در فصل نخست سری برنامههای سقوط که پخش آنها در سال گذشته، همزمان با شصتمین سالگرد وقایع ۲۸ مرداد سال ۳۲ آغاز شد، در ۳۰ قسمت، بازیگران کلیدی عرصه سیاست ایران در سال ۳۲ را بررسی کردیم.
در آن ۳۰ قسمت خواندیم که محمدرضا شاه، محمد مصدق، جبهه ملی، حزب توده و اسلامگرایان در سالهای آغازین دهه ۳۰ در چه وضعیتی بودند. همچنین روابط ایران با بریتانیا و آمریکا و تاریخچه کشف و اکتشاف نفت در ایران را بررسی کردیم.
در آن ۳۰ قسمت شنیدیم که در دوره زمامداری محمد مصدق، او چگونه نفت ایران را ملی کرد و چطور بحرانهای سیاسی گوناگونی را پشت سرگذاشت. تا روزی که فرمان برکناری خود را از دست سرهنگ نصیری تحویل گرفت و سه روز بعد، در پی اعتراضهای خیابانی و حمله قوای نظامی به مراکز دولتی، به زندان افتاد.
در فصل دوم سلسله برنامههای سقوط میزان دخالت آمریکا و بریتانیا در وقایع ۲۸ مرداد و همچنین سرنوشت بازیگران این رویداد بعد از پیروزی کودتا و وضعیت نفت بعد از سقوط مصدق را بررسی خواهیم کرد و از اثرات این واقعه بر سرنوشت ایرانیان خواهیم گفت.
Your browser doesn’t support HTML5
مصدق که سقوط کرد، مجادله شروع شد. بحث ۶۰ ساله برای کشف زوایای پنهان آنچه در این روز رخ داد، مجموعهای است از اظهارنظرهای متناقض تبلیغاتی و سیاسی، در کنار استدلالهای حقوقی و قانونی و پافشاری بر حقایق تاریخی.
۲۸ مرداد، نقطه آغاز اختلاف نظری است بنیادین میان هواداران محمدرضا شاه پهلوی، مخالفان کمونیسم و برخی طرفداران گروههای اسلامی، با طرفداران محمد مصدق.
فارغ از علل و زمینههای آنچه در این روز رخ داد، یکی از مهمترین ابعاد این واقعه که خطکشی میان موافق و مخالف را شفاف میکند، پاسخ به این سؤال است که میزان دخالت و تاثیر آمریکاییها و بریتانیاییها بر ۲۸ مرداد، چقدر است؟ آیا ۲۸ مرداد، یک کودتای تمام عیار بود که توسط سازمان CIA انجام شد؟ یا اینکه اعتراضهای مردمی و سازماندهی خودجوش افسران مخالف مصدق در ارتش، بدون کمک CIA، دلیل اصلی سرنگونی مصدق بودهاند؟
پاسخ به این سؤال کلیدی است که اساسا، به آنچه در تابستان سال ۳۲ در ایران رخ داد اهمیت میدهد و آن را فراتر از رقابت سیاسی بر سر قدرت، به واقعهای تبدیل میکند که اثرش تا امروز در زندگی ایرانیان دیده میشود.
چهار منبع آمریکایی
درباره نقش CIA در سقوط مصدق، اسناد و منابع گوناگونی وجود دارند که نه تنها این نفش را تایید میکنند که برخی از آنها، آنچه رویداد را یکسره، عملیات طراحی شده این سازمان میدانند.
یکی از نخستین منابعی که دخالت آمریکا در سقوط مصدق را تشریح میکند، کتابچهای است که امروز به نام «گزارش ویلبر» میشناسیم.
«گزارش ویلبر» توسط یکی از ماموران CIA به نام دونالد ویلبر در سال ۱۹۵۴ میلادی – ۱۳۳۳ خورشیدی – نوشته شده است. چنانکه در این سند آمده، دونالد ویلبر خود از طراحان عملیاتی بوده به نام TP AJAX؛ عملیات سرنگون کردن محمد مصدق، نخستوزیر ایران.
