آیتالله علی خامنهای در پیام نوروزی امسال خود هم مانند دیگر سخنرانیهایی که تا به حال داشته است بار دیگر از به گفته او «پیشرفتهای جمهوری اسلامی» سخن راند و از جمله گفت در سال ۹۱ پیشرفتهایی صورت گرفته است که این سال را بسیار برجسته میکند. این در حالی است که اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان ایران سال ۹۱ را یکی از فلاکتبارترین سالها برای اقتصاد و جامعه ایران ارزیابی میکنند. از جمله رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی نیز سال ۹۱ را یکی از بدترین سالها برای اقتصاد ایران خوانده است.
آنچه در سخنرانیهای آقای خامنهای خود را برجسته میکند، صحبت کلی از پیشرفتهای ایران در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی، تاکید بر ضعف کشورهای غربی از جمله آمریکا در زمینههای اجتماعی و اقتصادی و برجسته کردن آنها و استفاده و استناد به نقد منتقدان سیاسی و اجتماعی در این کشورها است که به نظام دموکراتیک خود در کشورهایشان نظرگاههای انتقادی دارند. آیتالله خامنهای بر واژه ملت و بر روی این مسئله که گویا همه جهان غرب و به ویژه آمریکا ذکر و فکر زندگیشان این شده است که همه سیاست و اقتصاد خود را برای نابودی ایران به کار گیرند، تأکید میکند.
برای بررسی گفتمان آقای خامنهای و چگونگی نگاه قدرتمندترین شخص جمهوری اسلامی به اوضاع ایران و سیاستهای منطقهای و جهانی با رضا کاظمزاده، روانشناس در بلژیک، مجید محمدی، جامعهشناس در نیویورک و مهدی مهدوی آزاد روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی در آلمان به گفتگو نشسته ایم.
مجید محمدی در پاسخ به این پرسش که انگیزه آقای خامنهای از این گونه نگاه به پدیدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چیست میگوید:
تصوری که از جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی وجود دارد و همچنین در بخش قابل توجهی ازجمعیت داخل کشور، این است که این نظام با بحران عدم مشروعیت روبهرو است، با مشکل عدم عقلانیت روبهرو است، با بحران عدم کارآیی روبهرو است و در عرصه بینالمللی هم هر روز منزویتر و منزویتر میشود.
آقای خامنهای در صحبتهایی که دارد مناسبتهای گوناگون، بالاخص ایام نوروز که ایشان میخواهد به نوعی بیلان کار جمهوری اسلامی را هم عرضه کند به این مشکلات و به این سئوالات سعی میکند که پاسخ بدهد. در صحبتهای نوروزی آقای خامنهای در سال ۹۲ مشخصا موضوع عدم مشروعیت را کاملا کنار میگذارد، اما در بحث انزوا آقای خامنهای که شاهد از دست رفتن مرتب دوستان و هم پیمانان جمهوری اسلامی است، دست به دامان «آفرین گویی نخبگان و هوشمندان ناشناخته جهان» به جمهوری اسلامی می شود. کسانی که ما تقریبا نمیشناسیم و اگرهم از جمهوری اسلامی در مواردی سخنی گفته باشند و تعریفی کرده باشند عمدتا لابیستهای جمهوری اسلامی هستند که مرتبا به داخل کشور رفتوآمد دارند. در بحث عدم عقلانیت هم واکنش آقای خامنهای این است که دیگران را سرزنش کند و بگوید که دشمنان مانع پیشرفت جمهوری اسلامیاند.
در همین بحثی که آقای خامنهای مطرح میکند در باب اینکه کشورهایی در منطقه سی سال زیر سایه آمریکا زندگی کردهاند، امروز شما وضعیت ترکیه، قطر یا امارات را با ایران سی سال پیش و همین کشورها را با سی سال پیش خودشان مقایسه کنید، قطر امروز درآمد سرانهای بالای ۷۰ هزار دلار دارد. اما بحث پیشرفتی که آقای خامنهای مطرح میکند عمدتا پاسخ ایشان هست به بحران عدم کارآیی.
