در قسمتهای پیشین (قسمت اول – قسمت دوم – قسمت سوم – قسمت چهارم – قسمت پنجم) تاریخچه حضور ارمنیها در آسیای صغیر، خشونتها علیه این اقلیت قومی و همچنین کوچ اجباری و نسلکشی ارمنیها و انگیزههای ترکان جوان برای این اقدامات را در جریان جنگ جهانی اول بررسی کردیم. این قسمت به مناقشه بر سر اصطلاح «نسلکشی» اختصاص دارد.
یکی از ابعاد کلیدی آنچه در سال ۱۹۱۵ میلادی در عثمانی رخ داد، اصطلاحی است که ارمنیها مصرند برای توصیف این قتلعام استفاده شود، اما دولت ترکیه آن را نمیپذیرد: Genocide؛ اصطلاحی در زبان انگلیسی که در دهه ۴۰ میلادی و میانه جنگ جهانی دوم، توسط یک حقوقدان لهستانی به نام رافائل لمکین ابداع شد.
لمکین برای ابداع این اصطلاح، دو واژه لاتین جنو به معنای نژاد یا مردم را با سایدر به معنای کشتن درآمیخت و این واژه را ساخت که در فارسی به «نسلکشی» ترجمه شده است.
دولت ترکیه در موضعگیری رسمی، مصر است که به رغم ناگوار بودن قتلعام ارمنیان در جنگ جهانی اول، آنچه رخ داده، واجد شرایط اصطلاح سیاسی Genocide نیست.
جی وینتر، استاد دانشگاه ییل، استدلالهای مخالفان استفاده از این واژه برای قتلعام ارمنیان را چنین شرح میدهد:
«ترکها سه استدلال دارند. اول از همه اینکه همه ارمنیها کشته نشدند، به ویژه ارمنیهای غرب کشور و اطراف قسطنطنیه.
استدلال دوم آنها طرح مساله وضعیت مهآلود جنگ است و میگویند در آن مقطع، موضوع مرگ و زندگی عثمانی مطرح بوده و برای هر دو طرف درگیر، فجایعی رخ داده. از جمله به رویدادهای وان و کشته شدن ترکها توسط ارمنیهای مسلح اشاره میکنند.
استدلال سومشان هم این است که اصولا ارمنیها، به ویژه زنان این فرصت را داشتند که دینشان را تغییر دهند و از مرگ نجات یابند.
بر اساس این سه استدلال معتقدند که نسلکشی واژه درستی نیست.»
اما در عین حال از زمان آتاتورک در یکصد سال پیش تا همین امروز، مقامهای دولتی ترکیه علیه سیاستهای «سه پاشا» در برابر ارمنیها سخن گفتهاند و آنچه رخ داده را با واژهها و توصیفاتی دیگر مانند «فاجعه» یا «اقدام غیرانسانی» نکوهش کردهاند.
ترکها سه استدلال دارند. اول از همه اینکه همه ارمنیها کشته نشدند، به ویژه ارمنیهای غرب کشور و اطراف قسطنطنیه.جی وینتر
آنها از واژههای دیگر در موضعگیریهای رسمی استفاده میکنند: مانند Massacre به معنای کشتار. که به طور کلی به کشتارهای گروهی اطلاق میشود.
چرا این موضعگیریها برای ارمنیها کافی نیست؟
بارلو در ماگردچیان رئیس جامعه مطالعات ارمنی در آمریکا چنین پاسخ میدهد:
«در حال حاضر در سازمان ملل کنوانسیون نسلکشی وجود دارد و نسلکشی یک اصطلاح حقوق بینالملل با معنایی دقیق و روشن است.
این موضوع از یک زاویه از این جهت برای ارمنیها اهمیت پیدا کرده که جمهوری ترکیه، به شکل فعالانهای وقوع نسلکشی را تکذیب میکند. این کار، بازنویسی و تحریف تاریخ است. آنها که نسلکشی را تکذیب میکنند گاهی مدعی میشوند که اصولا جمعیت ارمنیها در آناتولی چندان زیاد نبوده است.
