خبرنگاری هستم که وقتی لپتاپم را بر میدارم تا بروم گوشهای از این شهر مهآلود، بنشینم و کار کنم، در حین قدم زدن در خیابان گاهی خودم را شبیه به آدمی میبینم که بیش از ۵۰ جنازه را روی شانههایش به این سو و آن سو میکشد و هر بار یکی از آنها را زمین میگذارد.
جنازههایی که برای من هنوز جان دارند. از جان و جهانشان برای مخاطبانی مینویسم که شاید برخیشان برای نخستین بار این نامها را میشنوند اما آنها جملگی انسانهایی هستند که تا زنده بودند هرگز گمان نمیبردند که به این سرعت زندگیشان به تاریخ و بایگانی بپیوندد.
ماجرا از این قرار است که در سال ۸۸، خیابانهای ایران به محلی تبدیل شد برای شلیک به معترضان. معترضان کسانی بودند که به گواهی بسیاری از رسانهها و مقامهای رسمی ایران، برای نخستین بار پس از انقلاب سال ۵۷، اینچنین گسترده و میلیونی به خیابان آمدند تا به نتایج اعلام شده انتخابات اعترض کنند. اما این اعتراض به میدانی پر از خون و زخمی و کشته بدل شد و رفته رفته خواستههای معترضان نیز از «رأی من کجاست» به «زندگی من کجاست» و به «حق ما کجاست» تبدیل شد.
مقامهای ایرانی پس از رسانهای شدن اخبار مربوط به کشته شدن معترضان در جریان اعتراضهای سال ۸۸ با استفاده از ابزارهای وسیع رسانهای که در اختیار داشتند، بارها اعلام کردند که هیچ معترضی کشته نشد و یا آماری از کشتهشدگان را به عنوان بسیجیانی که در جریان اعتراضهای مردمی جان باختهاند، در اختیار رسانهها قرار میدادند.
به این ترتیب چارهای جز این باقی نمیماند تا صدای این خانوادهها در کنار صدای مقامها و رسانههای رسمی ایران به گوش مخاطبان برسد. به این معنا که اگر در ایران تنها گزارش مقامهای مسئول به اطلاع افکار عمومی میرسید، این بار میشد صداهایی که از دل ایران بود اما در داخل ایران سهمی در رسانهها نیافت را نیز به گوش مخاطبان رساند و من فرصت ثبت و ضبط این صداها را فرسنگها دور از ایران یافتم. از طریق مصاحبههای تلفنی، اسکایپی وشیوههای دیگری که در دنیای مدرن اجازه نداد تا خانوادههای کشته شدگان سال ۸۸ همانند خانوادههای کشته شدگان دهه ۶۰ سانسور شوند.
صداهایی که گواهی میدادند به دنبال راهپیماییهای اعتراضی که از خرداد ۱۳۸۸ در ایران آغاز شد، یکی از اعضای خانوادهشان از طریق ضرب و جرح، استنشاق گاز اشکآور، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، یا رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن آنان و در نهایت با اصابت گلوله کشته شده شدند.
صداهایی که گواهی میداد برخی از شهروندان توسط نهادهای امنیتی بازداشت شده و به گفته خانوادههای زندانیان و بنا بر اعلامیه رسمی سازمان قضایی نیروهای مسلح، در اثر ضرب و جرح مأمورانِ زندان و عدم رسیدگی پزشکی در دوران بازداشت جان خود را از دست دادند. از جمله آن میشود به کشته شدن بازداشتیهای کهریزک اشاره کرد که این مورد در رسانههای داخلی نیز انعکاس خبری یافت.
در این میان اما هیچگاه آمار مشخص و ثابتی از شمار کشتهشدگان اعتراضهای پس از انتخابات ۸۸ در اختیار افکار عمومی قرار نگرفت. در ماههای پس از انتخابات پُر اما و اگر ریاست جمهوری دهم، کمیتهای به منظور رسیدگی به وضعیت قربانیان اعتراضها تشکیل شد اما در شهریور همان سال اعضای این کمیته بازداشت شدند و اکثریتِ کسانی که نامشان در فهرست پیگیری این کمیته بود، توسط نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفتند.
به گونهای که برای برخی از اعضای خانواده کسانی که نامشان در فهرست این کمیته بوده، پروندههای قضایی نیز تشکیل شد تنها به این دلیل که پیگیر چگونگی قتل فرزندشان بودهاند.