وجود این کتابچه که با اهداف آموزشی و برای مصرف درون سازمانی تهیه شده بود، در سال ۲۰۰۰ میلادی توسط روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز فاش شد.
این روزنامه متن کامل آنچه را ویلبر نوشته بود٬ منشر کرد. این متن هماکنون در وبسایت نیویورکتایمز در دسترس همگان قرار دارد و از آن سال تا امروز، چندین ترجمه فارسی از آن نیز در ایران منتشر شدهاند.
دومین سند مهم، کتاب خاطرات مامور دیگری است به نام کرمیت روزولت؛ افسر ارشد سازمان CIA در امور خاورمیانه و رییس اجرایی عملیات TP AJAX که همزمان با انقلاب ایران و سرنگونی محمدرضا شاه اجازه یافت خاطراتش را از وقایع سال ۳۲ منتشر کند.
سومین منبع مهم، مطالعات پژوهشگرانی است که تلاش کردهاند جزئیات آنچه را در ۲۸ مرداد رخ داد، بکاوند.
در این میان این پژوهشگران، دو تن، مارک گازیوروسکی – استاد دانشگاه تولین در نئواورلئان – و مالکوم برن، معاون آرشیو امنیت ملی و مدیر تحقیقات این سازمان غیردولتی، هر دو میگویند که با برخی ماموران دستاندرکار CIA در ماجرای سرنگونی مصدق، مصاحبه کردهاند.
چهارمین و آخرین منبع اصلی نیز اسنادی است که سال گذشته و همزمان با شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، توسط سازمان CIA منتشر شدند و برپایه این اسناد، برای نخستین بار مداخله رسمی این سازمان در وقایع ۲۸ مرداد، تایید شد.
«کودتای آمریکایی»
برپایه چنین اسنادی است که گروهی تحلیلگران، آنچه را در روز ۲۸ مرداد رخ داد، یک کودتای سراسر آمریکایی توصیف میکنند؛ از آن جمله یرواند آبراهامیان٬ مورخ ساکن نیویورک و استاد دانشگاه که معتقد است، برنامهریزی برای سرنگون کردن مصدق، از مدتها پیش از مرداد ۳۲ آغاز شده بود.
او میگوید: «آنها [آمریکاییها] بعد از ۳۰ تیر برنامهریزی برای کودتا را آغاز کردند، چرا که بعد از ۳۰ تیر هم سفیر آمریکا و هم سفیر بریتانیا به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند با استفاده از مجلس، از دست مصدق خلاص شوند و تنها راه، یک کودتای نظامی است. بدینترتیب این دو نفر از آن زمان جلساتی برگزار کردند تا ببینند چطور باید کودتا را اجرا کنند. و خب٬ اولین موضوع مهم این بود که چه کسی نامزد مناسبی است تا رهبری کودتا را به عهده بگیرد.»
اما مارک گازیوروسکی، یکی از دو نویسنده کتاب «محمد مصدق، کودتای سال ۱۹۵۳ در ایران»، درباره زمان تصمیمگیری نظر دیگری دارد و میگوید که آمریکاییها، چهارماه بعد از ۳۰ تیر با پیشنهاد بریتانیا برای سرنگون کردن مصدق روبهرو شدند، اما از پذیرش آن سر باز زدند.
گازیوروسکی معتفد است: «آمریکا در سه ماهه نخست سال ۱۹۵۳ [سه ماهه آخر سال ۱۳۳۱ خورشیدی] زمانی که دولت جدید آیزنهاور به قدرت رسید٬ تصمیم گرفت که مصدق را سرنگون کند. دولت ترومن حاضر نشده بود که علیه مصدق به اقدامات مخفیانه دست بزند. بریتانیاییها در نوامبر سال ۱۹۵۲ [آبان سال ۳۱] با دولت ترومن تماس گرفته بودند و پیشنهاد کودتا را ارائه کرده بودند، اما دولت ترومن این پیشنهاد را رد کرده بود.»