رضا کاظم زاده، روانشناس در بلژیک، گفتمان آقای خامنهای را چنین توضیح داده و می گوید:
سخنان آقای خامنهای را باید درون کادر آن رژیم سیاسی و نقشی که خود ایشان در این سیستم به عهده گرفتهاند، فهمید. از نظر من روی آقای خامنهای در این پیام به مردم عادی و لایههای پایینی قدرت است و تقریبا از همان اصولی تبعیت میکند که در این سی سال گذشته شاهدش بودیم. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم تمامیتخواه است که هدفش از همان ابتدا بر پایه سیستمی بوده که بتواند تمامی پهنههای گوناگون زندگی اجتماعی را به نوعی تحت کنترل خودش دربیاورد. تمام نظامهای تمامیتخواه هم معمولا چنین نوع برخوردی را با بدنه جامعه و لایههای مختلفش به نام یک سری ایدهآلهای بزرگ و یا مثلا یک انسان نوین متفاوت انجام میدهند که قاعدتا در درون آن جامه افراد و انسانها بتوانند در صلح و صفا زندگی کنند.
ما اگر رژیم جمهوری اسلامی را مثلا با رژیم شاه بخواهیم مقایسه کنیم هدف رژیم شاه به عنوان یک نظام دیکتاتوری کلاسیک، بیشتر نرسیدن اطلاعات به دست مردم بود، اما در رژیم تمامیتخواه مخصوصا با عصری که فعلا در آن زندگی میکنیم، یعنی عصر اطلاعات، نمیشود بنا را بر حذف اطلاعات گذاشت. بلکه باید یک سیستمی درست کرد که هدفش در درجه اول تحریف اطلاعات باشد.
مهدی مهدوی آزاد، روزنامه نگار وتحلیلگر سیاسی در آلمان درباره نگاه آقای
خامنهای به پدیدهها و سکوت در برابر ناهنجاریهای جامعه میگوید:
آقای خامنهای به دلیل عملکرد خود و ماهیت جمهوری اسلامی، هم اکنون به تنها مدافع خودش تبدیل شده. یعنی حتی روحانیت سنتی هم دیگر حاضر نیست از وضعیت اقتصادی، وضعیت اجتماعی، وضعیت فرهنگی و شرایط سیاسی حاکم بر کشور دفاع کند. سئوالی که هم اکنون ذهن بسیاری را در خارج از کشور و به خصوص در داخل کشور ذهن فعالان سیاسی را مشغول کرده این است که آیا آیتالله خامنهای واقعا به آنچه که میگوید اعتقاد دارد یا آنچه که میگوید یک تبلیغات و پروپاگاندای سیاسی است و دارد بازی سیاسی میکند.
من عمیقا معتقدم که آیتالله خامنهای درست است که مثل هر شخصیت تمامیتخواه دیگر ممکن است در برخی موارد معدود با واقعیات قطع رابطه کرده باشد، اما از ریز بحرانها و شرایط کشور آگاه است. اما بازیای که میکند یک بازی تبلیغاتی است و سعی میکند عملکرد خودش را در دو دهه گذشته که شامل تمام عملکرد جمهوری اسلامی بعد از درگذشت آقای خمینی و بعد از جنگ میشود، توجیه کند.
برای این اظهارات دو دلیل عمده هم دارم؛ عملکرد آیتالله خامنهای در طول دو دهه گذشته نشان میدهد که او همیشه طیف امنیتی نظامی یعنی دستگاههای امنیتی نظامی را به عنوان متحد دایمی خودش تعریف کرده. حتی نیروی مردمیای که آیتالله خامنهای به عنوان پایگاه مردمی خودش مطرح و تعریف کرده، برعکس آنچه که بسیاری تصور میکنند، طبقه تهیدست و فرودست جامعه نیست، بلکه طبقهای است که یک زمانی انصار حزبالله نامیده میشد و بعدها در قالب گروههای بسیج سازماندهی شد و هنوز هم هست و بعدها هیاتهای متشکل مذهبی بود که توسط مداحان هدایت میشد.
