در جریان بررسی سرنوشت امپراتوری عثمانی خواندیم که بر سر بخشهای عربنشین این امپراتوری چه آمد و چگونه سرانجام بعد از دههها اداره این مناطق توسط بریتانیا و فرانسه، کشورهای عربستان، عراق، اردن، سوریه، لبنان، کویت و قطر در فاصله دهه ۳۰ تا دهه ۷۰ میلادی مستقل شدند. این قسمت به سرنوشت مناطق شمالی عثمانی اختصاص دارد.
Your browser doesn’t support HTML5
وقتی رئوفبی، افسر عالیرتبه نیروی دریایی عثمانی در روز ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ میلادی، در بندر «مودروس» در یونان، پیمان ترک مخاصمه این امپراتوری را با نیروهای متفقین امضا کرد، عثمانی – مرد بیمار اروپا – عملا در بستر احتضار به سر میبرد.
در این زمان نه تنها از شکوه و قدرت سلطان و حکومتش دیگر خبری نبود بلکه کنترل بخش عمده کشور در پی شورش اعراب و چهار سال جنگ، از دست استانبول خارج شده بود.
عثمانی تسلیم شد و استانبول و ازمیر، دو شهر استراتژیک غرب آناتولی نیز اشغال شدند.
پیمان سور
اما میخ آخر بر تابوت این امپراتوری ۵۰۰ ساله، دو سال بعد زده شد. در روز ۱۰ اوت سال ۱۹۲۰. زمانی که عادل فرید پاشا، یکی از آخرین صدراعظمهای عثمانی، به همراه سه دیپلمات دیگر این کشور، پیمان «سور - Sèvres» را در فرانسه امضا کرد.
به گفته غلامرضا وطندوست، استاد تاریخ، این پیمان به عنوان «پیمان مرگ عثمانی» نامیده میشد چرا که هدف اصلی این پیمان، تجزیه کامل عثمانی بود.
او میگوید: «بر اساس این پیمان، ازمیر و تعدادی از جزایر دریای اژه به یونان تعلق میگرفت. در شرق آناتولی یک ارمنستان ایجاد میشد. و همچنین برخی نواحی را نیز برای ایجاد کردستان در نظر داشتند.»
به بیان دیگر، متفقین پیروز در جنگ میخواستند ضمن کنترل تمامی بخشهای عربنشین به جای مانده از امپراتوری عثمانی، امکان استقلال ترکها را نیز از آنها بگیرند.
در قرارداد سور، بخشهای عمده شرق آناتولی از شمال طرابوزان تا جنوب وان به عنوان کشور مستقل ارمنستان به رسمیت شناخته شده بود.
در این قرارداد همچنین تمامی مناطق دو طرف تنگههای داردانل و بوسفور شامل شهرهای استانبول و چاناق قلعه، منطقه غیرنظامی بینالمللی شناخته شده بود و جنوب آناتولی نیز بین ایتالیا، فرانسه و بریتانیا تقسیم میشد.
بخشی از قلب ترکیه امروز نیز شامل بورسا در نزدیکی استانبول تا سامسون در حاشیه دریای سیاه، با مرکزیت آنکارا به عنوان سرزمین ترکها در نظر گرفته شده بود.
نقشه اولیه برای اینکه ارمنستان به عنوان منطقه تحت قیمومیت آمریکا تعیین شود، در کنگره آمریکا رای نیاورد و منتفی شد.
مصطفی کمال
همه این تصمیمات در حالی گرفته شد که از زمان امضای پیمان ترک مخاصمه، گروه بزرگی از نظامیان ترکتبار ارتش عثمانی در شرق آناتولی، نه زیر بار تسلیم رفته بودند و نه بر طبق پیمان «مودروس» حاضر شده بودند سلاحهای خود را به متفقین تحویل دهند.
رهبری این گروه با ژنرال ۴۰ سالهای بود که در جریان نبرد گالیپولی درخشیده بود و در میان نظامیان عثمانی، احترام و اعتبار بسیاری کسب کرده بود: مصطفی که به دلیل مهارت و تواناییهایش در مدرسه نظامی لقب کمال به نامش اضافه شده بود و همه او را به نام مصطفی کمال میشناختند.
غلامرضا وطندوست درباره فعالیت این گروه میگوید:
«ملیگرایان به قرارداد سور تن ندادند و در شرق عثمانی در ارزروم در ژوئیه ۱۹۱۹، برای نخستین یک گردهمایی ]با حضور هیاتهای نمایندگی استانهای ترکنشین عثمانی[ تشکیل میدهند.
