در بخش اول به نحوی جامع و مختصر به مشکلات ساختاری قدرت سیاسی در ایران، تقلای تغییر، و نظریه اصلاح از درون پرداختیم. در این بخش با ارایه نمونههایی که عملاً نشان میدهد دولت روحانی نتوانسته است با چالشهای درونی موجود مقابله کند به بحث ادامه میدهیم. به علت تداخلهای بیحد و مرز سیاستهای داخلی در سیاست خارجی ایران، آنچه در دو سال اخیر شاهد آن بودهایم حاکی از آن است که مجریان سیاست خارجی روحانی در زنجیر محدودیتهای کمرشکنی بودهاند که علیرغم نشانههای خوشبینانه، پایان کار را به سمت نتایج بیمقدار و حتی منفی هدایت کرده است. علاوه بر مساله اتمی و رابطه با غرب، ورود ایران در چند صحنه مهم منطقهای از موارد مسالهبرانگیز سیاست خارجی ایران است که ذیلاً به آن اشاره میشود:
عربستان
در بهمن ماه سال ۱۳۹۳ پس از درگذشت ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی بلافاصله سخنگوی وزارت خارجه درگذشت وی را تسلیت و اعلام کرد وزیر امور خارجه به نمایندگی از طرف دولت در مراسم رسمی دربار سعودی شرکت خواهد کرد. چنین فرصتهایی به لحاظ دیپلماتیک فرصتهایی به ظاهر خنثی تلقی میشوند که در عین حال یک دیپلمات کارکشته میتواند آن را تبدیل به یک فرصت طلایی برای کشور خود کند. ظریف در همان زمان درگیر مذاکرات هستهای در سوییس بود. واکنش اولیه وی حاکی از این بود که اعلامیه وزارت خارجه عملی خواهد شد. اما در فاصله کوتاهی موضع وزارت خارجه تغییر کرد و نهایتاً به این بهانه که با برنامه دیگری تداخل پیدا کرده است سفر ظریف منتفی و به جای او یکی از دیپلماتهای وزارت خارجه راهی ریاض شد. اشاراتی که در حاشیه این رویداد از محافل اصولگرایان مطرح شد در این خلاصه میشود که حتی یک دیپلمات درجه دو هم برای چنین مراسمی زیادی است!
به این ترتیب فرصتی که میتوانست شروع مناسبی برای گفتوگو پیرامون روابط ایران و عربستان باشد از دست رفت. متعاقب آن حوادث یمن دو کشور را تا حد جنگ مستقیم رو در روی هم قرارداد. کار به جایی کشید که حتی سعودیها به تکرار تهدیدهای آمریکا و اسرائیل آن هم در زمانی که دیگر دو کشور اخیر کمتر آن را تکرار میکنند دست زدند و سفیر عربستان در لندن (دوشنبه ۱۸ خرداد) گفت اگر ایران به توافق بیچون و چرا بر سر مساله اتمی نرسد برای عربستان «تمام گزینهها روی میز است»!(گویا سفیر فراموش کرده بود که تا چند وقت پیش عربستان اصولاً با اصل توافق مخالف بود). به هر صورت موضعگیری عربستان نسبت به ایران هرچه که باشد نشان از عدم موفقیت سیاست خارجی ایران در قبال یک همسایه مهم است.
عراق و سوریه
در نگاه اول به خاطر تهاجم وحشیانه و حضور گروه موسوم به حکومت اسلامی (داعش) به عنوان دشمن مشترک هر سه کشور سوریه، عراق و ایران، چنین تصور میشود که سیاست خارجی ایران در قبال دو کشور عراق و سوریه باید مشابه باشد. اما در واقع چنین نیست. حمایت ایران از سوریه جنبههای استراتژیکی دارد و سوریه برای تهران به عنوان پل ارتباطی با لبنان و حمایت درازمدت از حزبالله اهمیت دارد. علویتبار بودن بشار اسد کمترین ارتباطی با نظام دینمدار جمهوری اسلامی ندارد کما اینکه اصولاً مناسبات ایران و سوریه در زمان حافظ اسد پدر بشار اسد آغاز شد و علت آن دشمنی حافظ اسد با صدام حسین بود نه دوستی با ایران شیعهمذهب – حافظ اسد شخصاً ضددین بود.
