نامگذاری روز ۲۲ مارس و یا دوم فروردین به عنوان روز جهانی آب در چارچوب برنامههای سازمان ملل به سال ۱۳۷۲ باز میگردد، با این امید که توجه جهانیان به این منبع حیاتی بیشتر جلب شود و برای حفاظت از آن بیشتر تلاش کنند. با این حال در طی ۲۹ سال گذشته، وضعیت منابع آب در اکثر کشورهای جهان بدتر شده است.
با این حال، ۱۲ سال پیش آب بهعنوان یک حق بشری بهرسمیت شناخته شد، چه برای شرب و چه برای بهداشت. وقتی آب جزو حقوق بشر محسوب میشود، ایجاد مانع در دسترسی به آب سالم و کوتاهی در تأمین عادلانه آب، نقض حقوق بشر بهحساب میآید.
امسال، مأموریت کسانی که روز جهانی آب را بزرگ میدارند، مرئی کردن آب زیرزمینی به عنوان منبعی نامرئی است.
در جوامع مختلف، کمتر کسی از میزان تأثیر آبهای زیرزمینی با خبر است. جالب آنکه بیشترین منبع آب شیرین در زیر پای ما انسانها نهفته و گاه بیآنکه بدانیم، این ذخیره مهم را به انحای مختلف نابود میکنیم. با تشدید آثار تغییرات اقلیمی، اهمیت و نقش آبهای زیرزمینی در زندگی ما بیشتر میشود. بسیاری، منابع آب زیرزمینی را آخرین راه نجات انسان در روزگاری میدانند که جمعیت همچنان رو به گسترش است.
آبخوان را حساب پسانداز درازمدت آب هم نامیدهاند. اگر سد که آبی واردش میشود و خارج را حساب جاری بدانیم، آبی را که در سفره آب زیرزمینی ذخیره میشود، نمیتوان به این راحتیها خرج کرد. فرق حساب پسانداز آب این است که به راحتی حساب جاری، یعنی دریاچه مخزن سد دیده نمیشود. کسی پر و خالی شدن آبخوان را مشاهده نمیکند، چرا که نامرئی است.
چاه عمیقی که در آن افتادیم
با پیشرفت بشر و فراهم شدن امکان حفر چاههای عمیق و برداشت آب از آبخوانها به سریعترین و راحتترین روشها و با کمک سوختهای فسیلی و برق، بخش بزرگی از منابع آب زیرزمینی برای تولید غذای بیشتر هزینه شده و در عمل از دست رفته است.
در کشور ما، بیتوجهی به آبهای زیرزمینی تبدیل به یک عادت شده؛ بیش از پنجاه درصد آب کشور از زیر زمین تامین میشود. باورش شاید سخت باشد اما ساکنان امپراطوری پارس بهمدت چند هزاره پیشگام و پیشرو در استفاده بهینه از منابع آب زیرمینی بودند.
تا پیش از سر رسیدن کارشناسان اصل چهار ترومن، در ایران کسی چیزی به نام «دشت ممنوعه» و «دشت ممنوعه بحرانی» نشنیده بود. کسی نمیدانست نشست زمین و فروچاله و ترکهای فرونشستی چیست.
امسال اما میدانیم که از ۶۰۹ دشت کشور، ۵۰۰ دشت ممنوعه و یا ممنوعه بحرانیاند. اگر ممنوعهاند، تعادل سفره آب زیرزمینی به هم خورده میزان برداشت از میزان ذخیره و تغذیه سالانه در آبخوان بیشتر شده، و اگر ممنوعه بحرانیاند، تغییرات ایجاد شده در دشت به وضعیتی بازگشتناپذیر رسیده؛ زمین نشست کرده و یواش یواش ترکها و فروافتادگیها و گاهی فروچالهها نمایان میشوند.
آنچه نادیدنی است آن بینی
سیاسیون جمهوری اسلامی مانند رهبران دیگر کشورهای در حال توسعه دریافته بودند که ساخت سد به معنای نمایش آب سطحی و اطمینان بخشی به جمعیتی بود که ظاهراً مسائل برایش اهمیت بیشتری داشت.