دومین دلیل من نوع یارگیری آیتالله خامنهای است که نشان میدهد برعکس آنکه همیشه گفته من یک آدم انقلابی هستم و بر اساس اصول عمل میکنم، یک سیاستمدار متاسفانه بدون اصول و پرنیسپهای لازم است. از دولت میرحسین موسوی که با آن مشکل داشت سعی میکرد یارهای خودش را بگیرد، رسید به مرحله انتخاب رهبری و درگذشت آیتالله خمینی، بازهم یارگیری خودش را کرد. بعد در دولت هاشمی سعی کرد وزرایی را از دولت هاشمی جدا کند و به عوامل خودش تبدیل کند. در دولت خاتمی هم همین بازی را کرد و نهایت هم به آنجا رسید که تمامی عوامل خودش را در دولت احمدینژاد بر سر قدرت آورد. هرچند که بازی به آن سمتی که او میخواست پیش نرفت.
خلاصه کلام این است که آیتالله خامنهای به گمان من از ریز این مسایل آگاه است اما به خاطر اینکه یک سیاستمدار بدون اصول است وارد مرحلهای شده که به تنها مدافع خودش در جمهوری اسلامی تبدیل شده.
آیتالله خامنهای تقریبا همیشه بر روی پیشرفت تاکید دارد و منطقه مورد علاقه ایشان نانوتکنولوژی است که مرتب روی این تاکید میکند. ولی ما در دهههای گذشته کشورهای دیگر هم داشتیم مثلا شوروی که از نظر فناوری حتی در زمینههایی حرف اول را در دنیا میزد. به رغم این پیشرفتها، نظام شوروی از درون متلاشی شد. با این اوصاف چرا در سخنان آقای خامنهای، تأکید بر پیشرفت تا این حد غالب است؟
مجید محمدی: کسانی که در حوزه توسعه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کار کردهاند تقریبا متفقالقول هستند که توسعه بدون سه مشخصه نمیتواند جوامع را به سمت جلو حرکت دهد؛ توسعه باید پایدار باشد، متوازن باشد و همه جانبه باشد. رمز پیشرفت کشورهای غربی، کشورهای دموکراتیک همین بوده است که توسعه در آنها همه جانبه پایدار و متوازن بوده.
در جمهوری اسلامی سرمایهگذاریهای موردی و نقطهای بر مثلا داستان هستهای و پیشرفت برخی از جنبههای علوم که به نظر من میتواند جنبههای نظامی داشته باشد مثل سلاحهای میکروبی پیشرفتهایی در آن زمینهها صورت گرفته، سرمایهگذاریهای تقریبا بیحد و نهایتی هم انجام شده، اما اصولا این به این معنا نیست که در جامعه مردم از نتایج این پیشرفتها میتوانند استفاده کنند. یا حداقل آنچه را که حکومت انتظار دارد از این پیشرفتها، حاصل نمیشود. یعنی مثلا اگر کشورهایی در حوزههای علمی که کمک میکند به تکنولوژیهای نظامی سرمایهگذاری میکنند، حداقل در حوزه امنیت این به آنها کمک میکند.
متاسفانه جمهوری اسلامی در همین داستان هستهای بیش از آنچه که به دست آورده باشد از دست داده. یعنی امنیت کشور بیشتر امروز تحت مخاطره است تا بیست سال گذشته. پیشرفتهایی که آقای خامنهای مطرح میکنند به نظر من عمدتا جنبه تزیینی دارد. آقای خامنهای هم کاملا آگاهانه از این جنبههای تزیینی استفاده میکند.
در کنار ویژگیهای نظام جمهوری اسلامی که به گفتمانهای آن شکل میدهد، شخصیتهای سیاسی و ویژگیهای افرادی که در راس کار هستند نیز بسیار در این خصوص مهم است. آیا جداییای بین این ویژگیهای نظام و ویژگیهایی شخص آقای خامنهای وجود دارد؟
رضا کاظمزاده: مطمئنا. به هر حال ویژگیهای فردی می تواند گاهی اوقات در شرایط خاصی نقش بازی کنند. اما من فکر میکنم که وقتی ما با یک نظام سیاسی روبهرو هستیم این ویژگیها خیلی به حاشیه میرود. در مواقع بحرانی است که این ویژگیها خودش را میتواند نشان دهد.
