سال ۱۳۸۶ برای ادبيات ايران چگونه سالی بود؟
فرج سرکوهی در گفت و گو با راديو فردا، نگاهی دارد بر مهم ترين رويدادهای ادبی سال گذشته. آقای سرکوهی، بيش از يک دهه سردبيری مجله آدينه، يکی از مهم ترين ماهنامه های فرهنگی- ادبی پس از انقلاب را به عهده داشت.
آقای سرکوهی اگر بخواهيم وضعيت عمومی فرهنگی را در ايران در سالی که گذشت، به قول اهل سينما در يک لانگ شات يا نمای عمومی ببينيم ، اوضاع از چه قرار بود؟
سرکوهی: وضعيت فرهنگی کشور سه دهه است که تحت فشار و سانسور بوده، ولی به خصوص پس از اينکه آقای صفار هرندی زمام وزارت ارشاد را در دست گرفت، سياست برخورد امنيتی- نظامی با فرهنگ در سال گذشته گام های بسيار مهمی رو به جلو برداشت.
در حوزه ادبيات داستانی ايران البته در قياس با نمونه هايی خوبی که در دو دهه گذشته داشتيم، آيا رمان و مجموعه داستان کوتاه يا حتی داستان کوتاه مجزا در قالب نشريات منتشر شده است که قابل تأمل باشد؟
سرکوهی: واقعيت اين است که اگر شما تنها به صنعت نشر نگاه کنيد، جواب من نه است که جواب بسيار تلخی است. صنعت نشر ما در زمينه ادبيات خلاقه هميشه با بحران روبه رو بوده است. اين بحران هم به دليل پايين بودن تيراژ کتاب وپايين بودن ميزان کتاب خوانی در ايران و هم به دليل سانسور به وجود آمده است.
سال گذشته چند واقعه بزرگ در حوزه فرهنگ داشيم. پاک سازی کتاب خانه های عمومی که شش ماه پيش از اصفهان شروع شد و به اين ترتيب تصميم دارند که تمام کتاب خانه ها ی عمومی را از کتاب هايی که خودشان به کتابخانه ها داده بودند پاک سازی کنند.
- وضعيت فرهنگی کشور سه دهه است که تحت فشار و سانسور بوده، ولی به خصوص پس از اينکه آقای صفار هرندی زمام وزارت ارشاد را در دست گرفت، سياست برخورد امنيتی- نظامی با فرهنگ در سال گذشته گام های بسيار مهمی رو به جلو برداشت.
همچنين ايران در زمينه سه هنر داستان، تئاتر وشعر، در دوران جمهوری اسلامی با بزرگ ترين بحران خود در صد سال گذشته روبه رو بوده است.
در داخل کشور متأسفانه نمی توان به اثری اشاره کرد که با آثار خوب گذشته قابل مقايسه باشد، نه به اين دليل که ادبيات داستانی ما دچار فقر شده يا نويسندگان ما خلاقيت خود را از دست داده اند، بلکه به دليل سانسور گسترده ای است که در اين زمينه وجود دارد.
داستان عرصه زندگی است و نگاه سياسی حاکم بر ايران تنوع زندگی را بر نمی تابد.
در حوزه شعر چطور؟ آيا مجموعه قابل تاملی منتشر شد؟
سرکوهی: در زمينه شعر می توان به کتاب هايی اشاره کرد که آثار درخور توجهی هستند، مانند دو مجموعه آقای سپانلو، مجموعه شعرهای ساحلی، مجموعه شعر آقای حقوقی، نردبان اندر بيابان آقای ضيا موحد يا کتاب آقای بابا چاهی.
کتاب هايی که نام برديد متعلق به کسانی است که به لحاظ نام و نشان و سن و سال، شرايط تثبيت شده ای را پشت سر گذاشته اند، آيا فقط به خاطر نام و نشان به اين افراد اشاره کرديد يا درآثار نسل جوان تر اثر قابل توجهی وجود نداشته؟
سرکوهی: در نسل های جوان تر به خصوص چند سال قبل ما با موجی تازه مواجه شديم که يک بخش افراطی داشت. اين بخش افراطی، تعبير اشتباهی از پست مدرن و تقليل شعر به بازی های زبانی بود و می دانيم که هر جريان تازه ای يک بخش خار و خسک نيز دارد.
