دوشنبه هفته گذشته خانم بهجت صدر، نقاش مدرنیست ایرانی و از پیشگامان هنر نوگرای ایران در جزیره کرس فرانسه به علت سکته قلبی درگذشت. بهجت صدر متولد ۱۳۰۳ و از نسل نخست نقاشان مدرن ایرانی است که سالهاست آثارش در نمایشگاههای تهران ، لندن و پاریس و دیگر شهرهای جهان به نمایش گذاشته شده و تحسین شده است . هنرمندی پرکار و در عین حال جستجوگر که نقدهای مثبت بسیاری هم از سوی منتقدان سرشناس عالم هنر بر آثارش نوشته شده است.
امیلیو ویلا در سال ۱۹۸۵ میلادی درباره او نوشت «بهراستی نقاشی لجام گسیخته بهجت صدر از کدام سرچشمه زلال و از چه شاهکارهای پنهان و رعب آوری نیرو میگیرد؟»
ژان دوبانگی هم در سال ۲۰۰۳ در پاریس ، آثار او را این گونه توصیف می کند« آثار بهجت صدر ، آثاری در کمالاند. آثاری متکی به تجربه او در حرکت به سمت دگر شدن، به سوی آینده ».
لیلی گلستان، گالری دار، مترجم و نوسینده آخرین گفت و گوی مفصل را چند سال پیش با بهجت صدر انجام داده و در قالب کتابی منتشر کرده است. خانم گلستان در گفت و گو با «جنگ فرهنگی» رادیو فردا درباره کارنامه، زندگی و مرگ بهجت صدر می گوید.
رادیو فردا: شاید بهتر باشد از آخر زندگی خانم صدر آغاز کنیم . اینکه ایشان چگونه و کی درگذشتند؟
لیلی گلستان : ایشان روز دوشنبه پیش در جزیره کرس در فرانسه. رفته بودند نزد دخترشان که در آنجا یک خانه ییلاقی کنار دریا دارد، آنجا در آب سکته کردند. خیلی عجیب بود که دخترشان میگفت که مادرم سالها پیش به من گفته بود که دلم میخواهد در آب بمیرم. این موضوع از این بابت برای من عجیب بود که خانم صدر بهرغم بیماری سرطان و ناراحتیهای دیگری که داشتند به همان شکلی که آرزویشان بود مردند. واقعا جای تاسف داشت چرا که جامعه هنری ایران، یکی از بهترین هنرمندانش را از دست داد.
به اعتقاد شما اهمیت بهجت صدر در پیشگام بودنش در عرصه هنر مدرن ایران بود؟ یا به خاطر وجه معلم و استاد بودنش و تقویت یک نسل از نقاشان نوگرا در ایران؟ یا اینکه بخاطر آثارش بود؟
لیلی گلستان: شاید به علت همه این مواردی که گفتید بود. کسانی که شاگردانش بودند هم اکنون از نقاشان معروف ایران هستند و همیشه از او به عنوان یک استاد درجه یک و ممتاز یاد میکنند . او همیشه از زمانه خودش جلوتر بود. بهجت صدر، زن جسور و پیشرویی بود پر از هوش و نور و دکاوت و شوق.
مدتی پیش وقتی در ۸۵ سالگیاش او را در بهار امسال در پاریس ملاقات کردم روحیه اش به نظرم شگفت آور آمد. هنوز هم شور و شوق عجیبی برای دیدن یک نمایشگاه خوب یا تماشای یک فیلم خوب و یا خواندن یک کتاب خوب داشت . مدام در این مورد صحبت میکرد به شکلی که آدم به کلی سن و سالش را فراموش میکرد. تمام این شور و شوق در کارهای این زن مشهود بود و دیده میشد. به خوبی میشد دید که نقاش این اثر چقدر عاشق زندگی است و شور و هیجان دارد. چند سال پیش با او گفت و گویی انجام دادم، که در چاپ هم گفت و گوی کوچک و شیرینی از آب درآمد . در آن گفت و گو خودش میگوید که وقتی با کاردک رنگ را روی بوم یا ورقه المینیوم می گذارم ، صدای قرچ قرچ کاردک و رنگی که روی بوم می نشیند مرا به وجد می آورد.
صدر هنرمند پیشرویی بود. دورههای مختلف کاری داشت که یکی از مهمترین این دورهها ، دوره ای بود که کارهای کولاژش را که خودش عکس می گرفت و با نقاشی ترکیب می کرد، خلق کرد. زندگی و آثار بهجت صدر واقعا هنرمندانه بود.
