در بخشهای پیشین شنیدیم که روسیه و بریتانیا بی طرفی ایران را در جنگ جهانی اول نادیده گرفتند و ایران را اشغال کردند. همچنین شنیدیم که اشغال ایران به ویژه در جنوب با مقاومت مسلحانه گروهی از مردم روبهرو شد. این قسمت به فعالیت نظامی بریتانیا در ایران، تشکیل «پلیس جنوب» و ابعاد قحطی ناشی از این فعالیتها اختصاص دارد.
بریتانیاییها در همان نخستین سال جنگ، رئیسعلی دلواری را کشتند و مقاومت مسلحانه اهالی تنگستان را درهمکوبیدند، اما این پایان درگیریها نبود. نه تنها هرازگاهی گروهی از ایرانیانی که تفنگ به دست گرفته بودند در برابر قوای اشغالگر، قد علم میکردند که در بخشهایی از کشور، در غیاب قوای نظامی قدرتمند و فراگیر، ناامنی و هرج و مرج روبهگسترشی دیده میشد.
در واقع هر چه از آغاز جنگ میگذشت، آتش این جنگ بر خرمن نابسامانیهای روبهگسترش، برافروختهتر میشد. سومین دوره مجلس شورای ملی در نیمه راه تعطیل شده بود. عدهای از رجال مهم سیاسی پایتخت را ترک کرده بودند. دولت تسلطی بر اراضی خارج از پایتخت نداشت. روسها در شمال، عثمانی در غرب و بریتانیا در جنوب، همه بخشهایی از کشور را اشغال کرده بودند و در جریان جنگی جهانی، در خاک ایران با هم میجنگیدند.
این در حالی بود که بریتانیا مصمم بود جنوب ایران را امن و آرام نگاه دارد. نفت مورد نیاز برای سوخت نیروی دریایی این کشور از جنوب ایران تامین میشد.
و ایران، یک منطقه ضربهگیر کلیدی برای هند بود؛ جایی که «جواهری بر تاج امپراتوری بریتانیا» توصیف میشد.
راه حل بریتانیا، تشکیل یک قوای نظامی ویژه در مناطق اشغالی بود؛ چیزی شبیه به قوای قزاق که در شمال تشکیل شده بود و متشکل بود از سربازان ایرانی با فرماندهان روس.
بریتانیاییها هم تصمیم گرفتند نسخه دیگری از قوای وابسته را تشکیل دهند. نتیجه سربازگیری و آموزش این سربازان در جنوب، نیرویی بود با یوتیفورم آبی، آرم شیر و خورشید و نامی متفاوت: South Persia Rifles – به معنای تفنگداران جنوب ایران. که در میان بریتانیاییها به SPR و در میان ایرانیان به «پلیس جنوب» معروف شد.
یرواند آبراهامیان مورخ ساکن نیویورک، درباره اهمیت «پلیس جنوب» در تاریخ جنگ جهانی اول میگوید: «این نیرو از نظر اندازه، چندان بزرگ نبود، ولی از آنجایی که ایران ارتشی در اختیار نداشت، به نسبت، نیروی بسیار مهمی بود. این نیرو جادههای جنوب کشور را به ویژه از اصفهان و شیراز به سوی خلیج فارس، کنترل میکرد. و در واقع توسط تشکیلات حکومت بریتانیا در هند اداره میشد و افسران بریتانیایی تشکیلات این کشور در هند، تفنگداران جنوب ایران را اداره میکردند. سربازان و درجات پایین این نیرو، ایرانیان بودند اما افسران غالبا از هند میآمدند.»
بدین ترتیب با تشکیل «پلیس جنوب»، اگر ایرانیان مصر بودند که با تشکیل گروههای مسلح خودجوش در برابر بریتانیاییها مقاومت کنند، ابتدا باید به جای سربازان بریتانیایی با سربازان ایرانی میجنگیدند که حقوقبگیر بریتانیا بودند.
و چنانکه رکسان فرمانفرمائیان، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج میگوید، بعد از اینکه در زمستان سال ۱۲۹۴ خورشیدی، این نیروی نظامی تشکیل شد، درگیری چندانی میان این نیرو و گروههای مسلح محلی رخ نداد، به جز اینکه اصولا پلیس جنوب برای کنترل مناطق نفتخیز، سیاستهای دوگانهای در پیش گرفت.