اما علی رغم تمام اينها، ديديم که اين نسل تحولی در شعر ايجاد کرد و توانست بخشی از بحرانی را که در دهه ۶۰ دامن گير شعر شده بود از بين ببرد و راه های پيموده نشده ای را بپيمايد و رگه هايی از شعری که قابل مقايسه با شعر فارسی فاخر دهه ۵۰-۴۰ نبود ارائه دهد.
اما متأسفانه در دو سه سال گذشته اين موج چيز جديدی از خود نشان نداد. نسل جوان خوب شروع کرد، ولی چون پشتوانه فرهنگی نداشت و وجود سانسور نيز باعث عدم ارتباط با جهان و عدم ارتباط با مخاطب که مهم ترين مسئله است می شود، از ادامه درخشش خود باز ماند.
نوآوری، خلاقيت و استعداد که لازمه هر کار هنری است تنها بخشی از کار است و دانش، سواد، فرهنگ و تجربه هم بخش مهم ديگری است.
من اميدوارم اين يک دوره تأمل و باز انديشی تجربه ها باشد و بعد شاهد رشد و شکوفايی مجدد اين نسل باشيم.
البته آسيب شناسی اين ماجرا امری چند وجهی و پيچيده است که در يک مصاحبه کوتاه راديويی نمی گنجد. بنا بر اين از اين بحث که بگذريم مجلات، ماهنامه ها و فصلنامه ها ی ايران هميشه بار کمبود يا نبود نشر ادبی در قالب کتاب را بر دوش کشيده اند. وضعيت اين بخش را در سال گذشته چگونه ارزيابی می کنيد؟
سرکوهی: وقتی عامل سانسور تشديد می شود و از حد معمول می گذرد و به برخورد امنيتی با فرهنگ کشيده می شود، مجلات هم بی نصيب نمی مانند.
تيراژ مجلات فرهنگی در مقايسه با دهه ۷۰-۶۰ که آدينه و دنيای سخن منتشر می شد بسيار کاسته شده ومثلا از پنجاه هزار به دو هزار رسيده است.
- ايران در زمينه سه هنر داستان، تئاتر وشعر، در دوران جمهوری اسلامی با بزرگ ترين بحران خود در صد سال گذشته روبه رو بوده است.فرج سرکوهی
همچنين تنوع موضوعی و ديدگاهی آنها کم شده و ما نمی توانيم مجله فرهنگی پيدا کنيم که ديدگاه ها و مکاتب گوناگون ادبی را مطرح کند. جامعه نيز تغيير کرده و کارکردهايی که مجلات فرهنگی در آن زمان داشتند و می توانستند به فضای فرهنگی غير حکومتی تبديل شوند، اکنون نمی توان انتظار چنين کارکردی را از يک مجله فرهنگی داشت زيرا انتظار جامعه چيز ديگری است که شکل آن هنوز مشخص نيست، به عنوان مثال اگر در حال حاضر آدينه را هم با شکل و شمايل گذشته چاپ کنيم موفق نخواهد بود.
کسانی که هنوز در ايران کار فرهنگی می کنند نتوانسته اند شکل مناسب زمانه را به وجود آورند.
به عنوان يک ناظر فرهنگی، اگر بخواهيد از چند واقعه که سال قبل، مستقيم يا غير مستقيم بر حوزه ادبيات تأثير گذاشته اند نام ببريد، از چه حوادثی ياد می کنيد؟
سرکوهی: می توانيم خوشحال باشيم که در سال گذشته چند کتاب چاپ شد هر چند با سانسورهمراه بود.
کتاب ملکوت بهرام صادقی که از شاهکارهای بزرگ ادبيات ماست و پس از چند سال هرچند با سانسور اما بالاخره اجازه انتشار يافت.