برای ارمنیها این موضوع یک وظیفه اخلاقی است. این وظیفه اخلاقی زنده نگاه داشتن یاد خویشاوندانی است که در جریان این نسلکشی کشته شدهاند. اگر یاد آنها به کلی فراموش شود، تاریخ ارمنیها در آناتولی به کلی محو و نابود میشود. بخش زیادی از جایی که الان کشور مدرن ترکیه است، مناطقی است که ارمنیها زندگی میکردهاند.»
اما فعالیتهای ارمنیها برای به رسمیت شناخته شدن وقایع سالهای جنگ جهانی اول به عنوان یک نسلکشی، فعالیتهایی مداوم از فردای وقوع این قتلعام نبوده است.
در واقع جمعیت اصلی ارمنیان در قفقاز خیلی زود کشور مستقل خود را از دست دادند و ارمنستان ظرف دو سال به یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.
در این دوران ارمنیها در برابر آنچه در آناتولی رخ داد سکوت کردند یا مجبور به سکوت شدند. به مدت ۵۰ سال. تا سال ۱۹۶۵ میلادی که در پنجاهمین سالگرد قتلعام، در یک تظاهرات استثنایی و بیسابقه در ایروان، خواستار به رسمیت شناخته شدن نسلکشی ارمنیان از سوی اتحاد جماهیر شوروی شدند.
مایکل بابلیان، نویسنده کتاب «کودکان ارمنستان» آنچه در شوروی رخ داد و آنچه را امروز خواسته ارمنیان است، چنین شرح میدهد:
«برای ارمنیها که تلاش کردند موضوع را در ۱۹۶۵ احیا کنند، مساله اصلی یادآوری وعدههایی بود که بعد از جنگ جهانی اول به آنها داده شده بود. اینکه مقصر اعلام شود. ادعاهای ارضی آنها بررسی شود و مسئولین نسلکشی محاکمه شوند. مساله این بود که دنیا نسلکشی ارمنیها را به کلی فراموش کرده بود و اصلا برای بسیاری مهم نبود که در جنگ جهانی اول چه رخ داده. دنیا اسیر جنگ سرد بود.
از آنجا ارمنیها کمپینی شروع کردند تا به دنیا یادآوری کنند که چه اتفاقی رخ داده. و این کاری است که در ۵۰ سال اخیر در حال انجامش هستند. ضمن اینکه اگر ترکیه میپذیرفت که نسلکشی رخ داده، برای ارمنیها دیگر اهمیتی نداشت که باقی دنیا چه فکری میکنند.
اما اتفاقی که افتاد این بود که ترکیه به شکل فعالی، وقوع نسلکشی را تکذیب کرد. ارمنیها یک جمعیت کوچک آوارهای بودند که حتی تا سال ۱۹۹۱ کشور خودشان را هم نداشتند. برای همین ناچار شدند که به سراغ کشورهای دیگر بروند تا آنها وقوع نسلکشی را به عنوان یک حقیقت تاریخی بپذیرند.
اگر شما بپرسید که چرا ارمنیها اینقدر فعالند تا همه به این واقعه بگویند نسلکشی؟ پاسخ این است که به ترکیه فشار بیاورند تا آنها هم بپذیرند.»
هویت مدرن شهروندان ترکیه
فارغ از استدلالهایی که دولت ترکیه برای تکذیب وقوع نسلکشی در جنگ جهانی اول مطرح میکند، در نگاه برخی مورخین رابطه وقایع آن سالها با روال تاسیس کشور ترکیه و تاثیر شخصیتهای مهم آن دوران بر هویت مدرن شهروندان ترکیه، یکی از دلایلی است که ترکها علاقهای به طرح آن ندارند، اما عملا به یکی از عوامل پافشاری دولت ترکیه در رد «نسل کشی» بدل شده است.