اگر بخواهید چکیده و ماحصل گفت و گویی را که با بهجت صدر داشتید بیان کنید چه می گویید؟
لیلی گلستان: با این گفت و گو فهمیدم که وقتی آدمی کاری را که انجام میدهد، دوست داشته باشد می تواند آن را به درستی انجام دهد. او عاشق نقاشی بود و بسیار به این موضوع ایمان داشت. به همین دلیل هم نقاش بسیار خوبی بود. او آدمی بسیار صمیمی و راست و آزاده و راحتی بود و همه اینها را میشود در نقاشیهایش دید.
بهجت صدر دستکم از لحاظ آماری هم آدم موفقی بود. او در سال ۱۳۲۷ در دانشگاه وارد رشته نقاشی شد. بعد از آن در سال ۱۳۳۵ به ایتالیا رفت و هنر خواند. در سال ۱۳۴۱ جایزه بینال تهران را گرفت و همان سال هم به ونیز رفت . در سال ۱۳۴۵ بود که بورس مطالعاتی کشور فرانسه را دریافت کرد. این موفقیتها ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۵۹ از ایران هجرت کرد و برای همیشه در فرانسه ساکن شد. در تمام این سالها او شاگردان بسیاری تربیت کرد. آثار و نمایشگاههای مختلفی در ایران ، برزیل ، فرانسه و امریکا و کشورهای دیگر برگزار کرد. اما چرا بهجت صدر مثل بسیاری از همدورهایهایش در عرصه نقاشی ایران چهره نشد؟
لیلی گلستان: او روحیه درویش مسلکی داشت . اصلا اهمیتی نمیداد که روابط عمومی خوبی داشته باشد. مشتری جمع کند یا مصاحبههای عجیب و غریب انجام دهد. برای خودش تبلیغ نمیکرد. فقط کار میکرد. اهمیتی بسیاری نمی داد به این که مخاطب دربارهاش چطور فکر میکند. از این بازیها خوشش نمیآمد. روابط عمومی آنچنانی نداشت . شاید به این دلیل بود که مثل بسیاری از همدورهایهایش در مرکز سرو صدا قرار نگرفت. در هر حال او آدم محبوبی بود. هر سال مشتریهای زیادی به من مراجعه میکنند که از من میخواهند آثار صدر را برایشان پیدا کنم . بسیار از کلکسیونرها و مجموعهدارها دوست دارند کاری از او در مجموعهشان داشته باشند. آنهایی که هنر را میشناسند و در این مورد فرهنگ بالایی دارند، همیشه از صدر تعریف میکنند. و او را بهعنوان یک آرتیست مهم در حوزه هنرهای تجسمی میشناسند. البته خودش اصلا به این چیزها اهمیت نمیداد.
چند سال پیش که میخواستم برایش نمایشگاه بگذارم چند بار قرارش را با من بهم زد. دائم از خودش میپرسید برای چه میخواهد این کار را بکند؟ در نهایت نمایشگاه آثارش در غیبت خودش برگزار شد و شاید این جور بهتر هم شد. وقتی رفتم به خانهاش تا کارهایش را انتخاب کنم شاید باور نکنید تمام آثار ارزشمندش را زیر تختخواب جا داده بود. یعنی اصلا اهمیت نمیداد که این تابلوها را در چه شرایطی باید نگهداری کند؟ فقط آنها را کشیده بود. فقط فعل تولید کردن و خلق کردن بود که برایش مهم بود.
در این سالهایی که از ایران رفت در فرانسه چه میکرد؟ زندگیاش چگونه گذشت؟
لیلی گلستان: تا جایی که می دانم دائم نقاشی میکرد. دو نمایشگاه هم اجرا کرد که یکی از آنها این اواخر در گالری «ژو د پوم» (پاریس) برگزار شد که بسیار هم موفق بود. اگر فیلمی را که خانم فراهانی درباره ایشان ساختهاند ببینید ـ که فیلم فوقالعاده زیبایی است ـ بهتر میتوانید کارکتر این آدم را بشناسید و بدانید که او چقدر با همه راحت و رک و صمیمی و روراست بود.
درباره کارهای آخرش برایمان بگویید. این آثار الآن در کجا نگهداری میشوند؟ آیا پیش از درگذشتشان پیشبینی کرده بودند که آثارشان توسط چه بنیاد با موسسه ای نگهداری شود؟
لیلی گلستان: تعداد کاری که در ایران دارند زیاد نیست و البته کارهای ارزشمندی است . اما بیشتر آثارش در خانه اش در شهر پاریس نگهداری میشود . بهار امسال که با او دیدار داشتم کارهای ارزشمندی هم از او دیدم که در آتلیه نگهداری میکرد و بسیار عالی بود. البته دختر با فرهنگی دارند که می دانم برای نگهداری آثار مادرش حتما کارهایی خواهند کرد.