به گفته مارک گازیوروسکی به رغم مخالفتهای دولت ترومن، وقتی دوایت آیزنهاور جمهوریخواه به قدرت رسید، ظرف کمتر از دو هفته، برنامهریزی برای انجام کودتای ضد مصدق، آغاز شد.
این پژوشگر آمریکایی میگوید: «قدمهای مختلفی برای انجام کودتا برداشته شد که مهمترینش در پایان ماه مارس سال ۱۹۵۳ بود [میانه فروردین ۳۲] و شخص آیزنهاور هم در این زمان با انجام کودتا موافقت کرد. اما مساله کلیدی در اجرای کودتا به قدرت رسیدن آیزنهاور بود؛ به قدرت رسیدن جمهوریخواهان به جای دموکراتها.»
خودداری دموکراتها
چرا دموکراتهای آمریکایی و در راس آنها، هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا با سرنگون کردن مصدق مخالفت کرده بودند؟
مالکوم برن، معاون آرشیو امنیت ملی که یک بنیاد مطالعاتی در دانشگاه جرج واشنگتن است، معتقد است که علت اصلی مخالفت ترومن با سرنگونی مصدق، عرف دیرینه روسای جمهور در آمریکا بوده که در پایان دوره، تصمیمات مهم اتخاذ نمیکنند.
او که دیگر نویسنده کتاب «محمد مصدق، کودتای سال ۱۹۵۳ در ایران» است، میگوید: «همانطور که میدانید بریتانیاییها ایده کودتا را مطرح کردند و به دنبال اقدامات به شدت دراماتیکی بودند و در ابتدای امر امیدوار بودند که بتوانند دولت ترومن را قانع کنند که حتی به درگیری نظامی تن بدهد. مثلا بعد از ملی شدن نفت به دنبال این بودند که کشتیهای نظامی در خلیج فارس به سوی ایران شلیک کنند که دولت ترومن به شدت با این کار مخالفت کرد و جلوی این کار را گرفت.»
به گفته مالکوم برن، زمانی که بریتانیاییها بار دیگر تلاش کردند در تماسهایشان با مقامهای آمریکایی، آنها را ترغیب کنند که طرح کودتا را جدی بگیرند، این بار مشکل جدیدی سر راهشان پیدا شد. دموکراتهایی که در قدرت بودند، انتخابات را باختند و ظرف چند ماه باید کاخ سفید را به جمهوریخواهان تحویل میدادند.
برن میگوید: «اینجا در آمریکا این پروتکل وجود دارد که در ماههای پایانی دوره یک دولت، اقداماتی با ابعاد بزرگ انجام نمیشود. برای همین آدمهای ترومن فکر کردند که کاری مثل کودتا در ایران، در آستانه روی کار آمدن دولت جدید، کار درستی نیست. این دلیل قضیه بود.»
دوایت آیزنهاور در روز ۲۰ ژانویه سال ۱۹۵۳ میلادی – سیام دیماه سال ۱۳۳۱ خورشیدی – در آمریکا به مقام ریاست جمهوری رسید و جانشین هری ترومن شد.
در کابینه او دو برادر، جان فاستر دالاس و آلن دالاس، دو مسئولیت مهم وزارت امور خارجه و ریاست سازمان CIA را به عهده گرفتند؛ برادرانی که به گفته کرمیت روزولت، نقش اصلی را در تصمیم آمریکا برای سرنگونی مصدق بازی کردند.
در واقع آنطور که کرمیت روزولت گفته است، این فاستر دالاس بود که حتی پیش از مراسم تحلیف ریاست جمهوری و مدتی بعد از اینکه جمهوریخواهان انتخابات را بردند، طرح کودتا علیه مصدق را پیشنهاد کرد.
(در بخش بعدی سری سقوط، به جزئیات عملیات CIA در ایران خواهیم پرداخت. نقشه آنها برای سرنگونی مصدق دقیقا چه بود و چگونه این نقشه را اجرا کردند؟)