نسلکشی، قتلعام، کشتار گروهی، کوچ اجباری یا حتی جنگ داخلی و مقابله با دشمن خارجی و اقتضائات مرگ و زندگی یک جنگ جهانی، به هر شکل که وقایع آن سالها را توصیف کنیم در یک حقیقت تغییری ایجاد نمیکند. اینکه پیش از ۱۹۱۵، ارمنیها با جمعیتی میلیونی یکی از اصلیترین اقلیتهای قومی کشوری در ابعاد جغرافیایی ترکیه امروز بودند، و امروز نیستند.
جی وینتر، درباره رابطه وقایع این سالها و استقلال ترکیه مدرن میگوید: «مساله این است که نازیها میراثی برجای گذاشتند که جمهوری فدرال آلمان آن را پذیرفت و تاوانش را هم پس داد. اگر ترکیه بپذیرد که نسلکشی رخ داده، اول از همه مساله تاوان و غرامت مطرح خواهد شد. نکته دیگر که اهمیت زیادی دارد این است که شهروندان ترکیه به روند تاسیس کشورشان افتخار میکنند. نه فقط اینکه اروپاییها را شکست دادند بلکه روایت ملی استقلال که حالا برایشان ابعاد اساطیری یافته، بسیار مهم است. هرگونه ارتباط میان آن قهرمانان ملی و یک نسلکشی برای ترکیه بسیار تحقیرآمیز است. آنها نمیتوانند قبول کنند ارتش عثمانی یعنی همان ارتشی که در نهایت آتاتورک با آن موفق شد در جنگهای غرور آفرین استقلال پیروز شود، ارتشی است که مرتکب یک نسلکشی هم شده است. آنها میگویند فاجعه رخ داده. متاسف هستند. اما حاضر نیستند از این اصطلاح که از نظر سیاستمداران و رهبران ترک، با نازیسم پیوند خورده استفاده کنند.»
اما در آنسوی بحث، ۱۹۱۵ میلادی و آنچه بر ارمنیان در موطنشان گذشت، از نظر برخی پژوهشگران ارمنی، نقطه عطفی بسیار مهم در تاریخ این ملت است؛ جایی که سرنوشت تاریخی قومی از سرزمینی که طی قرنها در آن ریشه دوانده بودند برای همیشه از آن سرزمین جدا شد. از ۱۹۱۵ ارمنیها به سویی رفتند ... سرزمینشان به سویی دیگر.
ریچارد هوانیسیان از این لحظه تاریخی و تاثیرش را بر هویت مدرن ارمنی میگوید:
«نسلکشی ارمنیها، نطقه عطف تاریخ ارمنیهاست. چرا که آنها برای نخستین بار در تاریخ به کلی سرزمین خود را از دست دادند. ارمنیها دورههای رنج بسیاری را تجربه کرده بودند. مثلا در دوره شاهعباس، در جریان جنگهای ایران و عثمانی بر سر فلات ارمنی، هزاران هزار ارمنی کشته شدند، به بردگی گرفته شدند یا ناچار شدند بگریزند، اما همیشه به اندازه کافی عدهای باقی میماندند تا بتوانند جامعه ارمنی را بازسازی کنند.
تفاوت ۱۹۱۵ در این است که ارمنیها برای نخستین بار به کلی از بین رفتند و بازماندگان هم آواره شدند. تراژدی بزرگتری در تاریخ ارمنیها رخ نداده است. هماکنون نسلهای چهارم و پنجم آن آوارگان با سرعت در حال از دست دادن ارتباطشان با فرهنگ و سرزمین نیاکانشان هستند و تکذیب نسلکشی توسط دولت ترکیه هم موجب شده تا عملا فاجعه برای ارمنیها ادامه پیدا کند.»
نسلکشی، قتلعام، کشتار گروهی، کوچ اجباری یا حتی جنگ داخلی و مقابله با دشمن خارجی و اقتضائات مرگ و زندگی یک جنگ جهانی، به هر شکل که وقایع آن سالها را توصیف کنیم در یک حقیقت تغییری ایجاد نمیکند. اینکه پیش از ۱۹۱۵، ارمنیها با جمعیتی میلیونی یکی از اصلیترین اقلیتهای قومی کشوری در ابعاد جغرافیایی ترکیه امروز بودند، و امروز نیستند. به کلی نیستند ...