امیلیو ویلا در سال ۱۹۸۵ میلادی درباره او نوشت «بهراستی نقاشی لجام گسیخته بهجت صدر از کدام سرچشمه زلال و از چه شاهکارهای پنهان و رعب آوری نیرو میگیرد؟»
ژان دوبانگی هم در سال ۲۰۰۳ در پاریس ، آثار او را این گونه توصیف می کند« آثار بهجت صدر ، آثاری در کمالاند. آثاری متکی به تجربه او در حرکت به سمت دگر شدن، به سوی آینده ».
لیلی گلستان، گالری دار، مترجم و نوسینده آخرین گفت و گوی مفصل را چند سال پیش با بهجت صدر انجام داده و در قالب کتابی منتشر کرده است. خانم گلستان در گفت و گو با «جنگ فرهنگی» رادیو فردا درباره کارنامه، زندگی و مرگ بهجت صدر می گوید.
رادیو فردا: شاید بهتر باشد از آخر زندگی خانم صدر آغاز کنیم . اینکه ایشان چگونه و کی درگذشتند؟
لیلی گلستان : ایشان روز دوشنبه پیش در جزیره کرس در فرانسه. رفته بودند نزد دخترشان که در آنجا یک خانه ییلاقی کنار دریا دارد، آنجا در آب سکته کردند. خیلی عجیب بود که دخترشان میگفت که مادرم سالها پیش به من گفته بود که دلم میخواهد در آب بمیرم. این موضوع از این بابت برای من عجیب بود که خانم صدر بهرغم بیماری سرطان و ناراحتیهای دیگری که داشتند به همان شکلی که آرزویشان بود مردند. واقعا جای تاسف داشت چرا که جامعه هنری ایران، یکی از بهترین هنرمندانش را از دست داد.
به اعتقاد شما اهمیت بهجت صدر در پیشگام بودنش در عرصه هنر مدرن ایران بود؟ یا به خاطر وجه معلم و استاد بودنش و تقویت یک نسل از نقاشان نوگرا در ایران؟ یا اینکه بخاطر آثارش بود؟
لیلی گلستان: شاید به علت همه این مواردی که گفتید بود. کسانی که شاگردانش بودند هم اکنون از نقاشان معروف ایران هستند و همیشه از او به عنوان یک استاد درجه یک و ممتاز یاد میکنند . او همیشه از زمانه خودش جلوتر بود. بهجت صدر، زن جسور و پیشرویی بود پر از هوش و نور و دکاوت و شوق.
مدتی پیش وقتی در ۸۵ سالگیاش او را در بهار امسال در پاریس ملاقات کردم روحیه اش به نظرم شگفت آور آمد. هنوز هم شور و شوق عجیبی برای دیدن یک نمایشگاه خوب یا تماشای یک فیلم خوب و یا خواندن یک کتاب خوب داشت . مدام در این مورد صحبت میکرد به شکلی که آدم به کلی سن و سالش را فراموش میکرد. تمام این شور و شوق در کارهای این زن مشهود بود و دیده میشد. به خوبی میشد دید که نقاش این اثر چقدر عاشق زندگی است و شور و هیجان دارد. چند سال پیش با او گفت و گویی انجام دادم، که در چاپ هم گفت و گوی کوچک و شیرینی از آب درآمد . در آن گفت و گو خودش میگوید که وقتی با کاردک رنگ را روی بوم یا ورقه المینیوم می گذارم ، صدای قرچ قرچ کاردک و رنگی که روی بوم می نشیند مرا به وجد می آورد.
صدر هنرمند پیشرویی بود. دورههای مختلف کاری داشت که یکی از مهمترین این دورهها ، دوره ای بود که کارهای کولاژش را که خودش عکس می گرفت و با نقاشی ترکیب می کرد، خلق کرد. زندگی و آثار بهجت صدر واقعا هنرمندانه بود.
اگر بخواهید چکیده و ماحصل گفت و گویی را که با بهجت صدر داشتید بیان کنید چه می گویید؟
لیلی گلستان: با این گفت و گو فهمیدم که وقتی آدمی کاری را که انجام میدهد، دوست داشته باشد می تواند آن را به درستی انجام دهد. او عاشق نقاشی بود و بسیار به این موضوع ایمان داشت. به همین دلیل هم نقاش بسیار خوبی بود. او آدمی بسیار صمیمی و راست و آزاده و راحتی بود و همه اینها را میشود در نقاشیهایش دید.
