زنی است که معلولیت جسمی، برایش دیوار نشد تا پشتش بماند. کوچکی اندام و محدودیتها و زهرخندهای گاه و بیگاه اطرافیان، برایش همچون دستاندازهایی بود که با گذر از هر یک، بیشتر قد کشید، عزمش جزمتر شد و طبعش بلندتر.
میگوید عادت كردهاست كه هر روز صدايش كنند 'اِوا خواهر' ولي برای تغيير نگاه مردم تلاش مي كند... داستان زندگی آرشام، قصه نبرد هویتی یک تراجنسیتی است در ایران که بسیاری از شهروندانش با نگاهی مملو از قضاوت به سبک زندگی اقلیتهای جنسی مینگرند روایت آرشام را در مستندی از مسیح علینژاد کنید:
امیرارشد تاجمیر، روز ششم دیماه ۸۸، در مقابل چشمان مردم سراسیمه، زیر چرخهای ماشین نیروی انتظامی میرود. او روز عاشورا در جواب مادرش شهین مهینفر، مجری با سابقه رادیو که گفته بود «خودخواه نباش، وطن تو امیرارشد تاجمیر است، اما وطن من هفتاد میلیون ملت ایران.»
۲۶ تیر ۸۸، معترضان به نتایج انتخابات در نماز جمعهای که به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شده، شرکت میکنند. ناگهان چند گاز اشکآور به سمت جمعیت سبزها شلیک میشود و موتورها با سرعت زیاد به سمت جمعیتی که شعار میدهند، حمله میکنند. مصطفی کیارستمی هم در میان جمعیت است و باتومی که به سرش میخورد، او را بیحال نقش زمین میکند.
حسین غلامکبیری تنها کسی نبود که در ۲۵ خرداد سال ۸۸ جان خود را از دست داد. اما تنها قربانیِ روز ۲۵ خرداد است که مقامات رسمی و نیز تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی سراغ خانوادهاش رفتند و جان باختنِ او را به صورت رسمی تأیید کردهاند.
۲۵ خرداد ۸۸ است. تعدادی از راهپیمایان برای آنکه از تیرس شلیک نیروهای بسیجی دور باشند به یک مهد کودک در همان منطقه پناه میبرند. در آنها یک مادر ۵۸ ساله و دختری ۳۸ ساله حضور دارند؛ سرور برومند و فاطمه رجبپور. ناگهان در آهنی مهد کودک تیرباران میشود...
پنج سال از کشته شدن حسام حنیفه میگذرد و نام او بر زبان هیچ مقام مسئولی جاری نشد. تنها یک بار حمید رسایی نماینده اصولگرای تهران نام او را در مجلس به عنوان بسیجی اعلام کرد. پس از آن دیگر هیچگاه هیچ نهادی در مورد قاتل حسام حنیفه سخنی نگفت و هیچ دادگاهی برای پیگیری پروندهاش تشکیل نشد.
شماره موبایلی که روی تلفن خانه افتاده آشناست، اما صدای کسی که آن سوی خط حرف میزند نا آشناست. خبر تلخ است و تمام اهالی خانه را بیقرار میکند. اینجا خانه امیرحسین طوفانپور جوان ۳۲ سالهای است صبح روز ۲۵ خرداد ۸۸ به خیابان رفت اما به خانه برنگشت...
مریم در خانه چشمانتظار همسرش است. کمی دیر کرده. هم او، و هم دختر و پسرش از تلویزیون میشوند که خیابان شلوغ است. عقربههای ساعت حالا دیگر نیمهشب را نشان میدهند و عباس دیسناد هنوز به خانه نیامده. موبایل پدر هر چه زنگ میخورد کسی آن سوی خط گوشی را بر نمیدارد.
حسن به سختی میخندید. چشمهایش به گفته خانوادهاش برقِ سالهای گذشته را نداشت. آنها میگویند گلولهای که به کمر حسن اصابت کرد، کمر تمام اهالی این خانه را شکست...
...صحبت از رفتن یا نرفتن است، صحبت از پیوستن به معترضان در خیابان. ناصر تصمیمش را میگیرد و به همراه چند تن دیگر از همکلاسیهایش روز ۲۵ خرداد به خیابان میرود. خیابانی که حالا زیر پای معترضان است...
خانواده محمود رئیسی نجفی در شب بیست و پنجم خرداد وقتی صدای زنگ در میشنوند با چهره خونین و بدن کبود او مواجه میشوند که به سختی روی پاهایش ایستاده. او برای خانوادهاش شرح میدهد که چه بلایی سرش آمده. هراس به دل تمام اعضای خانه افتاده است. آنها نمیدانند چه کنند. میخواهند مجروحشان را به بیمارستان منتقل کنند اما خبرهای خوبی از بیرون نمیشنوند...
سی خرداد ۸۸، یعقوب بروایه و دوستانش نزدیک مسجد لولاگر بودند. صدای تیراندازی میآید و یکی فریاد میزند از بالای مسجد شلیک کردند. یعقوب بروایه زخمی شده، و بدن خونین او کف سیمانی خیابان میافتد...
این روزها که در جامعه بحث قصاص و بخشش مطرح است خبر دیگری نیز از سوی عبدالصمد خرمشاهی، حقوقدان و وکیل، در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا مطرح شده مبنی بر آنکه معصومه عطایی، قربانی اسیدپاشی توسط پدرشوهرش، از اجرای حکم قصاص که دادگاه برای متهم صادر کرده بود، گذشت کرد.
علیرضا افتخاری نانآور خانه بود. مادرش به دلیل وضعیت پدر خانواده او را عصا و تکیهگاه خود مینامید. او تنها روزنامهنگاری بود که در حوادث خیابانی کشته شد اما هیچ یک از نهادهای رسمی و رسانهای داخل ایران، پیگیر پرونده او و نیز پیگیر وضعیت خانواده او نشدند.
سخنگوی قوه قضاییه روز دوشنبه اعلام کرد که بازداشت غنچه قوامی شهروند ۲۵ ساله ایرانی - بریتانیایی هیچ ربطی به فضای ورزش ندارد.
خانواده شاهرخ رحمانی، که در عاشورای ۸۸ زیر چرخهای خودروی نیروی انتظامی جان داد، بارها تهدید به سکوت شدند و هیچ کسی سراغ این خانواده و سایر خانوادههای کشتهشدگان روز عاشورا نرفت تا از آنان دلجویی کند و یا شکایت قضایی آنان را مورد رسیدگی قرار دهد.
رادیو فردا با داریوش تقیپور، همسر خانم رویا صابرینژاد نوبخت که از متهمان پرونده موسوم به فعالیت در فیس بوک است، گفت وگو کرده است.
خانواده یکی از کشتهشدگان حوادث پس از انتخابات ۸۸ میگوید، من وقتی خانواده سعید عباسی را کنار آرامگاه فرزندشان در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا میبینم، دردهای خودم یادم میرود، سعید واقعاً مظلوم و گمنام برای آزادی هزینه داد...
ندا نماند و فیلم لحظه جان باختن او به نماد اعتراض مردم ایران در حوادث خونین انتخابات سال ۸۸ تبدیل شده است. نام ندا بر زبان خیلیها جاری شد. ندایی که با دستهای خالی به خیابان رفت اما با اصابت گلولهای کشته شد و دیگر به خانه برنگشت.
بیشتر