قسمت قبل به کنارهگیری روسیه از جنگ در سال ۱۹۱۷ میلادی اختصاص داشت و اینکه این کشور پذیرفت، بخش بزرگی از سرزمینها و منابع خود را به نیروهای مرکزی واگذار کند. همزمان با افزایش پیروزیهای آلمان در اروپا، ایالات متحده آمریکا به هواداری از متفقین وارد جنگ شد. این قسمت به سال پایانی جنگ اختصاص دارد.
سال ۱۹۱۸ میلادی که از راه رسید، آلمان دیگر ناچار نبود در دو جبهه بجنگد چون تکلیف جبهه شرقی با شکست دشمن روشن شده بود و این کشور آماده بود که با تمام قوا در جبهه غربی با فرانسه و بریتانیا رودرو شود. به ویژه اینکه کمک نظامی آمریکا برای متفقین در راه بود و ژنرالهای آلمانی ترجیح میدادند به سرعت کار جنگ را در اروپا یکسره کنند.
در بهار سال ۱۹۱۸ میلادی، حمله گسترده نیروهای آلمانی به خط مقدم بریتانیا و فرانسه در جبهه غربی، چنان قدرتمند و موثر بود که در برخی مناطق، خط خندقها که سه سال بدون تغییرات مهم برجای مانده بود، تا ۱۲۰ کیلومتر به درون خاک فرانسه جابهجا شد و حتی در هفته پایانی ماه مارس، آلمانی به ۶۰ کیلومتری پاریس رسیدند.
وضعیت به گونهای بود که توپخانه آلمان موفق شد پاریس را هدف قرار دهد و بسیاری از ساکنین شهر را به وحشت بیاندازد.
ویلیهلم دوم، قیصرآلمان که پیروزی نهایی را در دسترس میدید به افتخار موفقیتهای خیرهکننده عملیات بهاری، روز ۲۴ مارس را برای برپایی جشن پیروزی، تعطیل ملی اعلام کرد.
اما این پیروزیها استمرار نیافتند.
برعکس وقتی تابستان از راه رسید، نه تنها نیروهای کمکی آمریکا از راه رسیدند، بلکه متفقین با انتخاب فرماندهی مشترک تلاش کردند تا تاثیرگذاری نظامی خود را در جنگ افزایش دهند.
در برابر موفقیتهای عملیات بهاری نیروهای مرکزی، متفقین در تابستان، عملیاتی صد روزه را با هدف پایان دادن به جنگ طراحی کردند و با تمام توان نظامی خود، در تمامی جبهههای جنگ در اروپا، به نیروهای مرکزی حمله کردند.
شکست
بلغارستان نخستین کشور از ائتلاف نظامی نیروهای مرکزی بود که در روز ۲۹ سپتامبر سال ۱۹۱۸، شکست را پذیرفت و با متفقین پیمان ترک مخاصمه امضا کرد.
از این لحظه، ائتلاف این نیروها که حول قدرت نظامی آلمان شکل گرفته بود به سرعت فروپاشید.
از نگاه غلامرضا وطن دوست، استاد تاریخ روابط بینالملل، این آمریکا بود که با ورود به جنگ، معادله را به کلی تغییر داد.
او میگوید: «از آوریل ۱۹۱۷ که آمریکا وارد شد، ظرف شش-هفت ماه، شرایط جنگ دگرگون شد و آلمان تحت فشار فوقالعاده زیادی قرار گرفت. در سال ۱۹۱۸ از مقطعی همه کشورهای نیروهای مرکزی – هم اترش، هم بلغارستان و هم عثمانی – درخواست صلح کرده بودند و حاضر بودند با فرانسه و انگلیس، پیمان ترک مخاصمه امضا کنند».
اما آیا تنها ورود آمریکا به جنگ موجب شد که آلمان چنین ناگهانی مهمترین جنگ خود را در قرن بیستم، ببازد؟
یرواند آبراهامیان مورخ ساکن نیویورک، معتقد است، برای بررسی دلایل این شکست میباید شرایط جامعه آلمان در سال پایانی جنگ را با دقت کاوید.
این استاد تاریخ میگوید: «تا سال ۱۹۱۸، جنگ در آلمان ]مانند روسیه[ به یک جنگ غیرمحبوب تبدیل شده بود. کسانی که در سال ۱۹۱۴ از جنگ حمایت میکردند، این جنگ را در سال ۱۹۱۸، جنگ کاپیتالیستها میخواندند. مردم میگفتند که آدمهای عادی در خندقها میمیرند تا کلهگندهها قدرتشان را حفظ کنند. به همین دلیل موجی از نارضایتی در میان مردم شکل گرفته بود و همزمان انقلاب روسیه هم برای مردم فقیر از طبقات فرودست الهام بخش بود و به اعتصاباتی دست میزدند. حتی در نیروی دریایی، ملوانها شورش کردند. در چنین شرایطی بود که آمریکا با قوای نامحدود و تازه نفس وارد جنگ شد. این در حالی بود که در ۱۹۱۸، آلمان دیگر رمقی برای ادامه جنگ نداشت و کفگیرش به ته دیگ خورده بود.»
فروپاشی ائتلاف
در چنین شرایطی، آلمان با فروپاشی ائتلاف نظامی نیروهای مرکزی نیز روبهرو بود و از فردای امضای پیمان ترک مخاصمه میان بلغارستان و متفقین، کشورهای عضو این ائتلاف یکی پس از دیگری تصمیم گرفتند از این نبرد طولانی و ویرانگر کناره بگیرند؛ نبردی که پیشبینی شکست نهایی آلمان در آن دشوار به نظر نمیرسید.