وجود ذخایر بزرگ آب در سطح زمین برای جلب رضایت آدمهای سطحی کافی بود. اینان فراموش کرده بودند که تمدنی با تکیه بر مدیریت پایدار سفرههای آب زیرزمینی و بهرهگیری منطقی از کاریزها و یا قناتها شکل گرفته و چند هزار سال هم دوام آورد.
سال ۱۳۸۰ در دفتر سید محمد خاتمی مجبور شدم به او یادآوری کنم که متولد اردکان یزد است و آنچه در یزد در گذر زمان شکل گرفته، مدیون قنات است، نه سد و فنآوریهای سازهای. رئیس دولت اصلاحات در زمانی مدیر ارشد کشور بود که میشد با تغییر بسیاری از سیاستها، از نابودی تدریجی آبخوانها جلوگیری کرد، اما او حرفهای وزیر نیروی وقت، حبیبالله بیطرف که او نیز اهل یزد بود را باور کرده بود که بهترین راه مدیریت آب، بهرهگیری از سازههایی چون سدهای بزرگ و سیستمهای انتقال آب بین حوضهای است.
سید محمد خاتمی با رهبر وقت جمهوری اسلامی همداستان بود که باید خودکفا شویم، اما بهای این خودکفایی را نمیدانست. میگویند عیسی کلانتری وزیر کشاورزی کابینه نخست خاتمی(که خود سالها در استفاده بیش از حد از آبخوانهای برای کاشت بیشتر غلات نقش داشت) در سال ۱۳۷۹ به این نتیجه رسیده بود که اتکای بیش از حد روی منابع آبهای زیرزمینی برای کاشت گندم میتوانست اثر منفی بر جای بگذارد و باید مراقب بود، اما تاریخ مصرف او تمام شد و رهبر جمهوری اسلامی هم گوش شنوایی برای نکات فنی و علمی نداشت.
به هم خوردن تعادل آبخوانهای کشور شاید تا دوران سازندگی چندان جدی گرفته نشده بود. در آن زمان، دولت بهجای سرمایهگذاری روی تغذیه آبخوانها، بیشتر پول بخش آب را در سبد پروژههای سدسازی و طرحهای انتقال آب بین حوضهای گذاشت.
آب از طریق نفوذ تدریجی در خاک وارد آبرفتهای زیر پای ما میشود. تغذیه آبخوان از طریق ورود آب باران، برف ذوب شده، نفوذ سیلاب و آب رودخانه به درون زمین بهواسطه همین نفوذپذیری انجام میگیرد. وقتی سفره آب زیرزمینی متعادل باشد، یعنی تعادلی میان آب برداشتی و آبی که درون زمین ذخیره میشود وجود دارد. وقتی میزان برداشت آب از طریق چاه بیشتر از میزان تغذیه آبخوان باشد، سطح سفره آب زیرزمینی پایین میرود و تدریجاً فضای میان ذرات خاک و شن و ماسه و قلوهسنگ که تا آن زمان از آب اشباع شده بود، از هوا پر میشود.
هوا، توان تحمل وزن طبقات بالایی را ندارد و تدریجاً شاهد فشرده شدن زمین آبرفتی خواهیم شد. این فشرده شدن یا متراکم شدن، با کاهش ارتفاع یا «نشست زمین» همراه خواهد بود. فرونشست فرایندی بازگشت پذیر نیست و اگر سعی کنیم آب را روانه فضاهای از دست رفته کنیم، اتفاقی نمیافتد. به این ترتیب، با نشست زمینهای آبرفتی به خاطر اضافه برداشت آب، آبخوان تدریجاً میمیرد و شاهد فرونشست دشت خواهیم بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، رضا شهبازی، مدیرکل مخاطرات زمینشناختی، مهندسی و زیستمحیطی سازمان زمینشناسی و اکتشافاتمعدنی در ایران، گفت که در نتیجه تحقیقاتی که بر روی ۶۰۹ دشت مطالعاتی کشور انجام شده است، ۴۰۹ دشت درگیر فرونشت هستند و ۲۰۰ دشت دیگر هم به این تعداد اضافه خواهند شد.
از زمانی که به دولت میرحسین موسوی در مورد آثار تغییرات اقلیمی بر روی منابع آب و اهمیت تقویت سفرههای آب زیرزمینی به جای تکیه روی ساخت سدها و تجمع آب در سطح زمین هشدار داده شد، بیش از ۳۳ سال میگذرد و در این ثلث قرن، مدیران ارشد جمهوری اسلامی در عمل تمام توان خود را برای نابودی آبخوانها به کار بستهاند.