در رابطه با آقای خامنهای همینطور که آقای مهدوی آزاد هم گفتند من فکر می کنم یک نکته خیلی واضح است. آن هم این است که ایشان در واقع یک سیاستمدار است. یعنی بخش روحانی بودن ایشان و گذشتهشان را باید از این امر به کل جدا کرد. ایشان به هر حال از ابتدای انقلاب نه اینکه همین آیتالله خامنهای امروز باشند، اما پا در مسیری گذاشتند که بخشی از این مسیر بر اساس ویژگیهای آٔقای خامنهآی شکل گرفت و بخشی نیز از سوی سیستم و قدرتی که وی با همکاری بقیه پایهریزی کردند.
در حال حاضر من فکر میکنم به عنوان یک سیاستمدار واضح و روشن است که ایشان از همه قضایا و خیلی از مسایل مطلع هستند ولی موضعی را که گرفتهاند از ابتدا و همچنان دارند پیش میبرند این است که مدام وضعیت جامعه ایران را به یک جامعه بحرانی تشبیه میکنند که از جهاتی هم درست است. در حقیقت دنیایی را که ایشان به وجود آوردهاند و در درون آن سعی میکنند مسایل را تحلیل کنند و یا به دیگران بنمایانند، میشود گفت یک دنیای پارانویاکی است. یعنی دنیای دشمنپندار و دشمناندیش. در نتیجه نیاز دارد به یک دشمن خارجی و نیاز دارد که مدام درباره آن دشمن تبلیغ کند و به نوعی حتی خصوصیات جمهوری اسلامی است که مدام نیاز داریم به بحران. یعنی در حقیقت در چارچوب بحرانهای گوناگونی که رژیم جمهوری اسلامی از سر گذرانده یک سری مکانیزمها هم در رابطه با قدرت به وجود آورد که کاملا خاص سیستم خودش است.
نظامی که رهبرش آقای خامنهای است نظامی است که مدام تولید کننده دروغ و جعل واقعیت است که خود آقای خامنهای به نوعی یکی از قربانیان این دروغ و جعل خواهد بود. یعنی وقتی شما چنین سیستمی را پایهگذاری میکنید مسلما افراد هم کم کم شروع میکنند یک سری مطالب را وارونه به شما جلوه دادن و حتی فکر میکنم به مرور زمان دسترسی خود ایشان نیز به واقعیات اجتماعی به نوعی قطع میشود.
اینجا و آنجا گفته میشود که این ویژگیها یا گفتمان سیاسی آقای خامنهای در سالهای اخیر به این صورت درآمده. آیا میشود این را گفت یا نه در واقع گفتمان آقای خامنهای از آن نگاه ایدئولوژیکی که ایشان به آن اعتقاد دارند برخاسته و از اول هم همینطور بوده؟
مهدی مهدوی آزاد: تفکر آیتالله خامنهای تلفیقی یا شاید بگوییم التقاطی از تفکر چپ دمده شده استحاله شده با دیدگاههای تند افراطی که الان به نام دیدگاههای القاعده میشناسیم. البته آیتالله خامنهای به واسطه مسئولیت و قدرتی که داشته چون مجبور بوده قدرت خودش را حفظ کند، روز به روز رادیکالتر شده. چون روز به روز ناگزیر بوده به نیروهای امنیتی مشخصا سپاه و وزارت اطلاعات اتکای بیشتری کند و از تحلیلهای آنها برخوردار شود و آنها تغذیه اطلاعاتی کنند طبیعتا دیدگاهش امنیتیتر، سیاه تر، دوبعدیتر و به قول آقای کاظم زاده پارانویی تر شده.