در حال حاضر سوریه از ایران کمک های نقدی، کالا و تسلیحات میگیرد و خارج از محدوده بسته خانوادگی اسد، ایران پایگاه و حمایت عمدهای را در داخل سیستم بشار اسد ندارد. چنانچه رژیم بشار سقوط کند و یا اگر یک دولت فراگیر و ائتلافی قدرت خانوادگی بشار اسد را از میان ببرد، نفوذ ایران در سوریه محدود و با خطر عمدهای روبرو میشود. حضور ایران در سوریه بیشتر در سطح کارشناسان امنیتی و مشاوران نظامی است و دینمداری جمهوری اسلامی در مناسباتش با سوریه رنگ مشخصی ندارد و حتی در مواقعی به شدت عملگرا میشود.
در حالی که مناسبات ایران با عراق شرایط دیگری را دنبال میکند. علایق تاریخی و مذهبی ایران در عراق ریشهدار و بین روحانیت ایران و عراق روابط تاریخی و عمیقی وجود دارد. در خلال جنگ هشت ساله با عراق بسیاری از زمامداران فعلی عراق در ایران پناهنده و مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران بودند. پس از حمله نظامی آمریکا به عراق درسال ۲۰۰۳ با بازگشت این پناهندگان به عراق و علیرغم اشغال خاک عراق توسط نیروهای ایالات متحده نفوذ سیاسی ایران در عراق بیشتر و عمیقتر شد.
امروز سیاست خارجی آقای روحانی اصولاً ابتکار عملی در ارتباط با عراق در اختیار ندارد و تنها دنبالهرو خطوطی است که حلقه مرکزی تصمیمگیری با مشارکت سران نظامی و سپاه ترسیم میکند. به این اعتبار حتی اگر مداخله نظامی و مشارکت ایران در مبارزه با داعش در ذات خود امکانات وسیع همگرایی بین ایران و غرب را گسترده میکند، روحانی قادر نیست آن را تبدیل به اعتبار برای سیاست خارجی خود کند و به همین دلیل امکان همگرایی با غرب در مبارزه علیه حکومت اسلامی در خاک عراق وجود ندارد.
اتحادیه اروپا
اتحادیه اروپا در شکل فعلی آن از سال ۱۹۹۳ تشکیل شد و هر روز به انسجام و یگانگی بیشتری در اتخاذ تصمیمات خود نائل آمد. در جهت معکوس این انسجام داخلی و خارجی در اروپا، جمهوری اسلامی ایران همچنان کوشش کرده است از طریق نزدیکی به یکی از قدرتهای اروپایی برای تأثیرگذاری به کلیت آن استفاده کند. در این راستا زمانی به فرانسه، یا ایتالیا و یا هلند و آلمان نزدیک شده است. در این اواخر بهخصوص در خلال هیجده ماهی که از مذاکرات با ۱+۵ میگذرد کوشش ایران این بوده است که با نزدیکتر شدن به اعضای اروپایی بر تصمیمات آمریکا تأثیرگذار باشد. این سیاست دو نقص عمده داشته و دارد:
- اول آنکه ایران به دلیل مشکلات ساختاری اصولاً نمیتواند حتی در شرایط برابر با ساختارهای باز و دموکراتیک همکاری و یا از حد و حدود مشخصی فراتر برود. به همین دلیل سیاست نزدیکی ایران به اروپا همراه با حزم و احتیاط است و هروقت که احساس کند نظام سیاسی اسلامی نمیتواند خواستههای متقابل را هضم و جذب کند، کل روش اتخاذ شده را تعطیل میکند. در مقابل اروپا که تا حدودی با ایران نرمش به خرج میدهد وقتی به مسائل مربوط به دموکراسی و حقوق بشر برخورد میکند و خود از طریق ایرانیتباران اروپایی تحت فشار قرار میگیرد ناچار به عقبنشینی میشود. و درنتیجه به خاطر چنین مقولههایی کار همگرایی ایران و اروپا بدون اینکه سر انجام ملموسی داشته باشد در نیمه راه رها میشود.