بسیاری از مدیران میانی هنوز از روشهای سازهای مدیریت آب چنان دفاع میکنند که گویی تنها را حل مشکل کمآبی در ایران، ساخت سدهای بیشتر و انتقال آب بینحوضهای و شیرین کردن آب دریا و انتقالش به فلات ایران مرکزی است. اما هیچکدام از مدیران ارشد و میانی به این مهم توجه نمیکنند که اگر تکیه عمده بخشهای کشاورزی و صنعت و حتی مدیریت شهری و شرب کشور روی آبهای زیرزمینی است، چرا باید روی ساخت سیستمهای آب سطحی سرمایهگذاری کرد؟
اگر در جلسات مختلف گروههای مدیریت آب در فضاهای مجازی اندکی وقت سپری کنید، با سیل مهندسانی مواجه خواهید شد که به جای انجام کار حرفهای خود، در حال توجیه پروژههای سدسازی و انتقال آب بدون در نظر گرفتن آثار محیط زیستی این طرحها هستند.
بسیاری از این مهندسان به طور مستقیم و یا غیر مستقیم با نهادهای حکومتی مثل سپاه پاسداران همکاری میکنند. کارکنان و کارشناسان بسیاری از شرکتهای مشاور درگیر پروژههای بزرگ و کوچک قرارگاه خاتمالانبیا هستند و با سپاسد هم همکاری میکنند. بیشتر بودجه مدیریت آب وزارت نیرو در بخش سازهای هزینه میشود که عمده توجهش به جمعآوری آبهای سطحی است.
نکته دردناک اینجا است که بخش عمده پروژههای آب که قرارگاه خاتم مجری آن است، آثاری منفی بر منابع آب زیرزمینی بر جای گذاشته و کسی پاسخگوی این خسارتها نیست. اگر بخش عمده آبخوان یک دشت بهوسیله رودخانه و سیلآب تغذیه میشود، ساخت سد بر روی رودخانه مانع جریان طبیعی رود شده و آب کمتری به آبخوان میرسد. وقتی کشاورزان آب کمتری دارند، چاههای عمیقتری حفر میکنند و تداوم برداشت آب بدون توجه به میزان آب تغذیه شده باعث به هم خوردن تعادل آبخوان میشود.
بررسی جلگههای روخانههای کر و زایندهرود در طی دهههای بعد از ساخت سدهای زایندهرود و درودزن نشان از بر هم خوردن تعادل و نشست شدید زمین دارد. مهندسانی که به دنبال پیدا کردن راه حل برای این مناطق هستند، از انتقال آب بین حوضهای و یا انتقال آب نمکزدایی خلیج فارس میگویند، که آن هم تامین آب بیشتر است نه متعادل کردن مصرف.
اما سؤال بزرگ اینجا است: اگر بخش عمده آب باید صرف کشاورزی شود، آن هم در شرایطی که نوع آبیاری نا مناسب است و با بهرهوری کم، و بخش قابل توجهی از مواد غذایی تولید شده در بخش کشاورزی دور ریخته میشود و به عبارتی، قسمت بزرگی از آب کشور به این ترتیب هدر میرود، علت اصرار زیاد برای تأمین آب بیشتر برای بخش کشاورزی چیست؟
آبی که بیش از پیش ناپدید میشود
منابع آب زیرزمینی در کشور ما اگر نامرئی هم باشند، اما بهواسطه سیاستهای دولت در بخش کشاورزی ناپدید میشوند. بر اساس گزارشهای وزارت نیرو، تا پایان سال ۱۳۹۷، بیش از ۱۳۵ میلیارد متر مکعب از منابع آب استراتژیک زیرزمینی کشور از بین رفته بود. با توجه به گزارشهایی که نشان میداد اضافه برداشت از آبخوانها به فراتر از سالی شش میلیارد متر مکعب رسیده، میتوان حدس زد که کسری آبخوانهای کشور از ۱۵۰ میلیارد متر مکعب هم فراتر رفته است.