این آیتالله خامنهای از نظر تئوریک همان آیتالله خامنهای تند رادیکال، بدون منطق، استدلال ناپذیر و به نوعی کینهجو است اما از نظر عملکرد سیاسی سیر این دوران باعث شده که اگر زمانی او کمی مخالفان دیدگاههای خودش را میپذیرفت و یا کمی با نهضت آزادی و جبهه ملی مینشست، با گروههای چپ هم ارتباطکی داشت، هم اکنون به جایی رسیده که هیچگونه مخالفی را، هیچگونه کسی را که احساس کند هم اندازه او است یا دیدگاه متفاوتی با او دارد، نمیتواند تحمل کند و بپذیرد.
من معتقدم آیتالله خامنهای اطلاعات دقیق از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور دارد. از ریز و بم این جریان مطلع هست اما به مرحله برگشت ناپذیر رسیده. راهی برای اصلاح خودش متاسفانه ندارد. همین باعث شده که او به تنها مدافع خودش تبدیل شود. دفاع از چیزی که خودش به گمان من در عمق وجودش میداند نادرست و دروغ است.
آنچه در سخنرانیهای آقای خامنهای خود را برجسته میکند، صحبت کلی از پیشرفتهای ایران در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی، تاکید بر ضعف کشورهای غربی از جمله آمریکا در زمینههای اجتماعی و اقتصادی و برجسته کردن آنها و استفاده و استناد به نقد منتقدان سیاسی و اجتماعی در این کشورها است که به نظام دموکراتیک خود در کشورهایشان نظرگاههای انتقادی دارند. آیتالله خامنهای بر واژه ملت و بر روی این مسئله که گویا همه جهان غرب و به ویژه آمریکا ذکر و فکر زندگیشان این شده است که همه سیاست و اقتصاد خود را برای نابودی ایران به کار گیرند، تأکید میکند.
برای بررسی گفتمان آقای خامنهای و چگونگی نگاه قدرتمندترین شخص جمهوری اسلامی به اوضاع ایران و سیاستهای منطقهای و جهانی با رضا کاظمزاده، روانشناس در بلژیک، مجید محمدی، جامعهشناس در نیویورک و مهدی مهدوی آزاد روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی در آلمان به گفتگو نشسته ایم.
مجید محمدی در پاسخ به این پرسش که انگیزه آقای خامنهای از این گونه نگاه به پدیدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چیست میگوید:
تصوری که از جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی وجود دارد و همچنین در بخش قابل توجهی ازجمعیت داخل کشور، این است که این نظام با بحران عدم مشروعیت روبهرو است، با مشکل عدم عقلانیت روبهرو است، با بحران عدم کارآیی روبهرو است و در عرصه بینالمللی هم هر روز منزویتر و منزویتر میشود.
آقای خامنهای در صحبتهایی که دارد مناسبتهای گوناگون، بالاخص ایام نوروز که ایشان میخواهد به نوعی بیلان کار جمهوری اسلامی را هم عرضه کند به این مشکلات و به این سئوالات سعی میکند که پاسخ بدهد. در صحبتهای نوروزی آقای خامنهای در سال ۹۲ مشخصا موضوع عدم مشروعیت را کاملا کنار میگذارد، اما در بحث انزوا آقای خامنهای که شاهد از دست رفتن مرتب دوستان و هم پیمانان جمهوری اسلامی است، دست به دامان «آفرین گویی نخبگان و هوشمندان ناشناخته جهان» به جمهوری اسلامی می شود. کسانی که ما تقریبا نمیشناسیم و اگرهم از جمهوری اسلامی در مواردی سخنی گفته باشند و تعریفی کرده باشند عمدتا لابیستهای جمهوری اسلامی هستند که مرتبا به داخل کشور رفتوآمد دارند. در بحث عدم عقلانیت هم واکنش آقای خامنهای این است که دیگران را سرزنش کند و بگوید که دشمنان مانع پیشرفت جمهوری اسلامیاند.