سفر نمایندگان اروپایی به ایران معمولاً از بُعد وعدهها غنی و از منظر اجرایی ضعیف و یا بینتیجه است. برای نمونه حاشیههای آخرین گروه پارلمان اروپایی به تهران توجه جهانیان را به خود برانگیخته است. از یک طرف این سفر به خاطر پوشش خانم ماریچه اسخاکه نماینده هلند در پارلمان اروپا و از طرف دیگر به خاطر برهم خوردن کنفرانس مطبوعاتی هیات در پایان سفر مسالهساز بوده است. آیا این سفر دستاوردی هم در جهت تغییرات محسوس در سیاست داخلی و حقوق بشر یا سیاست خارجی (عمدتاً مذاکرات ۱+۵) داشته است؟ آیا این سفر تأثیر مستقیمی بر مطالبات حقوق بشری مردم داشته است؟ آیا آنچنان که بعداً خانم اسخاکه درگفتوگو با رادیو فردا مطرح کرده است میتوان امیدی به تغییر در سیاست های قضایی و محدود کردن حکم اعدام در ایران داشت؟
آنچه پای دستگاه سیاست خارجی را به این ماجرا میکشاند محتوای افشا نشده مذاکرات است. چه مذاکراتی صورت گرفته که صحبت درباره آن با نمایندگان رسانهها نامناسب و موجب دخالت نیروهای امنیتی شده است؟ منع نشست مطبوعاتی در تهران که نمیتواند مانع صحبت کردن در مورد محتوای آن در خارج از کشور بشود. پس چه چیزی دراین رابطه وجود داشت که میبایستی با آن برخورد امنیتی صورت گیرد؟ آیا قضیه فقط پوشش خانم اسخاکه بوده که عکس وی در لباس کاملاً غربی با رئیس مجلس شورای اسلامی فضای مجازی را پر کرده است؟
سفرهای مشابه نمایندگان اروپایی در گذشته نیز به جنجالها و نهایتاً به انتقاد از سیاست خارجی دولت روحانی انجامید. برای مثال درآذرماه ۱۳۹۳ هیات پارلمانی اروپا در داخل سفارت یونان با نسرین ستوده و جعفر پناهی ملاقات و جایزه ویژه حقوق بشر پارلمان اروپا را که یک سال پیشتر به انها اهدا شده بود به این دو نماد اپوزیسیون داخلی تحویل دادند. در آن زمان هر دو نهاد مجلس شورای اسلامی و وزارت امور خارجه یکدیگر را متهم و مسئول این رویداد دانسته و از اینکه چگونه ملاقات با شهروندان ایرانی در سفارت خارجی و توسط اعضای پارلمان اروپا برنامهریزی و اجرا شده بود ابراز بیاطلاعی کردند. آشکار است که وزارت خارجه اجازه ورود به کشور را صادر میکند ولی سایر نهادها میتوانند متقاضی صدور چنین اجازهنامههایی باشند. در نهایت دستگاه اجرایی یعنی دولت آقای روحانی بود که متهم به سهلانگاری در بخش ملاقات های غیررسمی شناخته شد.
ناگفته پیداست طراحان سیاست خارجی ایران این اقدام را در جهت نشان دادن آزادیهای فردی در ایران انجام دادند ولی نتوانستند از آنچه که انجام گرفته دفاع موثری به عمل بیاورند و در عمل یک امتیاز منفی برای سیاست خارجی ایران به حساب آمد. پارلمان اروپا نیز توانست با کسب اطلاعات دست اول و صحبت مستقیم با اپوزیسیون نتیجه بگیرد که علیرغم تمایل مصلحتطلبانه آقای روحانی وی قادر نیست از شبکه تارعنکبوتی سیاست داخلی پا را فراتر گذارده فضای سیاسی کشور را باز کند. چنین نشانههایی برای پارلمان اروپا و ناظران خارجی کافی است که روی امکان بر قراری رابطه با ایران حساب باز نکنند و در عین حال اپوزیسیون خارجی و ایرانیتباران مخالف نظام اسلامی را نیز در موضعگیریهای خود تقویت میکند.
دهم تیر ماه مهلت مذاکرات نهایی برای رسیدن به توافق جامع اتمی ایران با ۱+۵ است. اگر ایران بتواند به چارچوب اجرایی قابل قبولی برسد این تاریخ که یک ماه زودتر از پایان دوسال اول ریاست جمهوری حسن روحانی (۱۵ مرداد) است میتواند بزرگترین دستاورد دوران ریاست جمهوری وی باشد به همان ترتیب که میتواند برای رئیس جمهوری آمریکا یک دستاورد مهم تلقی شود. سئوال اساسی اینجا است که آیا شبکه اصولگرایان ضدتغییر باز هم قادر خواهند بود جلوی تغییرات ساختاری و برداشتن گامهای سازنده به جلو را بگیرند؟ نشانههای موجود امکان چنین تغییراتی را تایید نمیکنند و حتی اگر توافقی در کار باشد در محاق شرایط نا مطلوب خواهد بود.
در بخش بعدی ارزیابی کارنامه دو ساله روحانی عمدتاً به روابط ایران و آمریکا و سایر مسائل منطقهای که تابعی از این روابط است خواهیم پرداخت. (ادامه دارد).
....................................................................................................
نظر نویسنده الزاما دیدگاه رادیو فردا را بازتاب نمیدهد.