سال پیش و زمانی که عیسی کلانتری هنوز در راس سازمان حفاظت محیط زیست بود، از او نقل شد که اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی نه ۶ یا ۷ میلیارد متر مکعب، که بیست میلیارد متر مکعب است و این رقم در گزارشها نمیآید. یک منبع معتقد است که کسری آبخوانهای کشور اینک از ۲۰۰ میلیارد متر مکعب هم فراتر رفته و دولت نمیتواند رقم دقیقی اعلام کند. اگر کل حجم ذخایر استراتژیک آب کشور ۵۰۰ میلیارد متر مکعب بوده باشد، با این حساب نزدیک به ۴۰ درصد این منابع را که قاعدتاً تجدید هم نمیشوند، از دست دادهایم.
اما کاهش حجمی منابع آب زیرزمینی، با افت کیفیت این منابع هم مترادف است. در بسیاری از دشتهای کشور، آب چاهها شورتر شده و همین مسئله باعث نگرانی کشاورزان شده است.
ناپدید شدن آب زیرزمینی و ناپدید شدن جمعیت
با افت سفره آب زیرزمینی بسیاری از دشتها و نبود آب برای آبیاری، زمینهای کشاورزی یکی یکی به بیابان تبدیل شدهاند و روستائیانی که بهطور مستقیم و غیرمستقیم از کنار کشاورزی نان میخوردند، چارهای جز ترک خانه و کاشانه خود نیافتهاند.
در میان سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰، بیش از ۶۰ درصد جمعیت مهاجر از مناطق روستایی دلیل رفتن خود را کمبود آب ذکر کرده است. بر اساس آمارهای غیر رسمی، میزان مهاجرت در دهه ۱۳۹۰ افزایش چشمگیری داشته و بیشتر جمعیت حاشیهنشینها را روستاییانی تشکیل میدهند که چاره جز مهاجرت نیافتهاند. کاهش میزان موجودی و افت کیفیت آبهای زیرزمینی یکی از بزرگترین عوامل مهاجرت بوده، اما عامل اصلی، سیاستهای اشتباه دولت و حاکمیت و فقدان مدیریت منابع و کشاورزی است.
شورای عالی آب با بیتوجهی به آبخوانها و وزارت جهاد کشاورزی با اطاعت بدون قید و شرط از خواستههای آیتالله خامنهای برای رسیدن به خودکفایی به هر قیمتی، زندگی و سرمایههای بسیاری از ایرانیان را بر باد دادهاند. به عبارت دیگر، خواستههای رهبر جمهوری اسلامی به خاطر سیاستهایی که دههها منتهی به تحریم مردم ایران شده، باعث از بین رفتن آبخوانها و نشست زمین شده است. اما آیا راه حلی هم برای محافظت آبخوانها وجود داشت؟
به اصفهان رو، یا به اصفهان نرو؟
دشت اصفهان-برخوار این روزها به عنوان نماد مدیریت بد آبهای زیرزمینی مطرح است. میزان نشست در این دشت آنقدر زیاد شده که بر اساس مطالعات انجام گرفته بهوسیله کارشناسان، پیشبینی میشود که آبخوان این دشت بین ۹ تا ۱۵ سال دیگر بهطور کامل از آب تهی شود. اگر نتیجه تغییرات اقلیمی، کاهش میزان برف و بارش باران در کوههای زاگرس و حوضه زایندهرود بوده باشد، برداشت بیش از حد از سفره آب زیرزمینی این منطقه در زمان خشکی زایندهرود باعث شده شهر اصفهان تدریجاً در دشت غرق شود.
در گذشته و زمانی که زایندهرود روان بود، بخشی از آب رود درون آبخوان نفوذ میکرد و همچنین آبی که به «مادی»ها میرسید، از طریق این کانالها هم به باغها میرفت و هم جذب آبخوان میشد. مادیها ابزار مناسبی برای تغذیه آبخوان بودند، اما اینک خشکیدهاند.
نشست زمین در مناطق مرکزی دشت که آبخوان عمیقتر است به حدود ۱۸ سانتیمتر در سال رسیده و ادامه زندگی در بسیاری از مراکز مسکونی غیرمنطقی است. اگر آبخوان این منطقه زمانی هفت میلیارد متر مکعب آب داشت، اینک ذخیرهاش از نیم هم کمتر شده و به خاطر محدودیت آبخوان، بهزودی چاهکنها به سنگ بستر خواهند رسید و خواهند دید که نمیتوان بیشتر از آن حفر کرد، چون دیگر آبی نیست.
