(در قسمت قبل محاکمه محمد مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد را بررسی کردیم. در این قسمت از شاه بعد از ۲۸ مرداد خواهیم گفت.)
شاه در ایتالیا بود. در یک هتل مجلل در رم. آنطور که ملکه ثریا، در کتاب «کاخ تنهایی»، آن روزهای محمدرضا شاه را تصویر کرده، بعد از ماجرای ۲۵ مرداد و فرار سراسیمه از کشور، شاه نگاهی کاملا ناامید به آینده سلطنت خود داشت و به این فکر میکرد که در باقی زندگیاش، چگونه باید از پس مخارج هنگفت خودش و دربار در تبعیدش بربیاید.
روزهای تیره و تار محمدرضا شاه در تابستان سال ۳۲ در رم، ناگهان به پایان رسید. کاملا غیرمنتظره. ۲۸ مرداد از راه رسید و شاهی که تاج و تخت را بر باد میدید، تلگرافی از سرلشکر فضلالله زاهدی دریافت کرد.
در تاریخ معاصر ایران، این لحظه، از سوی برخی پژوهشگران یک نقطه عطف سرنوشتساز توصیف شده است؛ لحظهای که شاه در هتلش در رم، تلگراف زاهدی را خواند.
در آن تلگراف از او خواسته شده بود که به ایران بازگردد.
در یک لحظه گویی تمامی ماجرای مصدق و نهضت ملی کردن نفت و پایین کشیدن مجسمههایش در تهران و رشت، خوابی آشفته بوده و با تلگراف زاهدی، او از خواب بیدار شده و کابوس به پایان رسیده. با این تلگراف، شاه دوباره شاه شده بود.
اما به گفته برخی، شاه بعد از ۲۸ مرداد دیگر شباهتی به شاه قبل از ۲۸ مرداد نداشت.
جلال متینی، پژوهشگر و ایرانشناس معتقد است، محمدرضا شاه وقتی از رم به ایران بازگشت، در همان فرودگاه نشان داد که شاهی جدید است.
او برای اثبات این حرف، روایت معروفی را بازگو میکند که بر اساس آن، شاه وقتی از ایتالیا برگشت، در فرودگاه متوجه شد که سرهنگ نصیری، فرمانده گاردشاهنشاهی، با درجه «سرتیپی» در برابرش ایستاده است. گویا زاهدی، پیش از ورود شاه، درجه نصیری را به نشانه تشکر از خدماتش در جریان سرنگونی مصدق، ارتقا داده بود. اما جلال متینی میگوید، شاه از این موضوع ناراحت شد و به زاهدی گفت که باید برای ارتقای درجه نصیری، منتظر او میماند و سرخود چنین کاری را انجام نمیداد.
به گفته این پژوهشگر، چنین رفتاری در برابر فضلالله زاهدی، در واقع نتیجه رویدادهای ۲۸ مرداد بود.
جلال متینی میگوید: «تا ۲۸ مرداد، شاه یک شاه دموکرات و مشروطهخواهی بود. حادثه ۲۵ مرداد پیش آمد، شاه از ایران رفت بیرون و شاید فکر نمیکرد که دیگر به ایران بازگردد. وقتی حوادث به گونهای شد که بازگشت، به کلی سیاستش را تغییر داد. یعنی این ضربهای که از مصدق خورده بود، درسی برای او شد تا به هیچ یک از رجال کهنسال مملکت که بسیاریشان خدمتگذار کشور بودند، اعتماد نکند.»
بر اساس این تحلیل، شاه تنها بعد از ۲۸ مرداد بود که عملا با نادیده گرفتن بخشهایی از قانون اساسی مشروطه، اداره امور کشور را به کلی در دست گرفت و تبدیل شد به مردی که عملا در دوره زمامداریاش، همه کاره ایران بود.
هوشنگ نهاوندی، تاریخپژوهی که خود در دورههایی از جمله در زمان نخستوزیری حسنعلی منصور، عضو کابینه بوده، تغییر عمل سیاسی محمدرضا شاه را که در نگاه او نیز ناشی از وقایع ۲۸ مرداد بوده، چنین شرح میدهد:
«شاه تا پایان حکومت زاهدی، سلطنت میکرد و حکومت نمیکرد. شاه وقتی سپهبد زاهدی را وادار به استعفا کرد، از آن به بعد دیگر هم سلطنت کرد و هم حکومت. (البته شاید با چند استثنای کوتاهمدت از جمله دوره نخستوزیری دکتر علی امینی. و همچنین شاید اندکی در دوران دولت حسنعلی منصور. که اینها استثنا بودند.) پایان دولت سپهبد زاهدی را میتوان آغاز سلطنت همراه با اقتدار شاه تلقی کرد.»