بهجت صدر دستکم از لحاظ آماری هم آدم موفقی بود. او در سال ۱۳۲۷ در دانشگاه وارد رشته نقاشی شد. بعد از آن در سال ۱۳۳۵ به ایتالیا رفت و هنر خواند. در سال ۱۳۴۱ جایزه بینال تهران را گرفت و همان سال هم به ونیز رفت . در سال ۱۳۴۵ بود که بورس مطالعاتی کشور فرانسه را دریافت کرد. این موفقیتها ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۵۹ از ایران هجرت کرد و برای همیشه در فرانسه ساکن شد. در تمام این سالها او شاگردان بسیاری تربیت کرد. آثار و نمایشگاههای مختلفی در ایران ، برزیل ، فرانسه و امریکا و کشورهای دیگر برگزار کرد. اما چرا بهجت صدر مثل بسیاری از همدورهایهایش در عرصه نقاشی ایران چهره نشد؟
لیلی گلستان: او روحیه درویش مسلکی داشت . اصلا اهمیتی نمیداد که روابط عمومی خوبی داشته باشد. مشتری جمع کند یا مصاحبههای عجیب و غریب انجام دهد. برای خودش تبلیغ نمیکرد. فقط کار میکرد. اهمیتی بسیاری نمی داد به این که مخاطب دربارهاش چطور فکر میکند. از این بازیها خوشش نمیآمد. روابط عمومی آنچنانی نداشت . شاید به این دلیل بود که مثل بسیاری از همدورهایهایش در مرکز سرو صدا قرار نگرفت. در هر حال او آدم محبوبی بود. هر سال مشتریهای زیادی به من مراجعه میکنند که از من میخواهند آثار صدر را برایشان پیدا کنم . بسیار از کلکسیونرها و مجموعهدارها دوست دارند کاری از او در مجموعهشان داشته باشند. آنهایی که هنر را میشناسند و در این مورد فرهنگ بالایی دارند، همیشه از صدر تعریف میکنند. و او را بهعنوان یک آرتیست مهم در حوزه هنرهای تجسمی میشناسند. البته خودش اصلا به این چیزها اهمیت نمیداد.
چند سال پیش که میخواستم برایش نمایشگاه بگذارم چند بار قرارش را با من بهم زد. دائم از خودش میپرسید برای چه میخواهد این کار را بکند؟ در نهایت نمایشگاه آثارش در غیبت خودش برگزار شد و شاید این جور بهتر هم شد. وقتی رفتم به خانهاش تا کارهایش را انتخاب کنم شاید باور نکنید تمام آثار ارزشمندش را زیر تختخواب جا داده بود. یعنی اصلا اهمیت نمیداد که این تابلوها را در چه شرایطی باید نگهداری کند؟ فقط آنها را کشیده بود. فقط فعل تولید کردن و خلق کردن بود که برایش مهم بود.
در این سالهایی که از ایران رفت در فرانسه چه میکرد؟ زندگیاش چگونه گذشت؟
لیلی گلستان: تا جایی که می دانم دائم نقاشی میکرد. دو نمایشگاه هم اجرا کرد که یکی از آنها این اواخر در گالری «ژو د پوم» (پاریس) برگزار شد که بسیار هم موفق بود. اگر فیلمی را که خانم فراهانی درباره ایشان ساختهاند ببینید ـ که فیلم فوقالعاده زیبایی است ـ بهتر میتوانید کارکتر این آدم را بشناسید و بدانید که او چقدر با همه راحت و رک و صمیمی و روراست بود.
درباره کارهای آخرش برایمان بگویید. این آثار الآن در کجا نگهداری میشوند؟ آیا پیش از درگذشتشان پیشبینی کرده بودند که آثارشان توسط چه بنیاد با موسسه ای نگهداری شود؟
لیلی گلستان: تعداد کاری که در ایران دارند زیاد نیست و البته کارهای ارزشمندی است . اما بیشتر آثارش در خانه اش در شهر پاریس نگهداری میشود . بهار امسال که با او دیدار داشتم کارهای ارزشمندی هم از او دیدم که در آتلیه نگهداری میکرد و بسیار عالی بود. البته دختر با فرهنگی دارند که می دانم برای نگهداری آثار مادرش حتما کارهایی خواهند کرد.