هماکنون کیفیت آب در بعضی از چاههای اصفهان بسیار بد است و شوریاش میتواند باعث خشکی برخی از گیاهان و درختان شود. گزارشهای متفاوتی در باره تعداد چاههای موجود در دشت اصفهان-برخوار وجود دارد، اما میدانیم که تعداد زیادی از آنها غیرقانونیاند و به گفته برخی کارشناسان، شهرداری اصفهان هم خود بیش از حد مجاز از آبخوان آب بر میدارد.
اگر استخراج آب از این آبخوان قطع نشود، سرنوشتی که برایش پیشبینی شده به واقعیت خواهد پیوست. این مسئله در کنفرانس بینالمللی روزنبرگ در حوزه سیاستگذاری آبی تشریح شد.
راه حل، سیری چند؟
مدیریت آب، پیچیده است و به عوامل و متغیرهای همزمان بسیاری وابسته است. با این حال میدانیم که مدیریت مصرف در محافظت از منابع آب زیرزمینی نقش مهمی دارد. از طرفی میدانیم که رشد و توسعه و نیاز بیشتر به انرژی با افزایش مصرف آب مترادف است. برخی از کشورهای در حال توسعه و یا توسعه یافته به دنبال راههایی هستند که آب را چند بار مصرف کنند و به عبارت دیگر، بازچرخانی آب را مد نظر دارند.
سالها پیش تونی آلن، واضع اصطلاح «آب مجازی»، یا میزان آب استفادهشده از ابتدا تا انتها برای تولید یک کالا، به من گفت که یکی از راههای حفظ منابع آب در منطقه خاورمیانه، داشتن نگاه استراتژیک به این منابع و وارد کردن محصولات کشاورزی به جای مصرف آب برای تولید آنها است. به اعتقاد این استاد فقید دانشگاه لندن، سران منطقه خاورمیانه میبایستی متوجه اهمیت منابع آب منطقه باشند.
اما باز آیا میتوان راهی یافت تا نه تنها افت آبخوانها را جبران کرد، بلکه بر ذخیره آبخوانها افزود؟
بر اساس مطالعات انجام شده، در ۴۲ میلیون هکتار زمین آبرفتی کشور فضای خالی برای ذخیره ۵۰۰۰ میلیارد متر مکعب، یعنی تمام بارندگی میانگین ۱۱ سال ایران وجود دارد. در نزدیک به ۱۵ میلیون هکتار از دشتهای آبرفتی، یعنی چیزی بیشتر از هشت درصد مساحت کشور، به خاطر فضای خالی میان ذرات آبرفتهای درشتدانه، امکان پخش سیلاب و تغذیه مصنوعی یا همان «آبخوانداری» وجود دارد.
آبخوانداری عملیاتی است که بر پهنههای آبرفتی که کمک میکند سیلاب درون آبرفت نفوذ کند و ذخیره شود. مهار و نفوذ سیلاب باعث میشود که هم میزان ذخایر آب زیرزمینی افزایش یابد، شوری آب کمتر شود و میزان قابل توجهی از ذرات ریز و درشت همراه سیلاب نیز بر سطح زمین رسوب کنند. به این ترتیب طی این فرایند، لایه نازکی از خاک هم بر روی سطح زمین نهشته میشود.
بر اساس گفته برخی مقامهای دولت پیشین، میزان آبی که میتوان سالانه به منابع آب زیرزمینی کشور افزود میتواند بین ۳۰ تا ۴۵ میلیارد متر مکعب متغیر باشد. به عبارت دیگر، با این ترتیب هم بخشی از آب مورد نیاز تامین میشود و هم بخشی از کسری آبخوانها برطرف خواهد شد. اما بزرگترین مانع اجرای نجات آبخوانها، هم مدیریت نامتوازن آبهای زیرزمینی است و هم شرکتهای مشاور و مهندسانی است که نانشان در پروژههای سدسازی و انتقال آب بوده و در عمل به قرارگاه خاتمالانبیا وابسته هستند.
اما راههای دیگری هم وجود دارد که باز با تغذیه مصنوعی انجام میشود. مثلاً فاضلاب بازچرخانی شده و پاک را میتوان دوباره درون آبخوان ذخیره کرد، چه از طریق حوضچههای تغذیه و چه از طریق چاههای تغذیهای.