خدای عقرب اثر ويليام گلدينگ با ترجمه احمد ميرعلايی دوباره چاپ شد که ترجمه های ديگری هم دارد ولی ترجمه ميرعلايی بهترين است.
در زمينه مردم شناسی در ايران کتاب های خوبی چاپ شد مانند حماسه های مردم بلوچ،افسانه دهستان برزرود با تنظيم و گردآوری کاظم سادات اشکوری، مجموعه صبحی و يا مشکين نامه که متعلق به يک نقّال بنام تهران است.
همچنين در زمينه نقد ونظريه ادبی، کتاب بيگانگی در آثار کافکا کار آقای فلکی چاپ شد و اولين باری است که يک ايرانی تحقيق علمی جدی می کند و يا کارآقای کوشان فراسوی متن ، فراسوی شگرد در مورد ايبسن چاپ شد.
در زمينه تصحيح متون، شاهنامه خالقی مطلق را داريم که نسخه بسيار مهمی است و همه متخصصين معتقدند که اين بهترين کاری است که از هفتصد سال پيش که مستوفی شروع کرد به تصحيح شاهنامه تا به حال وجود داشته است.
در همين زمينه آقای شفيعی کدکنی نيز بر روی تصحيح عطار کار می کند وبه زودی می توانيم يک نسخه معتبراز آثار عطار در دست داشته باشيم.
يا چاپ سخنرانی های آقای فرديد، يا تصحيح متون که دوباره در ايران جان گرفته اگرچه هميشه زمانی به تصحيح ادبيات کلاسيک پرداخته می شود که فضا برای فعاليت های ديگر باز نيست.
اما متأسفانه در کنار اين وقايع خوب، بر می خوريم به توقيف ترجمه آقای سيد حسينی از کتاب بهانه و بهانه های تازه اثر آنده ژيد، توقيف مرگ سيمرغ که خاطرات به آذين است، توقيف کتاب روسپيان ماليخوليايی من مارکز که ماجرا به مطبوعات بين المللی هم کشيد.
در ميان اين وقايع، مهم ترين آن، محاکمه يعقوب يادعلی را داشتيم که محاکمه يک نويسنده برای اولين بار به جرم نوشتن داستان و رمان در ايران است. البته قبلا هم نويسندگان تحت فشار بودند و آقای مختاری و آقای پوينده در قتل های زنجيره ای کشته شدند يا کانون نويسندگان هميشه سرکوب شده است. ولی اينکه يک نويسنده را به طور رسمی و علنی در يک دادگاه محاکمه و به زندان محکوم کنند آن هم به اتهام اين که يکی از قهرمانان داستانش حرفی زده که توهين تلقی می شود و اعتقاد واقعی خود نويسنده هم نبوده مثل اين است که مولوی را به اتهام حرف های شبان در داستان موسی و شبان محاکمه کنيم و بگوييم مرتد است.
اين مسئله نشان می دهد که چقدر برخورد امنيتی با داستان، ادبيات و فرهنگ حاد شده است و نويسندگان و هنرمندان ما با چه شرايط سختی زندگی می کنند. برخورد وزارت ارشاد با هنر، نشان می دهد که چرا در ايران آثار خوب کمتر خلق می شود.
دربين ادبياتی که ايرانيان مقيم خارج از کشور در حوزه شعر و داستان توليد کرده اند به چه کارهايی می توانيد اشاره کنيد؟
سرکوهی: به نظر من بهترين اثر، رمان بر فراز مسند خورشيد نوشته نسيم خاکسار است که رمان بسيار خوبی است. از رمان های آقای کوشان و آقای زراعتی و آقای قاسمی هم می توان نام برد. همچنين قصه بسيار زيبايی از اکبر سردوزامی خواندم که واقعا محشر بود.
کارهای تحقيقی خوبی هم در خارج انجام می شود که تعدادی از آنها در ايران چاپ شده است مانند کتاب روشنفکری و روايت یأس و اميد آقای ميرسپاسی که توسط آقای عباس مخبر ترجمه شده وپارسال ترجمه فارسی آن چاپ و منتشر شد.