آنچه که نهاوندی، «سلطنت همراه با اقتدار» شاه توصیف میکند، در نگاه بسیاری از منتقدین شاه، در واقع همان وضعیتی است که «سلطنت استبدادی» توصیف میشود و به نوعی در نقطه مقابل «سلطنت مشروطه»، یعنی نتیجه اصلی انقلاب پرشور مشروطه قرار میگیرد.
ایرج امینی، پژوهشگری که پدرش علی امینی به گفته هوشنگ نهاوندی، از اختیارات بیشتری در دوره نخستوزیری خود بهره برد، در برابر این سئوال که آیا محمدرضا شاه، قانون اساسی مشروطه را بعد از ۲۸ مرداد زیرپا گذاشت یا خیر میگوید:
«ممکن است [که شاه قانون اساسی مشروطه را زیر پا گذاشته باشد]. ایشان وطنپرست بودند و ترقی سریع ایران را میخواستند. شما وقتی ترقی سریع میخواهید، با مخالفتهایی در مجلس روبهرو میشوید یا اینکه لایحهها دیر تصویب میشوند، مخالفت میکنند، دولتها را سرنگون میکنند. به نظر من ایشان این کارها را کرد تا ترقی سریعتری در ایران اجرا شود. که به عقیده من اشتباه بود. چون اگر قانون اساسی اجرا میشد، الان وضع ما خیلی بهتر بود.»
آن موقع من خیلی با دربار ارتباط داشتم. با علیاحضرت ملکه مادر. با والاحضرت شمس و والاحضرت اشرف، شاپور غلامرضا [برادر ناتنی شاه] که شوهر دختر خاله من بود. در نتیجه خود اعلیحضرت [محمدرضا شاه] را هم من میدیدم. و رفتار ایشان بعد از ۲۸ مرداد کاملا فرق میکرد. قبل از ۲۸ مرداد خیلی سادهتر بودند و خیلی راحت با آدم صحبت میکردند.ایرج امینی
این پژوهشگر که عمویش ابوالقاسم امینی، در زمان وقایع ۲۸ مرداد کفیل وزارت دربار بوده، تغییر محمدرضا شاه را تنها به عملکرد سیاسی او منحصر نمیداند و میگوید، بر پایه دیدارهای شخصیاش با شاه، او حتی در برخوردهای روزمره هم، بعد از ۲۸ مرداد تغییر کرد.
ایرج امینی میگوید: «آن موقع من خیلی با دربار ارتباط داشتم. با علیاحضرت ملکه مادر. با والاحضرت شمس و والاحضرت اشرف، شاپور غلامرضا [برادر ناتنی شاه] که شوهر دختر خاله من بود. در نتیجه خود اعلیحضرت [محمدرضا شاه] را هم من میدیدم. و رفتار ایشان بعد از ۲۸ مرداد کاملا فرق میکرد. قبل از ۲۸ مرداد خیلی سادهتر بودند و خیلی راحت با آدم صحبت میکردند.»
نگاه بنیادین شاه به حکومتش
اما تمامی این اظهارنظرها، مخالفانی جدی نیز دارد؛ گروهی که معتقدند محمدرضا شاه پهلوی، پیش از ۲۸ مرداد ۳۲ نیز به دنبال افزایش قدرت و البته قبضه قدرت بوده، اما جوانی و کم تجربگی از سویی و ضعف جایگاه سیاسی از سویی دیگر، این امکان را به او نمیداده که زمام امور را یک تنه به دست بگیرد.
عباس میلانی، نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» معتقد است که شاه، اساسا به مقوله سلطنت و حکومت نگاهی متفاوت داشت و از روز نخست سلطنتش، «شاه قدرقدرت» را حلال مشکلات کشور میدانست.