به هر حال، اگر ما ایرانیها از پیشینیانمان می آموختیم و با استفاده از کرتهایی که سیلاب را جمع آوری میکردند امکان تغذیه آبخوانها را فراهم میکردیم، وضعمان امروز بهتر از اینی بود که هست.
و باز هم ارزیابی اثرات محیط زیستی
شاید در طول هفتههای اخیر کمتر خبرنگاری حواسش به تصویب لایحه بودجه ۱۴۰۱ بوده باشد که ۴۱۱ پروژه مندرج در آن فاقد مجوز محیط زیستی هستند. کمتر خبرنگاری متوجه این نکته شد که سازمان حفاظت محیط زیست و مرکز پژوهشهای مجلس جزو مخالفان تصویب لایحه دولت به شکل فعلی بودهاند.
وقتی مرکز پژوهشهای مجلس خواستار عدم تخصیص بودجه به طرحهای دولت میشود و مجلس به ایرادهای قانونی نهاد نظارتی دولت (سازمان حفاظت محیط زیست) و نهاد پژوهشی قوه مقننه وقعی نمینهد، باید نگران آثار اجرایی پروژهها بود. بسیاری از این طرحها، در حوزه آب میتوانند آثار منفی بسیاری بر نواحی مختلف کشور و همچنین آبخوانها بگذارند.
بخشی از مشکلات پیش آمده برای منابع آب زیرزمینی کشور بهخاطر بیتوجهی نهادهای اجرایی به ارزیابیهای محیط زیستی مستقل است. اکثر پروژههایی که در دهههای اخیر بودجه گرفتهاند، مورد ارزیابی دقیق قرار نگرفتهاند و نسبت فایده به هزینه و ضررشان بهشکلی حرفهای و مستقل بررسی نشده است. در سالهای اخیر، بررسی محیط زیستی بر عهده شرکتهای مشاوری بوده که از اجرای پروژهها نفع مادی میبردهاند و توقف پروژه بهمعنای عدم گرفتن سهم مادی از اجرا شدن طرحها بوده است.
امروزه میدانیم که نتیجه کشیدن تونل انتقال آب از دل سازندهای زمینشناسی در زاگرس، به هم خوردن تعادل آبخوانهای منطقه است. بیتوجهی شرکتهای مشاور، کارفرما و پیمانکاران سبب آشفتگی بسیاری در محدودههای میان حوضههای کارون و دز و زایندهرود شده و این مسئله میتواند با اجرایی شدن طرح بهشتآباد و ونک و خرسان ۳، آسیبهای بیشتری به منابع آب زیرزمینی و کارستی(سیستمهای حفرههای انحلالی سازندهای رسوبی) برساند.
چه خواهد شد؟
اگر روش مدیریت منابع آب در ایران، بهویژه ساز و کار مدیریت آبهای زیرزمینی تغییر نکند و کسری آبخوانها جبران نشود و روند فعلی کماکان ادامه یابد، بدون تردید نقاط مختلفی در ایران غیر قابل سکونت خواهند شد و میزان تنش اجتماعی در نواحی خشکتر افزایش خواهد یافت که نمیتواند به نفع ثبات کشور باشد.
تا زمانی که اکثر شهروندان از آگاهی لازم در مورد علل نابودی آبخوانها و راههای نجات منابع آب برخوراد نشوند، نمیتوان انتظار داشت که برای نجات آبهای زیرزمینی ساختار موجود را پاسخگو سازند و در فرایند محافظت و تغذیه آبخوانها مشارکت کنند. مشارکت زمانی عملی میشود که اکثر شهروندان اهمیت آب را دریابند و حقوق خود در بخش آب مطلع باشند.
با توجه به روند تخریبی موجود، زمان بسیار زیادی برای جبران کسریها نمانده، و ادامه سیاست خودکفایی مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی، به ناپدید شدن منابع بیشتری خواهد انجامید. با نگاهی به تجربه جمهوری اسلامی در مدیریت آبخوانها میتواند گفت که برای نابودی هیچ کشوری نیاز به دشمن خارجی نیست، و اگر مدیریت منابع آب زیرزمینیشان را به مقامهای وزارت نیرو و سیاستگذاران بخش کشاورزی جمهوری اسلامی بسپارند، کار آن کشور تمام است.