رضا کاظم زاده، روانشناس در بلژیک، گفتمان آقای خامنهای را چنین توضیح داده و می گوید:
سخنان آقای خامنهای را باید درون کادر آن رژیم سیاسی و نقشی که خود ایشان در این سیستم به عهده گرفتهاند، فهمید. از نظر من روی آقای خامنهای در این پیام به مردم عادی و لایههای پایینی قدرت است و تقریبا از همان اصولی تبعیت میکند که در این سی سال گذشته شاهدش بودیم. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم تمامیتخواه است که هدفش از همان ابتدا بر پایه سیستمی بوده که بتواند تمامی پهنههای گوناگون زندگی اجتماعی را به نوعی تحت کنترل خودش دربیاورد. تمام نظامهای تمامیتخواه هم معمولا چنین نوع برخوردی را با بدنه جامعه و لایههای مختلفش به نام یک سری ایدهآلهای بزرگ و یا مثلا یک انسان نوین متفاوت انجام میدهند که قاعدتا در درون آن جامه افراد و انسانها بتوانند در صلح و صفا زندگی کنند.
ما اگر رژیم جمهوری اسلامی را مثلا با رژیم شاه بخواهیم مقایسه کنیم هدف رژیم شاه به عنوان یک نظام دیکتاتوری کلاسیک، بیشتر نرسیدن اطلاعات به دست مردم بود، اما در رژیم تمامیتخواه مخصوصا با عصری که فعلا در آن زندگی میکنیم، یعنی عصر اطلاعات، نمیشود بنا را بر حذف اطلاعات گذاشت. بلکه باید یک سیستمی درست کرد که هدفش در درجه اول تحریف اطلاعات باشد.
مهدی مهدوی آزاد، روزنامه نگار وتحلیلگر سیاسی در آلمان درباره نگاه آقای
خامنهای به پدیدهها و سکوت در برابر ناهنجاریهای جامعه میگوید:
آقای خامنهای به دلیل عملکرد خود و ماهیت جمهوری اسلامی، هم اکنون به تنها مدافع خودش تبدیل شده. یعنی حتی روحانیت سنتی هم دیگر حاضر نیست از وضعیت اقتصادی، وضعیت اجتماعی، وضعیت فرهنگی و شرایط سیاسی حاکم بر کشور دفاع کند. سئوالی که هم اکنون ذهن بسیاری را در خارج از کشور و به خصوص در داخل کشور ذهن فعالان سیاسی را مشغول کرده این است که آیا آیتالله خامنهای واقعا به آنچه که میگوید اعتقاد دارد یا آنچه که میگوید یک تبلیغات و پروپاگاندای سیاسی است و دارد بازی سیاسی میکند.
من عمیقا معتقدم که آیتالله خامنهای درست است که مثل هر شخصیت تمامیتخواه دیگر ممکن است در برخی موارد معدود با واقعیات قطع رابطه کرده باشد، اما از ریز بحرانها و شرایط کشور آگاه است. اما بازیای که میکند یک بازی تبلیغاتی است و سعی میکند عملکرد خودش را در دو دهه گذشته که شامل تمام عملکرد جمهوری اسلامی بعد از درگذشت آقای خمینی و بعد از جنگ میشود، توجیه کند.
آقای خامنهای به دلیل عملکرد خود و ماهیت جمهوری اسلامی، هم اکنون به تنها مدافع خودش تبدیل شده. یعنی حتی روحانیت سنتی هم دیگر حاضر نیست از وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و شرایط سیاسی حاکم بر کشور دفاع کند.مهدی مهدوی آزاد، تحلیلگر سیاسی در آلمان
دومین دلیل من نوع یارگیری آیتالله خامنهای است که نشان میدهد برعکس آنکه همیشه گفته من یک آدم انقلابی هستم و بر اساس اصول عمل میکنم، یک سیاستمدار متاسفانه بدون اصول و پرنیسپهای لازم است. از دولت میرحسین موسوی که با آن مشکل داشت سعی میکرد یارهای خودش را بگیرد، رسید به مرحله انتخاب رهبری و درگذشت آیتالله خمینی، بازهم یارگیری خودش را کرد. بعد در دولت هاشمی سعی کرد وزرایی را از دولت هاشمی جدا کند و به عوامل خودش تبدیل کند. در دولت خاتمی هم همین بازی را کرد و نهایت هم به آنجا رسید که تمامی عوامل خودش را در دولت احمدینژاد بر سر قدرت آورد. هرچند که بازی به آن سمتی که او میخواست پیش نرفت.