ارتش عثمانی در حد و اندازه مقابله با ارتش بریتانیایی هند نبود. ضمن اینکه در این زمان، شورش اعراب در فلسطین و عربستان به شدت عثمانی را تضعیف کرده بود. بعد از فروپاشی اتریش-مجارستان و بدون کمک آلمان، عثمانی هیچ بختی برای موفقیت نداشت. سئوال این بود که از امپراتوری عثمانی چه چیزی باقی خواهد ماند.يرواند آبراهامیان
سه هفته بعد از بلغارستان، ایتالیا حملهای نهایی را برای بازپسگرفتن بخشی از خاکش از اتریش-مجارستان آغاز کرد و به رغم درخواستهای مکرر وین برای ترک مخاصمه به مدت یک هفته به پیشروی ادامه داد.
ارتش کشور اتریش-مجارستان که از یکسال پیشتر به ارتشهای کوچکتر قومیتی تجزیه شده بود و گروههایی مانند چکها، کروواتها و مجارها در این ارتش، واحدهای نظامی مستقل خود را تشکیل داده بودند، در پایان تابستان ۱۹۱۸ به کلی از هم فروپاشید.
همزمان با ارتش، موجودیت این اتحادیه پادشاهی هم در آخرین هفته ماه نوامبر فروپاشید و در زاگرب، پراگ و بوداپست، کشورهای کروواسی، چکسلواکی و مجارستان، استقلال خود را اعلام کردند.
در خاورمیانه نیز، امپراتوری عثمانی که با اتکا به کمکهای نظامی آلمانیها و اتریشیها به دنبال شکست دادن بریتانیا بود، در آستانه شکستی تاریخی قرار گرفت.
یرواند آبراهامیان میگوید در این زمان، عثمانی هم چارهای جز پذیرش شکست نداشت: «ارتش عثمانی در حد و اندازه مقابله با ارتش بریتانیایی هند نبود. ضمن اینکه در این زمان، شورش اعراب در فلسطین و عربستان به شدت عثمانی را تضعیف کرده بود. بعد از فروپاشی اتریش-مجارستان و بدون کمک آلمان، عثمانی هیچ بختی برای موفقیت نداشت. سئوال این بود که از امپراتوری عثمانی چه چیزی باقی خواهد ماند.»
عثمانی در ۳۰ نوامبر سال ۱۹۱۸ تسلیم شد و وقتی ماه اکتبر از راه رسید، امپراتوری آلمان، در این جنگ بزرگ و تاریخی، یکه و تنها بود.
انقلاب آلمان
در این زمان که در فاصله کوتاهی بعد از آغاز شورش ملوانها نیروی دریایی آلمان، این کشور که به گفته فرماندهانش حتی به مدت ۲۴ ساعت توان مقاومت در خط مقدم را نداشت، در حالی که هنوز حتی یک سرباز خارجی وارد خاک آلمان نشده بود، تسلیم نیروهای متفقین شد.
شکست آلمان در جنگ جهانی اول، نقطه آغاز انقلاب آلمان بود؛ انقلابی که در نهایت به پایان کار یکی دیگر از امپراتوریهای اروپا انجامید و پرونده قدرت سیاسی خاندان سلطنتی «هوهنسولرن» را برای همیشه بست.
غلامرضا وطندوست در شرح این انقلاب میگوید:
«انقلاب آلمان همزمان با شوروش ملوانهای نیروی دریایی آغاز شد که به شدت از قحطی و کمبود غذا نگران بودند. در واقع آلمانیها مطلقا نمیتوانستند کشتیهایشان را از بنادر خارج کنند چون کشتیهای بریتانیایی آنها را محاصره کرده بودند. این نارضایتی از میان ملوانها به میان باقی اقشار جامعه آلمان به ویژه در جنوب این کشور گسترش یافت. حزب سوسیال دموکرات آلمان قدرت را به دست گرفت اما کنترل را از دست نداد و در روز ۹ نوامبر ۱۹۱۸ جمهوری اعلام میکند. در این زمان ویلهلم دوم استعفا کرد و بسیاری از شاهزادگان آلمان هم کنارهگیری کردند. اما برخلاف بلشویکها که موفق شدند با یک کودتا قدرت را از دست سوسیالیستهای روسیه خارج کنند، حزب کمونیست آلمان که شورشی به نام اسپارتاکوس را برپا کرده بود، شکست خورد. کسانی هم که کمونیستها را شکست دادند، نیروهای دست راستی آلمان بودند که با سوسیال دموکراتهای چپ علیه کمونیستها متحد شده بودند. در ۱۱ اوت سال ۱۹۱۹ انقلاب آلمان به پایان رسید و با اعلام قانون اساسی، جمهوری وایمار تاسیس شد و از اینجا با ملغی شدن سلطننت، قدرت به شکل کامل در دست نظام جدید جمهوری قرار گرفت».
در ساعت ۱۱ صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۱۸ میلادی – یا در واقع در یازدهمین ساعت یازدهمین روز یازدهمین ماه سال – در سراسر اروپا آتش بس اعلام شد تا صدای شلیک گلولههای یکی از مرگبارترین و مهمترین جنگهای بشریت خاموش شود.
(از قسمت بعدی سری برنامههای جنگ اول، بررسی پیامدهای جنگ جهانی اول را آغاز خواهیم کرد. کنفرانس پاریس، جزئیات پیمان ورسای، تاسیس کشورهای جدید، سرنوشت امپراتوری عثمانی و جغرافیای جدید خاورمیانه و آنچه از فردای جنگ در ایران رخ داد. همه در قسمتهای پیشرو در برنامه جنگ اول که دوشنبهها ساعت هشت شب از رادیو فردا پخش میشود.)