«رایحه عشق» (The Scent of Love) عنوان کتاب تازهای است به زبان انگلیسی از «لیلی منجمی» که به تازگی از سوی انتشارات «آستین مکاولی» در لندن منتشر شدهاست.
لیلی منجمی نویسنده این رمان، کتاب خود را از بازگشت یک مرد ایرانی به تهران آغاز کردهاست.
مرد جوانی که در سال ۱۹۳۸ پس از گرفتن مدرک دکترای فیزیک در پاریس به ایران باز میگردد. آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا و تحولات سیاسی اجتماعی ۷۰ سال گذشته همپای قهرمانان و شخصیتهای داستان پیش میروند تا به سالها و روزهای دههٔ اخیر میرسد.
در گفتوگو با لیلی منجمی در لندن ابتدا از او خواستهایم که مختصری درباره تم اصلی رمان «رایحه عشق» بگوید:
لیلی منجمی: «رایحه عشق» رمانی است که در ۱۹۳۸ شروع میشود، توسط محمد امیری که تازه دکترای فیزیکش را از فرانسه گرفته و برمیگردد به مملکتش با امیدهای زیاد به قصد این که ازدواجی که منبعش عشق است انجام دهد و در تهران زندگی کند. محمد، خانم مورد علاقهاش را ملاقات میکند ولی مثل اینکه در سرنوشت آنها نبود که عشق را به دست بیاورند. آن طوری که این مرد مفهومی از عشق داشت.
بخش اول رمان رایحه عشق به حدود پنج سال پیش برمیگردد. اما در بخش دوم خواننده را به ۷۶ سال پیش میبرید. لحن توصیفی کتاب و کلوزآپهای دیروز و امروز، رمان را به مرز فیلمنامه نزدیک کرده. آیا با یک چنین پیشزمینه ذهنی دست به نوشتن زدید؟
هیچ نویسندهای بدش نمیآید کتابش را فیلم کنند؛ ولی آدم با عشق به سناریوی فیلم کتاب را شروع نمیکند. نویسنده معمولاً یک مقصودی دارد برای بیان داستانی که به وجود میآورد. مقصود من از نوشتن این کتاب این بود که قلبی که پر از عشق است هیچوقت خشم و نفرت درش جا نمیگیرد. در نتیجه آن شخص خیلی با زندگی و مسائل زندگیاش مثبتتر روبهرو میشود و آدمهایی که مثبت نیستند و منفیاند و همیشه از دیدگاه ناراحتکننده دنیا را میبینند، آخر سر هم خودشان محکوم میشوند به یک زندگی ناخوشایند.
در این کتابتان «رایحه عشق» در کنار قهرمانان داستان شاهد مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در ایران هستیم. چرا؟ انگیزه شما اصولاً از پرداختن به تحولات اجتماعی در این رمان چیست؟
من تا به حال چهار رمان نوشتهام و یکی از آرزوهای من در نوشتن و نگارش این کتابها که حقیقت را در یک زمانی که خیلی در تاریخ ایران مهم است حفظ کنم و هدیه کنم به آیندگان، به نسل آینده. برای اینکه در هر مملکتی که انقلاب میشود هم قتل و خشونت و بدی هست و هم نتیجههای مثبت دارد.
ما خیلی انقلاب دیدیم توی دنیا. انقلاب ایران هم همان عواقب را داشته؛ ولی هر انقلابی که اتفاق میافتد اثری که روی زندگی مردمانش میگذارد خیلی بستگی به فرهنگ آن مملکت و طرز فکر آن ملت دارد و من خیلی باعث افتخارم هست که بگویم من یک ایرانی هستم. برای اینکه واقعاً ایرانیها خیلی بردبارند و خیلی عاقلاند و خیلی خیلی نسبت به فرهنگشان غرور مثبت دارند. برای همین هم هست که همیشه ایرانی توی تاریخ هر وقت مقابل تحولاتی قرار گرفته آخر سر برنده شده.
در کتاب قبلی شما «درخت توت» (The Mullberry Tree) به مسئله تجاوز در ایران پرداخته بودید. قهرمان اصلی رمان هم یک زن بود و در «رایحه عشق» هم همینطور است. تا چه اندازه با شخصیت شمسی احساس نزدیکی دارید؟
شمسیها همیشه در اجتماع ما هستند. خانمی هم که در «درخت توت» آمده او هم یک نوع دیگر زن است در اجتماع ما؛ ولی در تمام کتابهای من شخصیتهای اصلیام خانمها هستند. من قصدم این نیست.
همهشان هم خانمهای خیلی قوی هستند. شمسی متاسفانه زنی قوی نبود ولی رز و نازی و کبری همه زنهایی بودند که تصمیم گرفتند زندگی را برای خودشان بسازند. این خصلت اصلی خانمهای ایرانی است. زن ایرانی در طول مدت تاریخ ما حتی سلطنت هم کرده. من خیلی دلم میخواهد که مردم خارج که برداشت خیلی منفی از خانمهای ایرانی دارند موقعی که کتاب مرا میخوانند آشنا شوند که نه، زن ایرانی بسیار قدرتمند است و از نظر مادری پشت یا ستون خانواده است.
شما همانطور که اشاره کردید تاکنون چهار اثر به زبان انگلیسی منتشر کردهاید. آیا در نظر دارید که به زبان فارسی هم ترجمه شوند یا ترجیح میدهید که اصولاً مخاطبان شما انگلیسیزبانها باشند؟
نه من خیلی دلم میخواهد که کتابهای من به فارسی ترجمه شوند. برای اینکه این داستانها بیشترش برای نسل آینده ایرانیها است؛ ولی متاسفانه در جوی که الان در ایران وجود دارد فکر نمیکنم اجازه بدهند کتابهای من به فارسی چاپ شود.