علیرغم تمام این فراز و فرودها و فشارها، تاکنون خانوادههای ۵۷ نفر از کشتهشدگان پس از انتخابات، در مصاحبه با رسانهها، به قتل رسیدن فردی از نزدیکان خود را در جریان اعتراضهای انتخاباتی سال ۸۸ تأیید کردهاند.
در برگههای پزشکی قانونی که در اختیار گروهی از خانوادههای کشتهشدگان قرار گرفته، تأکید شده که بسیاری از قربانیان سال ۸۸ با اسلحه گرم کشته شدهاند. باورم این بود که میشود به عنوان یک روزنامهنگار با جستجو و تحقیق درباره رویدادهای پس از انتخابات، و مصاحبه با خانواده کسانی که کشته شدهاند، بخشی از تاریخ اعتراض در ایران را مستند سازی کرد.
رضا معینی مسئول میز ایران و افغانستان در سازمان گزارشگران بدون مرز، در یادداشتی پیرامون وقایع دهه شصت برای رادیو فردا نوشته بود که «روزنامهنگار، "روز"نگار است، اما زمانی که رویداد هنوز پایان نیافته و "که، کی، کجا، چه، چرا، چگونه"، "خبر" این "رویداد" بر ما معلوم نشده است، باید بپذیریم این رویداد همچنان خبرِ روز میماند».
در مورد پرونده قربانیان سال ۸۸ نیز ما با کسانی سرو کار داریم و صداهایی را میشنویم که همچنان پرسشگر هستند و همچنان دنبال روشن شدن حقایق میگردند. آنها پروندههایی باز در دستگاه قضایی ایران دارند اما خیلی زود توسط برخی از رسانهها و مقامات مسئول به بایگانی تاریخ سپرده شدند، در حالی که همچنان خبر روز هستند.
مستند شدن پرونده قربانیان ۸۸، هرگز ممکن نبود اگر خود این خانوادهها ارادهای برای شکستن سکوت نداشتند. برخیها برای سخن گفتن و بیان واقعهای که بر آنها گذشت هزینههای سنگینی پرداختند تا پروندههای کشتهشدگان سال ۸۸ درست مثل خود کشتهشدگان زیر خروارها خاک مدفون نشود.
جنازههایی که برای من هنوز جان دارند. از جان و جهانشان برای مخاطبانی مینویسم که شاید برخیشان برای نخستین بار این نامها را میشنوند اما آنها جملگی انسانهایی هستند که تا زنده بودند هرگز گمان نمیبردند که به این سرعت زندگیشان به تاریخ و بایگانی بپیوندد.
ماجرا از این قرار است که در سال ۸۸، خیابانهای ایران به محلی تبدیل شد برای شلیک به معترضان. معترضان کسانی بودند که به گواهی بسیاری از رسانهها و مقامهای رسمی ایران، برای نخستین بار پس از انقلاب سال ۵۷، اینچنین گسترده و میلیونی به خیابان آمدند تا به نتایج اعلام شده انتخابات اعترض کنند. اما این اعتراض به میدانی پر از خون و زخمی و کشته بدل شد و رفته رفته خواستههای معترضان نیز از «رأی من کجاست» به «زندگی من کجاست» و به «حق ما کجاست» تبدیل شد.
مقامهای ایرانی پس از رسانهای شدن اخبار مربوط به کشته شدن معترضان در جریان اعتراضهای سال ۸۸ با استفاده از ابزارهای وسیع رسانهای که در اختیار داشتند، بارها اعلام کردند که هیچ معترضی کشته نشد و یا آماری از کشتهشدگان را به عنوان بسیجیانی که در جریان اعتراضهای مردمی جان باختهاند، در اختیار رسانهها قرار میدادند.
به این ترتیب چارهای جز این باقی نمیماند تا صدای این خانوادهها در کنار صدای مقامها و رسانههای رسمی ایران به گوش مخاطبان برسد. به این معنا که اگر در ایران تنها گزارش مقامهای مسئول به اطلاع افکار عمومی میرسید، این بار میشد صداهایی که از دل ایران بود اما در داخل ایران سهمی در رسانهها نیافت را نیز به گوش مخاطبان رساند و من فرصت ثبت و ضبط این صداها را فرسنگها دور از ایران یافتم. از طریق مصاحبههای تلفنی، اسکایپی وشیوههای دیگری که در دنیای مدرن اجازه نداد تا خانوادههای کشته شدگان سال ۸۸ همانند خانوادههای کشته شدگان دهه ۶۰ سانسور شوند.