خانم فرمانفرمائیان میگوید: «پلیس جنوب بر روی حفاظت از تاسیسات نفتی متمرکز بود و در این مناطق دو بازیگر بسیار قدرتمند حضور داشتند: یکی ایل بختیاری و دیگری شیخ خزعل که مدعی حکومت بر مناطقی بود که نفت در آنها کشف شده بود. هر دو نیرو، حمایت چندانی از شاه و حکومت مرکزی نمیکردند و به اندازه بسیار زیادی خودمختار عمل میکردند. ضمن اینکه هیچ علاقهای به دخالت حکومت مرکزی در مناطق تحت نفوذ خود نداشتند. همزمان حمایت آنها برای حفظ امنیت مناطق نفتخیز مهم بود و به همین دلیل بریتانیاییها و به طور مشخص، پلیس جنوب در مواردی به حامیان این قبایل و شیخ خزعل در برابر دولت مرکزی تبدیل شدند.»
قحطی
اما آنچه که از عملکرد پلیس جنوب و فرماندهان بریتانیاییاش، بیش از هر چیز بر پیشانی تاریخ جنگ اول در ایران، توجه افکارعمومی را به ویژه در سالهای اخیر جلب کرده، مساله قحطی و کشته شدن ایرانیان در پی این قحطی است.
این موضوع در سال ۱۳۸۲، بعد از انتشار کتابی توسط نام محمد قلی مجد به طور جدی مطرح شد. آقای مجد در کتاب «قحطی بزرگ و نسل کشی ایرانیان در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹» نوشت که در این زمان، بیش از هشت میلیون ایرانی – یعنی نیمی از جمعیت کشور در آن زمان – به دلیل قحطی جان خود را از دست دادند.
آقای مجد میگوید بعد از مطالعه اسناد آمریکایی، به این تخمین دست یافته و هر چند مطمئن نیست که بریتانیاییها، به عمد به این قحطی دامن زدهاند، اما معتقد است که آنها در ایجاد قحطی دست داشتهاند و نسبت به عواقب آن و کشتار میلیونی نیز بیتوجه بودهاند.
برخی نویسندگان نزدیک به حکومت امروز ایران نیز میگویند، بریتانیاییها به قصد کشتار ایرانیان، با خرید غلات و آتش زدن آنها، در کشور قحطی ایجاد کردند تا بعد از کشتن نیمی از جمعیت کشور، راحتتر بر ایران مسلط شوند.
تا چه حد نوشتههای محمدقلی مجد که اتفاقا مورد توجه سیاستمدارانی چون محمود احمدینژاد نیز قرار گرفت، مستند و قابل اعتناست و ابعاد قحطی و تلفات ایران در پایان جنگ چگونه بوده؟
رکسان فرمانفرمائیان معتقد است که تلفات ایران در پی حوادث مرتبط با جنگ بسیار سنگین بوده، اما کمتر از آنچه مجد نوشته است.
او میگوید: «من فکر میکنم اسناد به روشنی نشان می دهند که بریتانیا هیچ گونه برنامهریزی برای ایجاد قحطی در ایران نداشته. اما نابسامانی در پایان جنگ به شکلی بود که ارتباط با بنادر، حمل و نقل برنج و غلات و حتی دسترسی به آب پاکیزه به شدت دشوار شده بود. به هر حال در جریان جنگ جهانی اول ایران به یکی از بزرگترین مناطق نبرد در خاورمیانه تبدیل شده بود و به طور طبیعی تاثیر چنین جنگی بر جمعیت محلی بسیار زیاد است. بر اساس اسناد ایران در آن زمان ۲۰ درصد جمعیت خود را از دست داد که عموما غیرنظامی بودند و این آمار بسیار بالایی است. اما قحطی درازمدت شبیه به آنچه در کشورهای دیگر در این زمان رخ داد در ایران شکل نگرفت. ضمن اینکه بریتانیاییها حتی در ایران سرمایهگذاری کردند تا اداره کشور راحتتر شود چرا که سرنوشت ایران به خاطر نفتش، برای بریتانیا اهمیت پیدا کرده بود. من به هیچ سندی برنخوردم که نشان بدهد قحطی کوتاهمدت و خشکسالی پایان جنگ نتیجه برنامهریزی دولت بخصوصی بوده.»