خلاصه کلام این است که آیتالله خامنهای به گمان من از ریز این مسایل آگاه است اما به خاطر اینکه یک سیاستمدار بدون اصول است وارد مرحلهای شده که به تنها مدافع خودش در جمهوری اسلامی تبدیل شده.
آیتالله خامنهای تقریبا همیشه بر روی پیشرفت تاکید دارد و منطقه مورد علاقه ایشان نانوتکنولوژی است که مرتب روی این تاکید میکند. ولی ما در دهههای گذشته کشورهای دیگر هم داشتیم مثلا شوروی که از نظر فناوری حتی در زمینههایی حرف اول را در دنیا میزد. به رغم این پیشرفتها، نظام شوروی از درون متلاشی شد. با این اوصاف چرا در سخنان آقای خامنهای، تأکید بر پیشرفت تا این حد غالب است؟
مجید محمدی: کسانی که در حوزه توسعه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کار کردهاند تقریبا متفقالقول هستند که توسعه بدون سه مشخصه نمیتواند جوامع را به سمت جلو حرکت دهد؛ توسعه باید پایدار باشد، متوازن باشد و همه جانبه باشد. رمز پیشرفت کشورهای غربی، کشورهای دموکراتیک همین بوده است که توسعه در آنها همه جانبه پایدار و متوازن بوده.
در جمهوری اسلامی سرمایهگذاریهای موردی و نقطهای بر مثلا داستان هستهای و پیشرفت برخی از جنبههای علوم که به نظر من میتواند جنبههای نظامی داشته باشد مثل سلاحهای میکروبی پیشرفتهایی در آن زمینهها صورت گرفته، سرمایهگذاریهای تقریبا بیحد و نهایتی هم انجام شده، اما اصولا این به این معنا نیست که در جامعه مردم از نتایج این پیشرفتها میتوانند استفاده کنند. یا حداقل آنچه را که حکومت انتظار دارد از این پیشرفتها، حاصل نمیشود. یعنی مثلا اگر کشورهایی در حوزههای علمی که کمک میکند به تکنولوژیهای نظامی سرمایهگذاری میکنند، حداقل در حوزه امنیت این به آنها کمک میکند.
متاسفانه جمهوری اسلامی در همین داستان هستهای بیش از آنچه که به دست آورده باشد از دست داده. یعنی امنیت کشور بیشتر امروز تحت مخاطره است تا بیست سال گذشته. پیشرفتهایی که آقای خامنهای مطرح میکنند به نظر من عمدتا جنبه تزیینی دارد. آقای خامنهای هم کاملا آگاهانه از این جنبههای تزیینی استفاده میکند.
در کنار ویژگیهای نظام جمهوری اسلامی که به گفتمانهای آن شکل میدهد، شخصیتهای سیاسی و ویژگیهای افرادی که در راس کار هستند نیز بسیار در این خصوص مهم است. آیا جداییای بین این ویژگیهای نظام و ویژگیهایی شخص آقای خامنهای وجود دارد؟
رضا کاظمزاده: مطمئنا. به هر حال ویژگیهای فردی می تواند گاهی اوقات در شرایط خاصی نقش بازی کنند. اما من فکر میکنم که وقتی ما با یک نظام سیاسی روبهرو هستیم این ویژگیها خیلی به حاشیه میرود. در مواقع بحرانی است که این ویژگیها خودش را میتواند نشان دهد.