صداهایی که گواهی میدادند به دنبال راهپیماییهای اعتراضی که از خرداد ۱۳۸۸ در ایران آغاز شد، یکی از اعضای خانوادهشان از طریق ضرب و جرح، استنشاق گاز اشکآور، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، یا رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن آنان و در نهایت با اصابت گلوله کشته شده شدند.
صداهایی که گواهی میداد برخی از شهروندان توسط نهادهای امنیتی بازداشت شده و به گفته خانوادههای زندانیان و بنا بر اعلامیه رسمی سازمان قضایی نیروهای مسلح، در اثر ضرب و جرح مأمورانِ زندان و عدم رسیدگی پزشکی در دوران بازداشت جان خود را از دست دادند. از جمله آن میشود به کشته شدن بازداشتیهای کهریزک اشاره کرد که این مورد در رسانههای داخلی نیز انعکاس خبری یافت.
در این میان اما هیچگاه آمار مشخص و ثابتی از شمار کشتهشدگان اعتراضهای پس از انتخابات ۸۸ در اختیار افکار عمومی قرار نگرفت. در ماههای پس از انتخابات پُر اما و اگر ریاست جمهوری دهم، کمیتهای به منظور رسیدگی به وضعیت قربانیان اعتراضها تشکیل شد اما در شهریور همان سال اعضای این کمیته بازداشت شدند و اکثریتِ کسانی که نامشان در فهرست پیگیری این کمیته بود، توسط نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفتند.
به گونهای که برای برخی از اعضای خانواده کسانی که نامشان در فهرست این کمیته بوده، پروندههای قضایی نیز تشکیل شد تنها به این دلیل که پیگیر چگونگی قتل فرزندشان بودهاند.
علیرغم تمام این فراز و فرودها و فشارها، تاکنون خانوادههای ۵۷ نفر از کشتهشدگان پس از انتخابات، در مصاحبه با رسانهها، به قتل رسیدن فردی از نزدیکان خود را در جریان اعتراضهای انتخاباتی سال ۸۸ تأیید کردهاند.
در برگههای پزشکی قانونی که در اختیار گروهی از خانوادههای کشتهشدگان قرار گرفته، تأکید شده که بسیاری از قربانیان سال ۸۸ با اسلحه گرم کشته شدهاند. باورم این بود که میشود به عنوان یک روزنامهنگار با جستجو و تحقیق درباره رویدادهای پس از انتخابات، و مصاحبه با خانواده کسانی که کشته شدهاند، بخشی از تاریخ اعتراض در ایران را مستند سازی کرد.
رضا معینی مسئول میز ایران و افغانستان در سازمان گزارشگران بدون مرز، در یادداشتی پیرامون وقایع دهه شصت برای رادیو فردا نوشته بود که «روزنامهنگار، "روز"نگار است، اما زمانی که رویداد هنوز پایان نیافته و "که، کی، کجا، چه، چرا، چگونه"، "خبر" این "رویداد" بر ما معلوم نشده است، باید بپذیریم این رویداد همچنان خبرِ روز میماند».
در مورد پرونده قربانیان سال ۸۸ نیز ما با کسانی سرو کار داریم و صداهایی را میشنویم که همچنان پرسشگر هستند و همچنان دنبال روشن شدن حقایق میگردند. آنها پروندههایی باز در دستگاه قضایی ایران دارند اما خیلی زود توسط برخی از رسانهها و مقامات مسئول به بایگانی تاریخ سپرده شدند، در حالی که همچنان خبر روز هستند.
مستند شدن پرونده قربانیان ۸۸، هرگز ممکن نبود اگر خود این خانوادهها ارادهای برای شکستن سکوت نداشتند. برخیها برای سخن گفتن و بیان واقعهای که بر آنها گذشت هزینههای سنگینی پرداختند تا پروندههای کشتهشدگان سال ۸۸ درست مثل خود کشتهشدگان زیر خروارها خاک مدفون نشود.