بعد در سپتامبر کنگره دوم را در سیواس بر پا میکنند. در سیواس بیانیهای صادر میکنند و میگویند که تمامیت ارضی ترکیه باید حفظ شود و این را خواسته ملت ترک معرفی میکنند. در واقع به نمایندگی از ملت ترک صحبت میکنند. آنها اعلام میکنند که با هرگونه اشغال سرزمین ترکها برخورد خواهند کرد و حتی حاضر نیستند بپذیرند که یک کشور ارمنی در خاکشان تشکیل شود.
این گروه در نهایت به عنوان دولت موقت در ۲۳ آوریل ۱۹۲۰ اعلام موجودیت میکند و آنکارا را نیز به عنوان پایتخت خود تعیین میکند».
جنگ استقلال
مصطفی کمال و همفکرانش با نیروی نظامی خود که آن را «قوای ملی» میخواندند در سه جبهه از سال ۱۹۱۹ میلادی تا سال ۱۹۲۳ میلادی جنگیدند: جبهه شرق با جمهوری تازه تاسیس ارمنستان، جبهه جنوب با ارتش فرانسه و جبهه غرب با نیروهای نظامی یونان.
این نیروها پیمان «سور» را به کلی زیر پا گذاشتند و حتی مشروعیت دولت عثمانی را که به این پیمان تن داد به چالش کشیدند.
در نهایت آنچه سرنوشت جنگ را در آناتولی روشن کرد، پیروزی نظامی سلسله جنگهایی بود که امروز به نام «جنگ استقلال ترکیه» میشناسیم. نتیجه این جنگها در سال ۱۹۲۳ میلادی، پیمانی جدید بود به نام پیمان لوزان.
به گفته غلامرضا وطندوست، ترکها بعد از پیروزیهای نظامی موفق میشوند در پیمان لوزان، کاملا برخلاف پیمان سور، امتیازات زیادی به دست بیاورند.
این استاد دانشگاه درباره این امتیازات و جزئیات پیمان جدید میگوید: «اولا در پیمان جدید دیگر ارمنستانی در کار نیست. مساله تاسیس کردستان در شرق آناتولی، به کلی منتفی شد. آنچه به عنوان مناطق یونانی در خاک ترکیه تعیین شده بود، در پیمان جدید دیگر وجود ندارند. مناطق جنوب آناتولی که قرار بود به بریتانیا و فرانسه و ایتالیا داده شود، به کلی به ترکها تعلق گرفتند. هر جا که سرزمین ترکها بود، دست نخورده باقی میماند و حاکمیت کشور تازه تاسیس ترکیه بر تنگهها هم به رسمیت شناخته میشود. قرارداد لوزان یک پیروزی بزرگ برای کشوری است که کاملا در جنگ شکست خورده بود».
ملیگرایی ترکیه
با استقلال ترکیه، مصطفی کمال شد آتاتورک – پدر ترکها – و همزمان با ترکیه جدید، اصولا دنیایی جدید نیز برای اهالی خاورمیانه آغاز شد و مفهمومی تازه، فعالیتهای سیاسی این منطقه را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد: ملی گرایی. که هم برای ترکها و هم اعراب، و هم دیگر گروههای قومیتی ساکن در منطقه، تبعات منحصر به فردی بر جای گذاشت.
رکسان فرمانفرمائیان، استاد دانشگاه کمبریج و متخصص تاریخ خاورمیانه معتقد است ملیگرایی آتاتورک اصولا بر روی یک مفهموم قومی بنا شده بود و به همین دلیل، ترکیه جدید، دیگر جایی برای دیگر قومیتها نداشت.
خانم فرمانفرمائیان میگوید:
«وقتی آتاتورک به قدرت رسید، یکی از مهمترین جنبههای پروژه او برای تثبیت یک ترکیه مدرن بعد از عثمانی، این بود که مفهوم ملیگرایی را تثبیت کرد. این مفهوم هم چیزی نبود جز ترک بودن. او باید دشمن مشترک پیدا میکرد تا ترکها را زیر سایه یک مفهوم مدرن از کشور، متحد نگاه دارد. به ویژه بعد از آنکه او با خلیفهگری اسلامی مخالفت کرده بود و به خلافت اسلامی هم پایان داده بود.
بدینترتیب این ایده جدید ملیگرایی در حالی که هویت سنتی-اسلامی زیر سئوال رفته بود، اهمیت مضاعفی پیدا کرده بود. به همین دلیل هیچ یک از اقلیتهای قومی – چه ارمنیها و چه کردها و چه هر اقلیت قومی دیگر در آن سرزمین پهناور – ملطقا فرصتی برای اتحاد و بیان خواستههای خود نداشت.
