر که از مرکز اوکراین می‌‏گذرد، می‌‏تواند یک سد طبیعی و دفاعی مهم در برابر نیروهای روسیه باشد. اما اگر ارتش روسیه از شمال اوکراین و از داخل مرز بلاروس به این کشور حمله کند، می‌تواند با دور زدن این رودخانه، مدافعان اوکراینی را قیچی کند.

کمک‌های نظامی اخیر آمریکا و بریتانیا و چند کشور معدود مانند استونی، لتونی، لیتوانی و لهستان، محدود به تحویل موشک‌های ضدتانک و موشک ضدهوایی دستی و شماری مربی بوده است که تأثیری راهبردی بر تهاجم روسیه نخواهد داشت. گرچه هیچ تانک روسیه توانایی ایستادگی در برابر موشک‌‏های «جاولین» آمریکا و «ان-لاو» بریتانیا را ندارد و «استینگر» آمریکا هم می‌‏تواند هلیکوپترهای روسی را درو کند، اما یکان‌های پیاده اوکراینی زیر باران آتش توپخانه روسیه و حملات سیل‏آسای زرهی و پیاده این کشور غرق خواهند شد.

اوکراین، لقمه گلوگیر

اما همهٔ آن‌چه گفته شد، ابداً به این معنا نیست که روسیه با یک لقمهٔ حاضر و آماده روبه‌روست. در جنگ قاعده‌‏ای هست که بیشتر از سلاح‌های جدید باید از نحوه جدید کاربرد آن‌ها ترسید. اوکراین با ۴۱ میلیون جمعیت (بدون کریمه) و با مساحت ۶۰۳ هزار کیلومتر مربع بسیار وسیع است و تصرف آن در صورت مقاومت همه‏‌جانبه مردم اوکراین به‌آسانی رخ نخواهد داد.

طولانی شدن خطوط مواصلاتی روسیه و تدارکات نیرو‌های درگیر کار دست آن خواهد داد. وضعیتِ جوّی و سرمای زمستان نیز چالش دیگری برای نیروهای روسی خواهد بود. درحالی‌که در فوریه زمین یخ‌زده می‌تواند به‌نفع نیروی‌های مکانیزه باشد، در ماه مارس، با ذوب شدن یخ‌ها، همین نیرو‌ها باید با مشقات گل‌ولای موسوم به «راسپوتیتسا» در دشت وسیع اوکراین دست‌وپنجه نرم کنند.

جنگ‌های شهری چالش دیگری است که نیروی‌های روسی، بسته به محور حمله، با آن روبه‌رو خواهند شد. اودسا یک میلیون نفر، کی‌یف سه میلیون نفر و خارکیف (بزرگ‌ترین شهر اوکراین بعد از کی‌یف) یک و نیم میلیون نفر جمعیت دارد. در صورت حمله نیرو‌های روسی، فرماندهی و کنترل آن‌ها نیز مشمول توان‌آزمایی دیگری خواهد بود، به‌ویژه اگر روسیه دست به حمله وسیعی بزند و محور حمله‌اش به‌سوی کی‌یف یا اودسا باشد.

روسیه در سال ۲۰۰۸ علیه گرجستان از هفتاد هزار نیرو استفاده کرد و جنگ پنج روز به‌درازا کشید. در سوریه، پیاده‌نظام روسیه یکان‌های سپاه پاسداران و نیروی قدس و حزب‌الله لبنان و شبه‌نظامیان وابسته به سپاه بود. روسیه در لیبی از گروه واگنر یا ارتش خصوصی واگنر که با استخدام مزدوران در جنگ‌های نیابتی شرکت می‌کند، استفاده برد. روسیه برای اوکراین دست‌کم ۱۲۰ هزار نیرو را بسیج کرده و پیش‌بینی نمی‌شود که جنگ در مدتی کوتاه فیصله یابد.

اتکای صرف به بمباران هوایی و حملات توپخانه‌ای به‌صورت فرشی می‌تواند امکان مقاومت اولیه را از نیرو‌های اوکراینی سلب کند، اما در هر حال نیرو‌های روسیه در جریان پیشروی و تثبیت مواضع خود به‌شدت در خطر خواهند بود.

برای نمونه می‌توان به جنگ سال ۲۰۰۶ اسرائیل با حزب‌الله لبنان اشاره کرد؛ جایی که حزب‌الله در برابر ارتش اسرائیل فاقد برابری در هیچ سطحی اعم از هوایی، دریایی، زرهی و توپخانه نبود، اما هنگامی که همان اندک داشته‌‏های خود را به‌طرزی مؤثر به کار برد، موجب توقف ارتش اسرائیل گردید.