اما تخمین یرواند آبراهامیان از خانم فرمانفرمائیان کمتر است و معتقد است نگاهی به وضعیت دیگر نقاط جهان در سالهای پایانی جنگ جهانی اول، کلید حل معمای کشته شدن جمعیت در آن سالهاست: «ما آماری در اختیار نداریم. اما یک تخمین محافظهکارانه این است که یک دهم جمعیت در ایران در فاصله سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ در ایران کشته شدهاند. حالا سئوال این است که این جمعیت چرا کشته شدهاند. اصلیترین علت مرگ احتمالا شیوع آنفولانزای اسپانیایی بوده که هیچ مرزی نمیشناخت و در آن دوره در سراسر جهان شیوع پیدا کرده بود و جان میلیونها نفر را در سراسر جهان گرفت. در واقع تعداد تلفات شیوع آنفولانزا در پایان جنگ از تعداد تلفات جنگ در سراسر جهان بیشتر است. علت دوم شیوع بیماری وباست. و علت بعدی، خشکسالی. و به همه اینها نابسامانی ناشی از جنگ و حضور ارتشهای عثمانی و روسیه و بریتانیا در ایران و فعالیت پلیس جنوب هم اضافه میشود. برخی میگویند بریتانیا برای نسلکشی در ایران برنامهریزی کرده بود. من در تایید این موضوع هیچ سندی در آرشیوها پیدا نکردم. بریتانیاییها برای پلیس جنوب به غذا نیاز داشتند اما این نیرو آنقدر بزرگ نبود که به خاطرش قحطی به وجود بیاید.»
اما علی گرانمایه استاد روابط بین الملل در لندن و از محققین رویدادهای جنگ جهانی اول، معتقد است قدرتهای جهان در شکلگیری قحطی در ایران و کشته شدن تعدادی از ایرانیان، بیتقصیر نبودهاند.
آقای گرانمایه میگوید: «من تردید دارم که یکی از سه قدرت بریتانیا، روسیه یا عثمانی، تعمدا قحطی را به مردم ایران تحمیل کرده باشند. اما چون این قدرتها مناطق حاصلخیز کشور را و جادههایی را که میبایست آذوقه به مردم میرساند، در اختیار داشتند، اینها سبب شدند که مردم نتوانند به آذوقه دسترسی داشته باشند و قحطی شد. اینها به شکل غیرمستقیم موجب قحطی در کشور و نابودی عده زیادی از مردم شدند.»
مجید تفرشی دیگر پژوهشگر ساکن لندن نیز معتقد است که در ایران در پایان جنگ قحطی رخ داده اما درباره میزان تلفاتش اغراق شده و در بررسی آماری نیز اشتباهاتی فاحش رخ داده است.
آقای تفرشی معتقد است: «چیزی که در نوشتههای آقای مجد هست و گفته شده که جمعیت ایران، میلیونها تن کم شده و نصف شده، با اسناد داخلی و خارجی سازگاری ندارد. اشتباه، شبهه یا حتی مغلطهای که این وسط میتواند صورت بگیرد این است که هرگونه کاهش جمعیت در روستاها و شهرهای کشور را به دلیل سوءتعذیه و حتی مرگ در نظر بگیریم. ما در این دوره به ویژه در صفحات جنوب ایران شاهد مهاجرتهای وسیعی هستیم. از شهرها و روستاها به مرکز و حتی مهاجرت به خارج از ایران و مناطقی مانند عمان. به عنوان مثال بندرلنگه در جنگ جهانی اول به کلی از سکنه خالی شد. کاهش جمعیت لزوما به معنای قحطی نیست. قحطی هم لزوما ابعاد چنان گستردهای نداشت که جمعیت ایران نصف شود. به نظر من به مقدار زیادی در این آمار اغراق شده. بدتر از این اغراق، سوءاستفاده یا در واقع استفاده ابزاری دولت آقای احمدینژاد از این موضوع بود که یک موضوع مهم تاریخی را به ابزار سیاسی تبدیل کردند و این موضوع هم کار را بیشتر خدشهدار کرد.»
تبعات جنگ جهانی اول به کشته شدن گروهی از ایرانیان ختم نمیشود. جنگ جهانی اول که به پایان رسید، جهان قرت بیستم، روزگاری به کلی متفاوت نسبت به پیش از جنگ را پیش روی خود دید. ایران نیز استثنا نبود. ایران نیز در پی این جنگ به کلی تغییر کرد.
(در قسمتهای پیش رو رویدادهای مهم جنگ جهانی اول را در دیگر نقاط جهان مرور خواهیم کرد و از تاثیر و نتایج این جنگ بر سیاست بینالملل خواهیم گفت. جنگ اول، دوشنبهها ساعت هشت از رادیو فردا پخش میشود.)