نظامی که رهبرش آقای خامنهای است نظامی است که مدام تولید کننده دروغ و جعل واقعیت است که خود آقای خامنهای به نوعی یکی از قربانیان این دروغ و جعل خواهد بود.رضا کاظمزاده، روانشناس در بلژیک
در حال حاضر من فکر میکنم به عنوان یک سیاستمدار واضح و روشن است که ایشان از همه قضایا و خیلی از مسایل مطلع هستند ولی موضعی را که گرفتهاند از ابتدا و همچنان دارند پیش میبرند این است که مدام وضعیت جامعه ایران را به یک جامعه بحرانی تشبیه میکنند که از جهاتی هم درست است. در حقیقت دنیایی را که ایشان به وجود آوردهاند و در درون آن سعی میکنند مسایل را تحلیل کنند و یا به دیگران بنمایانند، میشود گفت یک دنیای پارانویاکی است. یعنی دنیای دشمنپندار و دشمناندیش. در نتیجه نیاز دارد به یک دشمن خارجی و نیاز دارد که مدام درباره آن دشمن تبلیغ کند و به نوعی حتی خصوصیات جمهوری اسلامی است که مدام نیاز داریم به بحران. یعنی در حقیقت در چارچوب بحرانهای گوناگونی که رژیم جمهوری اسلامی از سر گذرانده یک سری مکانیزمها هم در رابطه با قدرت به وجود آورد که کاملا خاص سیستم خودش است.
نظامی که رهبرش آقای خامنهای است نظامی است که مدام تولید کننده دروغ و جعل واقعیت است که خود آقای خامنهای به نوعی یکی از قربانیان این دروغ و جعل خواهد بود. یعنی وقتی شما چنین سیستمی را پایهگذاری میکنید مسلما افراد هم کم کم شروع میکنند یک سری مطالب را وارونه به شما جلوه دادن و حتی فکر میکنم به مرور زمان دسترسی خود ایشان نیز به واقعیات اجتماعی به نوعی قطع میشود.
اینجا و آنجا گفته میشود که این ویژگیها یا گفتمان سیاسی آقای خامنهای در سالهای اخیر به این صورت درآمده. آیا میشود این را گفت یا نه در واقع گفتمان آقای خامنهای از آن نگاه ایدئولوژیکی که ایشان به آن اعتقاد دارند برخاسته و از اول هم همینطور بوده؟
مهدی مهدوی آزاد: تفکر آیتالله خامنهای تلفیقی یا شاید بگوییم التقاطی از تفکر چپ دمده شده استحاله شده با دیدگاههای تند افراطی که الان به نام دیدگاههای القاعده میشناسیم. البته آیتالله خامنهای به واسطه مسئولیت و قدرتی که داشته چون مجبور بوده قدرت خودش را حفظ کند، روز به روز رادیکالتر شده. چون روز به روز ناگزیر بوده به نیروهای امنیتی مشخصا سپاه و وزارت اطلاعات اتکای بیشتری کند و از تحلیلهای آنها برخوردار شود و آنها تغذیه اطلاعاتی کنند طبیعتا دیدگاهش امنیتیتر، سیاه تر، دوبعدیتر و به قول آقای کاظم زاده پارانویی تر شده.
این آیتالله خامنهای از نظر تئوریک همان آیتالله خامنهای تند رادیکال، بدون منطق، استدلال ناپذیر و به نوعی کینهجو است اما از نظر عملکرد سیاسی سیر این دوران باعث شده که اگر زمانی او کمی مخالفان دیدگاههای خودش را میپذیرفت و یا کمی با نهضت آزادی و جبهه ملی مینشست، با گروههای چپ هم ارتباطکی داشت، هم اکنون به جایی رسیده که هیچگونه مخالفی را، هیچگونه کسی را که احساس کند هم اندازه او است یا دیدگاه متفاوتی با او دارد، نمیتواند تحمل کند و بپذیرد.
من معتقدم آیتالله خامنهای اطلاعات دقیق از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور دارد. از ریز و بم این جریان مطلع هست اما به مرحله برگشت ناپذیر رسیده. راهی برای اصلاح خودش متاسفانه ندارد. همین باعث شده که او به تنها مدافع خودش تبدیل شود. دفاع از چیزی که خودش به گمان من در عمق وجودش میداند نادرست و دروغ است.