بعید به نظر می‌رسد که ارتش اوکراین، در صورت حمله روسیه، دست‌وپا بسته‏‌تر از حزب‌الله باشد. نیروهای پیاده اوکراینی با موشک‌‏های ضد تانک جاولین و ان-لاو ( کمک‌های اخیر آمریکا و بریتانیا) و همین‌طور با خزانه موشک‌‏های ضدتانک ساختِ خود اوکراین مثل اسکیف و کورسار و باقی‌مانده ذخایر ساخت شوروی مثل کنکورس و متیس و همین‌طور گونه‌های مختلف آرپی‌جی می‌توانند ضرباتی جانکاه بر نیروهای زرهی و شبکه حمل‌ونقل نظامی روسیه وارد کنند.

اوکراین همچنین می‏‌تواند از همین موجودی اندک تسلیحات ضدهوایی خود برای کمین و به دام انداختن جنگنده‌‏ها و هلیکوپترهای روسیه استفاده کند. مخالفان بشار اسد در سوریه در چند مورد توانستند هلیکوپترهای روسیه و حتی یک بار یک جنگنده سوخو-۲۵ آن را سرنگون کنند.

اوکراین با امکانات بیشتر می‌‏تواند به‌مراتب تهدید بزرگ‌تری متوجه هواگردهای روسیه کند. علاوه بر این، اوکراین می‌تواند از ذخیره راکت‌های دوربرد و موشک بالیستیک توشکای خود به نحو مؤثری علیه تجمع نیروها و ادوات روسی و ذخایر مهمات آن بهره بگیرد، به‌ویژه اگر بتواند اطلاعاتِ به‌روز و دقیقی درباره این اهداف با همکاری آمریکا و بریتانیا کسب کند.

ادوات زرهی کم‌شمار اوکراین در صورت کاربردِ غافلگیرانه می‌‏توانند آرایش نظامی روسیه را بر هم بزنند. توپخانه دوربرد اوکراین هم در صورت در اختیار داشتن اطلاعات نظامی و ارتباطات مؤثر می‏تواند اثراتی مرگبار بر نیروی مهاجم وارد کند. نیروهای اوکراینی در صورت متمرکز نبودن در برابر آتش روسیه و رعایت اصل پراکندگی و متقابلاً متمرکز کردن آتش خود بر روی مکان‌های تجمع نیروهای روسیه، نتیجه بهتری از عملیات خود خواهند گرفت.

به هر حال، اوکراین با برخورداری بیشتر از حمایت آمریکا می‌تواند ضربات سنگین‏‌تری به روسیه وارد آورد. به‌جز کمک‌های اطلاعاتی، آمریکا و بریتانیا می‌توانند با حملات سایبری، جنگ و اخلال الکترونیکی، تحریم اقتصادی روسیه و ارسال تسلیحات بیشتر و متنوع‌‏تر مثل پهپادهای انتحاری و مهمات هوشمند توپخانه و سامانه‌های ضدهوایی بُرد متوسط مثل ناسامس و کروتال، که در زرادخانه ناتو موجود است، به یاری اوکراین بشتابند.

«بازدارندگی تنبیهی» آمریکا

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، اعزام یکان‌های ارتش آمریکا به اوکراین را منتفی دانسته است زیرا این کشور، گو این‌که در چارچوب برنامه «مشارکت برای صلح» با ناتو همکاری نزدیک دارد، عضو این پیمان نیست و مشمول ماده ۵ آن نمی‌شود که به دفاع جمعی تأکید دارد به این معنا که حمله مسلحانه علیه یک عضو پیمان ناتو حمله علیه تمام اعضا تلقی می‌شود. از این رو جلوگیری از حمله روسیه به اوکراین در قالب «بازدارندگی ممانعتی» ممکن نیست.

از این رو، بایدن «بازدارندگی تنبیهی» را مدنظر دارد. این نوع بازدارندگی از نوع موازنهٔ قوا نیست و در اصل اِعمال تنبیهات و بالا بردن هزینه حمله برای کشور مهاجم و در این مورد یعنی روسیه است که می‌تواند تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده باشد و یا راه‌اندازی یک شورش و جنگ چریکی با حمایت کشور‌های غربی علیه نیرو‌های روسیه.

به‌تازگی بایدن، با اشاره به آمادگی آمریکا برای مذاکرات همراه با حسن‌نیت با روسیه، تأکید کرد که هرگونه تصمیم روسیه برای حمله به اوکراین با واکنش «یکپارچه» اعضای ناتو رو‌به‌رو خواهد شد.