ضمن اینکه این اقلیتها هدف فشارهای نظامی هم قرار میگرفتند تا بیش از پیش، هویت ملی تک قومیتی در داخل ترکیه ایجاد شود.»
ملیگرایی اعراب
اما آنسوی مرزهای جنوبی ترکیه، جایی که اعراب روزگار جدیدی را زیر سلطه قدرتهایی چون بریتانیا و فرانسه تجربه میکردند، وضعیت به کلی متفاوت بود.
آنها آتاتورک نداشتند. رهبرشان که میخواست کشور متحد اعراب را شکل دهد، شریف حسین، نه تنها نتوانست به خواسته خود برسد، بلکه خیلی زود به خاطر حمله اعراب آنسوی بیابانهای شبهجزیره عربستان، ناچار شد از پادشاهی کوچک و ضعیفش، حجاز، بگریزد.
در دنیای عرب، نوعی رقابت میان اعتقادات ملیگرایانه شکل گرفت. یکی ملیگرایی پانعربی است که مرزها را زیر سئوال میبرد. این گروه میگوید مرزهای موجود عموما مرزهای مصنوعی و ساخته دست استعمار است و به همین دلیل ما هیچ مسئولیتی در قبال این مرزها نداریم و باید به دنبال یک کشور متحد عربی باشیم.یرواند آبراهامیان
یرواند آبراهامیان، استاد کالج باروک نیویورک میگوید بحران هویتی ناشی از شکستهای پیاپی ملیگرایی عربی در این منطقه، مشکلات بیشماری خلق کرده که برخیشان تا امروز با مردم منطقه همراه مانده است.
«در دنیای عرب، نوعی رقابت میان اعتقادات ملیگرایانه شکل گرفت. یکی ملیگرایی پانعربی است که مرزها را زیر سئوال میبرد. این گروه میگوید مرزهای موجود عموما مرزهای مصنوعی و ساخته دست استعمار است و به همین دلیل ما هیچ مسئولیتی در قبال این مرزها نداریم و باید به دنبال یک کشور متحد عربی باشیم.
این همان موضعی است که جمال عبدالناصر مطرح میکرد. حتی بعثیهای عراق و سوریه در مقطعی این ایده را تبلیغ میکردند و میگفتند که کشورهای عراق و سوریه کشورهای موقتی هستند تا زمانی که اعراب به هم بپیوندند و کشور متحد را تشکیل بدهند.
در مقابل ایده اسلام، حکومت اسلامی و خلیفهگری مطرح شد. این ایده که جمعیت مسلمانان عرب باید جمع بشوند و کشور و حکومت بر اساس قوانین اسلامی داشته باشند.
در کنار این دو ایده، از دهه ۲۰ میلادی، ایده جدیدی از سوی حکمرانان محلی مطرح میشد که میتوان آن را ملیگرایی محلی نامید: ملیگرایی اردنی، سوری، مصری یا عراقی. در این مناطق، آموزش و پروش به همراه رسانهها تلاش کردند تا ایده وفاداری به کشور را در میان مردم جا بیاندازند.
شگفتآور است که این پروژه بعد از ۱۰۰ سال هنوز موفق نشده و به رغم این همه سال تلاش آموزشی-فرهنگی، برخی بیشتر خود را به یک گروه قومیتی متعلق میدانند تا مثلا کشور سوریه یا کشور عراق. به عنوان مثال در عراق هویت سنی، هویت شیعی یا هویت کردی، از هویت عراقی بسیار قویتر به نظر میرسد. وضعیت مشابهی در سوریه هم وجود دارد».
خاورمیانه به جای مانده از جنگ جهانی اول، عملا مجموعه بزرگی از مناطق تحت اشغال و مستعمرات جدیدی برای ابرقدرت دوران، امپراتوری بریتانیای کبیر است در کنار کشور تازه تاسیس ترکیه که در ابتدای راه دراز ورود به دنیای جدید قرار داشت و ایران که در پی اشغال و ورود نیروهای بیگانه، یکی از نابسامانترین و بیثباتترین دوران خود را در روزگار معاصر، تجربه میکرد.
(در بخش بعدی از اثرات جنگ جهانی اول بر ایران خواهیم گفت. ریشه بی ثباتی عمیق آن سالها چه بود و جنگ، چه بر سر خاندان سلطنتی قاجار آورد؟ جنگ اول، دوشنبهها ساعت هشت شب از رادیو فردا پخش میشود.)