او میگوید: «بدون شک شاه برمیگردد و حتی این مساله را با سفارت آمریکا و انگلیس در چند مقطع مطرح میکند که خودش نخستوزیری را به عهده بگیرد. آنها مخالفت میکنند. اما اینکه قبل از ۲۸ مرداد شاه نمیخواست قدرت را در دست خودش متمرکز بکند، یک سوءتفاهم تاریخی است. شاه از روزی که میآید باور داشت به اینکه باید قدرتش بیشتر شبیه به پدرش باشد تا یک پادشاه مشروطه. معتقد بود که پادشاه مشروطه نمیتواند تغییرات لازم را در ایران ایجاد بکند.»
شاه با چنین نگاهی به مقوله حکومت تا جایی پیش رفت که در جریان انقلاب ۵۷، توسط مخالفانش «دیکتاتور» خوانده شد.
«شاه دیکتاتور» در واقع دشنامی سیاسی بود که تا امروز با کارنامه محمدرضا شاه همراه بوده و هنوز هم اگر پای صحبت انقلابیون سال ۵۷ بنشینیم، کم نیستند کسانی که او را به «خودکامگی» متهم کنند.
یرواند آبراهامیان، نویسنده کتابهای کودتا و ایران بین دو انقلاب، از جمله پژوهشگرانی است که معتقد است شاه، خودکامه بود، اما نه فقط بعد از ۲۸ مرداد. بلکه از روز تولد!
آبراهامیان میگوید: «او دیکتاتور به دنیا آمده بود. از همان دوران رضا شاه. او همیشه میخواست که المثنای پدرش باشد. وقتی شما اسناد بریتانیا را میخوانید میبینید که او حتی دو سال قبل از مصدق هم در فکر قدرت بیشتر بود. و همان زمان در فکر این بود که مجلس را از بین ببرد. در واقع این خواسته که قدرت بسیاری داشته باشد، بسیار قبل از ۲۸ مرداد در او وجود داشت. اتفاقی که بعد از ۲۸ مرداد افتاد این بود که به او فرصت داد تا نقشه آرمانی را که از قبل در ذهن داشت، اجرا کند. و آن هم این بود که قدرتی هم اندازه پدرش داشته باشد.»
شاه دیکتاتور به دنیا آمده بود. از همان دوران رضا شاه. او همیشه میخواست که المثنای پدرش باشد. وقتی شما اسناد بریتانیا را میخوانید میبینید که او حتی دو سال قبل از مصدق هم در فکر قدرت بیشتر بود.یرواند آبراهامیان
در میان کسانی که معتقدند، قدرتطلبی محمدرضا شاه، زمینهای فراتر از ۲۸ مرداد دارد، کوروش زعیم عضو کنونی شورای مرکزی جبهه ملی، به نمونهای اشاره میکند که بر اساس آن، شاه چهار سال قبل از ۲۸ مرداد، زمینههای تلاش برای قبضه قدرت را از خود بروز داده بود.
ماجرایی که آقای زعیم به آن اشاره میکند در سال ۱۳۲۸ رخ داد و در نهایت به تغییر قانون اساسی منجر شد. در این تغییر که اتفاقا به رغم مخالفت انگلیسیها اعمال شد، شاه برای نخستین بار بعد از انقلاب مشروطه، اختیار انحلال مجلس شورای ملی را به دست آورد.
چه آنها که معتقدند شاه پیش از ۲۸ مرداد، سیاستمدار دموکراتی بود و چه آنها که میگویند او از نخستین روز حکومتش به فکر قبضه قدرت بود، در یک نکته اتفاق نظر دارند: اینکه هر چه بود، شاه پیش از ۲۸ مرداد نه تنها قدرت اجرایی نداشت، بلکه حتی زمینه سیاسی برای قدرتنمایی هم از او گرفته شده بود.
اما وقتی او در مقابله رودرو و بی پروا، قویترین نخستوزیرش یعنی محمد مصدق را در پایان مجادله، گوشه زندان دید، نه فقط هر روز بر قدرتش افزود، که اصولا بازی قدرت سیاسی در میان رجال سیاسی را به شکلی پیش برد که دیگر هیچگاه ناچار نشود شبانه همسرش را از خواب بیدار کند و به خاطر تمرد نخستوزیری از دستورش، سوار هواپیمایی کوچک شود و از ایران بگریزد.
(در بخش بعدی سقوط از سرنوشت حزبی خواهیم گفت که بر اساس اسناد CIA، دلیل اصلی برنامهریزی برای کودتا بودند: حزب توده. چه بر سر تودهایها بعد از ۲۸ مرداد آمد؟)