پوتین، بی‌پروا یا محتاط؟

گسترش نیروی ۱۲۰هزار نفره روسیه در مرز اوکراین بسیاری را شوکه کرده است. این بار پوتین سطح خواسته‌های خود از آمریکا و متحدانش را بسیار بالا برده است.

او از واشینگتن خواسته است که آمریکا و متحدانش حوزه نفوذ روسیه را بپذیرند، ناتو نیروهایش را از کشور‌هایی که از سال ۱۹۹۷ به آن سازمان پیوسته‌اند خارج کند، از پذیرش اوکراین به ناتو چشم بپوشد، و ناتو از استقرار سلاح‌هایی که منطقه مرکزی و حیاتی روسیه را تهدید می‌کند دست بردارد. در ضمن از آمریکا خواسته است که پاسخ‌هایش را به‌صورت کتبی ارائه دهد.

این خواسته‌ها از سوی آمریکا رد شده است. مقام‌های آمریکایی می‌گویند خودداری ناتو از پذیرفتن اوکراین در تضاد با منشور ۱۹۹۰ پاریس برای اروپای جدید است که به کشورها حق می‌دهد سیاست خارجی خود را انتخاب کنند. دیگر این‌که خارج کردن کشورهای سابق بلوک شرق از ناتو در تضاد با التزام و تعهد ناتو در مورد تأمین امنیت اعضای آن است و همچنین در تضاد با منشور پاریس.

در ارتباط با برچیدن سلاح‌های ناتو و یا سپر دفاع موشکی اروپا که پوتین آن‌ها را تهدید تلقی می‌کند، واشینگتن می‌گوید که روسیه خود با زیر پا گذاشتن «پیمان منع نیرو‌های هسته‌ای میان‌برد» یا INF باعث شد که آمریکا در فوریه ۲۰۱۹ رسماً از این پیمان خارج شود.

آشکار است که شکاف میان خواسته‌های مسکو و واشینگتن عمیق است و تنها توافقی که تا به حال بین این دو به عمل آمده، ادامه گفت‌وگوست که می‌تواند کورسویی در فضای تاریک فعلی باشد.

در این میان، سایه حمله نظامی و جنگ بر سر اوکراین سنگینی می‌کند. برخی پوتین را جسور و بی‌پروا می‌پندارند و انگیزه‌های فردی را در این لشکرکشی او دخیل می‌دانند و این‌که به میراث خود فکر می‌کند و می‌خواهد پس از پایان دوره فعلی ریاست‌جمهوری‌اش در سال ۲۰۲۴، یک دوره شش‌ساله دیگر را در همین مقام برای خود رقم بزند؛ این‌که او با به سوگ نشستن برای فروپاشی شوروی، که بار‌ها آن را به‌صراحت اعلام کرده، به‌دنبال احیای قدرت ازدست‌رفتهٔ شوروی است و با بهره‌گیری از افزایش محبوبیتش در پی انضمام شبه‌جزیره کریمه می‌خواهد با تصرف اوکراین یا دست‌کم بخش دیگری از خاک این کشور محبوبیت خود را بیش از پیش افزایش دهد.

به‌رغم این برداشت، که ممکن است رگه‌هایی از حقیقت هم در آن نهفته باشد، شواهد نشان می‌دهد که او زیرک‌تر و محتاط‌تر از آن است که تصور می‌شود.

عملکرد او در سال‌های اخیر این را نشان می‌دهد. او در سوریه عمدتاً از نیروی هوایی‌اش استفاده کرد که تلفات کمی برای نظامیان خودش داشت. پیاده‌نظام او نیروهای اسد، سپاه پاسداران، شبه‌نظامیان تحت کنترل سپاه و حزب‌الله لبنان بودند. در لیبی از نظامیان کنتراتی و مزدور بهره گرفت. به‌تازگی با اعزام نیروهایش به قزاقستان، که پر سر و صدا هم بود، در واقع شمار اندکی از نظامیان روسی را به آن کشور گسیل کرد.

پوتین از نتایج حمله شوروی به افغانستان در دی ۱۳۵۸ و جنگ ۹ ساله آگاه است؛ حمله‌ای که بر پایه اطلاعات ناقص پولیتبورو (دفتر‌ سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی)، خوش‌بینی به حصول نتایج موفقیت‌آمیز، درک نادرست از محیط بین‌المللی و همچنین کم‌آگاهی از هزینه‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی و انسانی ناشی از حمله صورت گرفت.

پوتین از نتایج حمله آمریکا به افغانستان و عراق هم آگاه است. می‌داند که در ارتباط با اوکراین، اگر محاسبات نادرست و احساسات و سوءمدیریت بحران بر ارزیابی‌ها و محاسبات عقلانی فایق شود، نتیجه آن جنگی خواهد بود که شبیه آن از سال ۱۹۴۵ در اروپا رخ نداده است.

می‌داند که از منظر نظامی و موازنه قوا، روسیه می‌تواند اوکراین را تصرف کند ولی ادامه تصرف یک کشور با مساحت بیش از ششصد هزار کیلومتر مربع با ۴۱ میلیون جمعیت، که همه همسایه‌های غرب آن اعضای ناتو هستند، هزینه‌های بسیار سنگینی را متوجه ارتش روسیه خواهد کرد و چه بسا که در میان‌مدت روسیه را به زانو درآورد.

پوتین درحالی‌که درخواست‌هایش را آمریکا رد کرده است، چند گزینه دارد. می‌تواند جنگ گسترده‌ای را علیه اوکراین آغاز کند و یا با عقب‌نشینی نیروهایش در جوار مرزهای اوکراین، سایه جنگ را کم‌رنگ کند و تنش را کاهش کند، که برای مسکو خفت‌بار خواهد بود.

شاید بهترین راه برای پوتین ادامه قدرت‌نمایی و دم از جنگ زدن و هم‌زمان ادامه گفت‌وگو و همچنین کمک بیشتر به شورشیان لهانسک و دونتسک باشد. و در صورت نتیجه ندادن، شماری از یکان‌هایش را رسماً در این جمهوری‌های خودخوانده مستقر کند و با توسعه اراضی تحت کنترل آن‌ها کشور را به دو پاره تقسیم کند.

دو پاره شدن اوکراین هم تهدیدی جدی برای روسیه خواهد بود، زیرا بخش غربی این کشور در نهایت به ناتو و چه بسا به اتحادیه اروپا خواهد پیوست. در هر صورت، اوکراین اهمیت استراتژیک فوق‌العاده‌ای برای روسیه دارد و سی درصد گاز صادراتی‌اش از طریق این کشور به اروپا صادر می‌شود.

در هر صورت، این احتمال که پوتین بخواهد کنترل کاملی بر اوکراین داشته باشد و یا آن را کاملاً تصرف کند، بسیار کم است. ممکن است این بار تا حد زیادی از خواسته‌هایش عقب نشینی کند، ولی بی‌شک در زمانی مناسب دوباره برخواهد گشت.

فنلاندیزه کردن اوکراین؛ گزینهٔ کارساز؟

غرب و ناتو، با پس زدن روسیه از اروپا از طریق جذب بیشتر جمهوری‌های سابق شوروی و یا کشور‌های بلوک شرق، به خط قرمز روسیه رسیده‌اند و پس زدن بیشتر روسیه خطر بی‌ثباتی و همچنین رویش افکار راستگرایانه افراطی و ظهور سیاست‌های ناسیونالیستی کور و غرب‌هراسی را در این کشور تقویت خواهد کرد.

بهتر است آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو نگرانی‌های روسیه را مدنظر قرار دهند و با ارزیابی روابط خود با روسیه، این کشور را به شریک خود، نه دشمن، تبدیل کنند.

در مورد اوکراین هم شاید یکی از گزینه‌های کارساز که نخبگان سیاسی آمریکا مانند هنری کیسینجر و زبیگنیو برژنسکی پیشنهاد کرده‌اند، فنلاندیزه کردن اوکراین باشد. فنلاند در زمان شوروی و جنگ سرد نه حاکمیت خود را به شوروی تسلیم کرد و نه به پیمان‌های نظامی شرق پیوست. این کشور، ضمن حفظ روابط حسنه با شوروی و غرب، و اتخاذ یک موضع بی‌طرفانه، نقش فعالی در عرصه بین‌المللی ایفا کرد.

اوکراین بنا به جبر تاریخی و جایگاه جغرافیای‌ا‌ش می‌تواند، با بی‌طرفی نظامی‌اش، هم نگرانی روسیه را مرتفع کند و هم نیاز استان‌های شرقی اوکراین را برای ارتباط با روسیه و ادامه روابط تجاری با این کشور برآورده کند.

روسیه هم می‌تواند، با قبول بی‌طرفی نظامی اوکراین، به این کشور فرصت دهد که در توسعه روابط تجاری و اقتصادی‌اش با اتحادیه اروپا آزاد باشد.

توافق بر سر این راه‌حل و گشودن مسئله انضمام کریمه از سوی روسیه کار آسانی نخواهد بود، ولی با حسن نیت، ارزیابی مجدد روابط همهٔ بازیگران، به‌ویژه روسیه و اوکراین، و بده‌بستان‌های لازم نیل به این هدف می‌تواند امکان‌پذیر باشد.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG